سيماى مهدى در قرآن

مشخصات کتاب

سرشناسه : بيستوني، محمد، 1337 - عنوان و نام پديدآور : سيماي مهدي در قرآن= Vision of Mahdi in Qur'an/تاليف محمد بيستوني ؛ گروه تحقيق محمدعلي بيستوني، طاهره نوري خاني، جواد غريب زاده. مشخصات نشر : قم: بيان جوان، 1385. مشخصات ظاهري : [282] ص. شابك : 964-8399-82-4 وضعيت فهرست نويسي : فيپا يادداشت : كتاب حاضر قبلا توسط همين انتشارات در سال 1383 به صورت جلدي نيز منتشر شده است. يادداشت : كتابنامه: ص [269] - 282؛ همچنين به صورت زيرنويس موضوع : محمدبن حسن عج)، امام دوازدهم، 255ق.-- جنبه هاي قرآني. موضوع : مهدويت -- جنبه هاي قرآني. شناسه افزوده : نوري خاني، طاهره شناسه افزوده : غريب زاده، جواد رده بندي كنگره : BP104/م86 ب9 1385 رده بندي ديويي : 297/159 شماره كتابشناسي ملي : م85-47191

جلد 1

فه__رس_ت مط_ال_ب

موض_وع صفح_ه

متن تأييديه فقيه اهل بيت حضرت «آية اللّه حاج سيد مرتضى خاتمى»••• 6

ولادت ب_ا سع___ادت ام___ام زم__ان عليه السلام ••• 8

اسم_اء و الق_اب و كنيه هاى آن حض_رت عليه السلام ••• 9

شمايل و بعضى از خصايص حضرت مهدى عليه السلام ••• 17

برخى از تكاليف مردم نسبت به امام عصر عليه السلام ••• 17

آم____ادگ____ى ه__اى عم____وم___ى••• 20

1 _ آم___ادگى فك____رى و ف__رهنگ__ى••• 21

2 _ آم__ادگ__ى ه_____اى اجتم__اع__ى••• 23

3 _ آمادگى هاى تكن__ولوژى و ارتب___اطى••• 25

(142) «»

موض_وع صفح_ه

مفه___وم انتظ_____ار••• 28

انتظ_ار در عم_ق س___رشت آدم_ى••• 29

آث___ار س__ازن____ده انتظ____ار••• 34

انتظ__ار يعن__ى آم__اده باش كامل••• 40

1 _ خ___ودس____ازى ف_____ردى••• 43

2 _ خ__ودي__ارى هاى اجتم___اعى••• 46

3 _ ح__ل نش__دن در فس__اد محيط••• 47

مصل__ح ب__زرگ جه__انى در آي__ات ق___رآن••• 51

2 _ استخ__لاف در زمي__ن••• 57

ع______لائ__م ظه____ور••• 66

«» (143)

موض_وع صفح_ه

1 _ فراگير شدن ظلم و فساد••• 67

2 _ دجّ___ال (م__ردم پ__رت_زوي_ر و حيل_ه گ_ر)••• 83

3 _ ظه____ور سفي__ان_ى••• 98

راز طول عمر

امام زمان (عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف)••• 108

ب___ررس_ى و تحقي___ق••• 109

آي__ا عم___ر طبيع___ى ح__دّ ث_ابت__ى دارد ؟••• 110

وج_ود اف_راد استثن_اي_ى••• 120

اي_ن اي_راد را چ_ه كس_ان__ى ط_رح مى كنن__د ؟••• 126

(144) «»

اين كتاب از سرى «30 عنوان» كتاب هاى جديدى است كه در عرصه تفسير موضوعى قرآن كريم براى جوانان عزيز با حمايت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى توليد و منتشر مى شود .

مؤسسه قرآنى تفسير جوان

اَلاِْهْداءِ

اِلى سَيِّدِنا وَ نَبِيِّنا مُحَمَّدٍ

رَسُولِ اللّهِ وَ خاتَمِ النَّبِيّينَ وَ اِلى مَوْلانا

وَ مَوْلَى الْمُوَحِّدينَ عَلِىٍّ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ وَ اِلى بِضْعَةِ

الْمُصْطَفى وَ بَهْجَةِ قَلْبِهِ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمينَ وَ اِلى سَيِّدَىْ

شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ، السِبْطَيْنِ، الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ اِلَى الاَْئِمَّةِ التِّسْعَةِ

الْمَعْصُومينَ الْمُكَرَّمينَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ سِيَّما بَقِيَّةِ اللّهِ فِى الاَْرَضينَ وَ وارِثِ عُلُومِ

الاَْنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ، الْمُعَدِّ لِقَطْعِ دابِرِالظَّلَمَةِ وَ الْمُدَّخِرِ لاِِحْياءِ الْفَرائِضِ وَ مَعالِمِ الدّينِ ،

الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صاحِبِ الْعَصْرِ وَ الزَّمانِ عَجَّلَ اللّهُ تَعالى فَرَجَهُ الشَّريفَ فَيا مُعِزَّ

الاَْوْلِياءَوَيامُذِلَ الاَْعْداءِاَيُّهَاالسَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الاَْرْضِ وَالسَّماءِقَدْمَسَّنا

وَ اَهْلَنَا الضُّ___رَّ فى غَيْبَتِ___كَ وَ فِراقِ___كَ وَ جِئْن_ا بِبِضاعَ_ةٍ

مُزْجاةٍ مِنْ وِلائِكَ وَ مَحَبَّتِكَ فَاَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ مِنْ مَنِّكَ وَ

فَضْلِكَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا بِنَظْرَةِ رَحْمَةٍ مِنْكَ

اِنّا نَريكَ مِنَ الْمُحْسِنينَ

(5)

متن تأييديه فقيه اهل بيت حضرت آية اللّه حاج سيدمرتضى خاتمى درخصوص

«روش انس با قرآن» و تأليفات تفسيرى جناب آقاى دكتر محمد بيستونى

بسم اللّه الرحمن الرحيم

قرآن منشور هدايت، راهنماى جاويد،مبشرنور و بركت و «نسخه شفابخش»براى همه انسان ها مى باشد . اين نور روشنگر و ابر باران خيز و «نسيم معنوى و جانبخش حيات» بايد به عمق جان و روح نفوذ نموده و با روش هاى صحيح و كارشناسى شده در متن زندگى و فعاليت هاى فردى و اجتماعى همه انسانها خصوصا «اهل قبله» قرارگيرد .

در همين راستا ، فرزند معنوى و عزيزم جناب آقاى «دكتر محمد بيستونى» كه از عنفوان جوانى درخدمت «قرآن و مساجد» بوده است . در يك تلاش طاقت فرسا و منظم كه بنده از 10 سال پيش، مستقيما در ج_ريان آن ق__رارگ__رفتم «ط__رح جديد و دقيقى» را تحت عنوان «روش انس با قرآن» از طريق «كارگاه آموزشى مفسّرين جوان» اب_داع نموده است و كليّه منابع تحقيقاتى آن را نيز شخصا تأليف كرده و همه

آن ها را قبل از چاپ و نشر براى «تصحيح لفظى و محتوايى و اعرابى» به رؤيت اينجانب رسانده است. بنده نيز با كمال دقت و حوصله تمامى آن هارا ازاول تاآخرمطالعه وتصحيح نمودم .

تأليفات قرآنى جناب آقاى دكتر محمد بيستونى كه عموما در حوزه «تفسيرموضوعى وزنجيره اى قرآن كريم»

(6)

مى باشد ، بسيار ساده و براى عموم مردم و متديّنين خصوصا «نوجوانان و جوانان عزيز» كاملاً قابل استفاده بوده و مى تواند تحوّل عظيمى را در «مؤانست نسل جوان با محتواى قرآن كريم» خصوصا در حوزه هاى علميه و دانشگاهها و مراكز آموزشى و دولتى كشور به همراه داشته باشد .

ازويژگى هاى بارز تأليفات تفسيرى ايشان، توجه به «تفسيرموضوعى وزنجيره اى (تفسيرقرآن باقرآن)» مى باشدكه درنوع خود بى نظيراست.

اميدوارم جوانان عزيز مسلمان در سراسر جهان وجود وى را غنيمت شمرده و از تأليفات قرآنى ايشان كه بحمداللّه اخيرا به زبانهاى عربى ، انگليسى ، فرانسه و آلمانى نيز در دست چاپ و انتشار مى باشد ، حداكثر استفاده را بنمايند .

آرزومى كنم خداوندتبارك وتعالى به اين برادرباذوق وعلاقمندبه قرآن ومسائل جوانان توفيق ادامه مخلصانه چنين «تلاشهاى مفيد و مؤثرقرآنى» را بيش از پيش عنايت فرمايد .

بت__اري__خ 2/7/1382 ه.ش

27 رجب المرجب 1424 ه.ق

مبعث رس_ول اك_رم صلى الله عليه و آله

سيد مرتضى خاتمى

(7)

ولادت با سعادت امام زمان عليه السلام (1)

در كتاب «ارشاد» شيخ مفيد مذكور است كه: ولادت آن حضرت، در شب نيمه شعب__ان سال 255 بود و به روايتى شب جمعه، نيمى از ماه شعبان گذشته، سال 255 از م__ادر مت___ولّ___د ش___ده است.

شيخ جليل، ابو محمّد فضل بن شاذان كه بعد از ولادت حضرت حجّت عليه السلام و پيش از وفات حضرت عسگرى عليه السلام وفات كرده، در كتاب «غيبت» خود گفته: از حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام نقل شده است كه مى گفت: «ولىّ خدا و حجّت خدا بر بندگان خدا و خليفه من بعد

از من، در شب نيمه ماه شعبان سال 255 نزد طلوع فجر متولّد شد. اوّل كسى كه او را شست، «رضوان» خازن بهشت بود با جمعى از

1- اين مطالب ازكتاب خورشيدغايب مختصرنجم الثاقب، تأليف رضااستادى، استفاده شده است.

(8) «»

ملائكه مقرّبين كه او را به آب كوثر و سلسبيل شستند؛ بعد از آن، شست او را عمّه من «حكيم__ه خاتون» دختر امام جواد عليه السلام ».

سپس از محمّ_د بن على كه راوى اين ح_ديث است ، پ_رسي_دند از م_ادر ص_احب الامر عليه السلام ؛ گفت: «مادرش مليكه بود كه اورا در بعضى از روزها سوسن و در بعضى از ايّام ريحانه مى گفتند و صيقل و نرجس نيزازنام هاى اوبود». از اين خبر، وجه اخت_لاف در اس_م آن بزرگ_وار معل_وم مى ش_ود و اين كه به هر پنج اسم ناميده مى شد.

اسماء و القاب و كنيه هاى آن حضرت عليه السلام

1 _ «بَقِيّةُ اللّه : در «ذخيره»(1) گفته كه اين نام آن جناب است. دركتاب «غيبت»

1- نام كتابى است در شرح امام زمان «عجل اللّه تعالى فرجه الشريف» .

«» (9)

فضل بن شاذان روايت شده از امام صادق عليه السلام كه در ضمن احوال قائم عليه السلام فرمود: «چون زمان ظهور آن حضرت فرا رسد، او به كعبه تكيه كرده و 313 نفر گرد او جمع مى شوند و اوّل چيزى كه تكلّم مى فرمايد، اين آيه است "... بَقِيَّةُ اللّه ِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ...:" (و بدانيد) كه آنچه خدا بر شما باقى گذارد و (بركت بخشد) بهتر است اگر واقعا به خدا ايمان دارد» (1). آن گاه مى فرمايد: اَنَا بقية اللّه (2) و حجّت او و خليف_ه او بر شم_ا، پس سلام نمى كن_د بر او سلام كننده اى مگر آن كه مى گويد: السّ_لامُ عَلَيْك يا بَقِيَّةَ اللّه ِ فى اَرْضِ__ه.

2 _ «صاحِبُ الزَّمان»: از القاب مشهور

آن حضرت است و مراد از آن، فرمان فرما و حكم ران زمان، از جانب خداوند است.

1- 86 / هود .

2- يعنى من بقيّةُ اللّه هستم و ... .

(10) «»

3 _ «قائِم»: و اي_ن از الق__اب خ__اصّ مشه_ور مت_داول آن حض_رت اس__ت و در «ذخيره» گفت_ه: كه اي_ن، اس_م آن جن_اب اس_ت در زب_ور (حض_رت داوود عليه السلام ) .

«قائم» يعنى قيام كننده براجراى فرمان حق تعالى؛ زيراآن حضرت، پيوسته در شب وروز، مهيّاى فرمان الهى است كه به اشاره، ظهور نمايد.

شيخ مفيد در «ارشاد» روايت كرده از امام رضا عليه السلام كه فرمود: «چون حضرت قائم عليه السلام ب_رخي_زد، م__ردم را ب_ه اسلام تازه بخواند».

تا آن كه فرمود: «او را قائم نامي_دن_د ب__راى آن كه قي_ام به ح_ق خواه__د نم_ود» .

ازابوحمزه ثمالى روايت شده است كه گفت: سؤال كردم از حضرت امام باقر عليه السلام كه: «يَابْنَ رَسُولِ اللّه ِ! آيا همه شما قائم به حقّ نيستيد؟

«» (11)

ف___رم____ود: هم___ه ق__ائ_____م ب____ه حقّي_______م .

گفت__م: پس چگ__ون__ه حض__رت ص__احب الام__ر عليه السلام را ق__ائ__م ن__امي__دن__د؟

فرمود: چون جدّم، حضرت امام حسين عليه السلام شهيد شد، ملائكه در درگاه الهى صدا به گريه و ناله بلند كردند و گفتند: اى خداوند و سيّد ما! آيا غافل مى شوى از قتل ب__رگ_زي_ده خ__ود و ف_رزن__د پيغمب__ر پسن__دي__ده خ__ود و بهت_ري__ن خل__ق خ__ود ؟

پس حق تعالى وحى كرد به سوى ايشان كه: اى ملائكه من! قرارگيريد! قسم به عزّت و جلال خود كه از ايشان انتقام خواهم كشيد، هرچند بعد از زمان ها باشد. پس حق تعالى حجاب ها را برداشت و نور امامان از فرزندان حسين را به ايشان نشان داد و ملائكه به آن شاد شدند؛ پس يكى از آن نُه نور را ديدند كه در ميان آن ها ايستاده، به نماز مشغول بود؛ حق تعالى فرمود: به

وسيله اين ايستاده (قائم) از ايشان، انتقام خواهم كشيد».

(12) «»

4 _ «مهدىّ»: از مشهورتري_ن اسم_اء و الق_اب آن حض_رت اس_ت در ن_زد جمي_____ع ف______رق__ه ه_____اى اس__لامي_______ه.

شيخ طوسى در «غيبت» خود روايت كرده از ابى سعيد خراسانى كه او سؤال نمود از امام صادق عليه السلام كه: «چرا ناميده شده آن جناب به مهدى؟» فرمود: «زيرا كه او هدايت مى كند مردم را به سوى هر امر مخفى» .

5 - «مُنْتَظَر»: در «كمال الدّين» روايت شده است از امام محمّد تقى عليه السلام كه فرم_ود: «ام__ام بع__د از حس__ن عليه السلام پس__ر اوس_ت؛ قائ_م ب_ه ح_قّ ك_ه منتظَ_ر اس_ت.

راوى پ_رسي_د: چرا او را منتظَر نام كرده اند ؟

فرمود: براى آن كه براى اوست غايب شدنى كه بسيار خواهد بود روزهاى آن و به

«» (13)

ط__ول خواه__د كشي_د م_دّت آن ؛ پس انتظ_ار خواهن_د كشي_د ظه_ور او را مخلص_ان و انك__ار خواهن___د ك__رد او را شك كنن___دگ___ان...» .

6 _ «مُضطَرّ»: ناچار، گرفتار شديد. در «تفسير على بن ابراهيم» از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: «آيه شريفه اَمَّنْ يُجِيبُ المُضْطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الاَرْضِ...(1) در حقّ قائم عليه السلام نازل شده ؛ و هرگاه مضطرّ ؛ دو ركعت نماز بخواند در مقام _ يعنى مقام ابراهيم عليه السلام و خداى را بخواند، پس اجاب_ت مى كن_د او را و ب_رط_رف مى كن_د س_وء را و مى گ_ردان_د او را خليف_ه زمي_ن».

1- 62 / نمل .

(14) «»

7 _ «نور آل محمّد صلى الله عليه و آله »: چن_ان كه در خب_رى اس_ت از حض_رت صادق عليه السلام و در «ذخي_ره» از اس_ام_ى آن جن_اب شم__رده ش__ده ك__ه در ق__رآن م_ذك_ور اس_ت.

و در چند خبر مذكور است در آيه شريفه «وَ اللّه ُ

مُتِمُّ نُورِهِ» (1) يعنى به ولايت ق_ائم عليه السلام و به ظهور آن جن__اب.

و در آي_ه «وَ أَشْرَقَ_تِ الاَْرْضُ بِنُ_ورِ رَبِّه_ا» (2) ك_ه م_راد، روش_ن ش_دن زمي_ن اس_ت ب_ه ن_ور آن جن___اب.

و در يكى از زيارات جامعه، در اوصاف آن حضرت است: «نُورُ الاَنْوارِ الَّذِى تَشْرُقُ بِهِ الاَْرْضُ عَمّا قَلِي_لٍ».

1- 8 / صف .

2- 69 / زُمَر .

«» (15)

مخفى نماند كه بيشتر اين اسامى و القاب و كنيه ها كه ذكر شد، از جانب خداى تبارك و تعالى و خلفاى اوست، نه مثل نام گذاردن متعارف مردم است كه در آن، رعايت و ملاحظه معنى آن اسم و وجود و عدم آن، در آن شخص نكنند و گاهى شود كه براى مولودى پست رتبه و فطرت و مذموم الخلقه و خصلت، اسامى شريفه گذاردند ولكن خداى تعالى و اوليايش تا معنى اسم در شخص نباشد، آن اسم را براى او نگذارند.

و از اين جا معلوم مى شود كه كثرت اسامى و القاب الهى رسول خدا و صدّيقه كبرى و ائمه هدى كاشف است از كثرت صفات و مقامات عاليه؛ زيرا هريك، دلالت بر خُلق و صفتى و فضل و مقامى كند؛ بلكه بعضى بر همه آن ها دلالت كند و از آن ها باي_د به آن مق_امات _ ب_ه آن ق_در ك_ه لف_ظ را گنج_اي_ش و فه_م را راه باش_د _ پ_ى ب_رد.

(16) «»

شم__اي__ل حض____رت مه______دى عليه السلام

شي_خ ص_دوق در «كم_ال ال_دين» روايت ك_رده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «مهدى عليه السلام شبيه ترين مردم است به من؛ درخَلق وخُلق».

در «غيبت» نعمانى روايت شده از يكى از راويان كه گفت: «قائم _ مهدى عليه السلام _ از نسل على عليه السلام است، شبيه ترين مردم است به عيسى بن مريم درخُو وخُلق وسيما وهيأت...».

برخى از تكاليف مردم نسبت به امام عصر عليه السلام

برخى از تكاليف مردم نسبت به امام عصر عليه السلام

اول: از تكاليف قلبى، انتظار فرج آل محمد عليهم السلام در هر آن و انتظار ظهور دولت قاهره و سلطنت ظاهره مهدى آل محمّد عليهم السلام و پر شدن زمين از عدل و داد و غالب شدن دين اسلام بر جميع اديان (مى باشد) كه خداى تعالى به نبى اكرم خود خبر داده و وعده فرموده؛ بلكه بشارت آن را به جميع پيغمبران و امّت ها داده كه: روزى خواهد آمد كه جز خداى تعالى كسى را پرستش نكنند و چيزى از دين نماند كه از بيم احدى، در پ_رده ست_ر و حج_اب بمان_د و بلا و ش_دّت، از حق پرست_ان برود؛ چنان كه در زي_ارت مه__دى آل محمّ__د عليهم السلام اس__ت ك___ه:

«» (17)

«اَلسَّلامُ عَلَى المَهْدِىِّ الَّذى وَعَ_دَ اللّه ُ بِ_هِ الاُمَمَ أَنْ يَجْمَعَ بِهِ الكَلِمَ وَيُلِمَّ بِهِ الشَّعَثَ وَ يَمْلَأَ بِهِ الاَْرْضَ عَ_دْلاً وَ قِسْطا و يُنْجِزَ بِهِ وَعْدَ الْمُؤْمِنِينَ».

ترجمه: سلام بر مهدى! آن كه (خدا) وعده داده به او جميع امّت ها را كه جمع كند به وجود او كلمه ها را _ يعنى اختلاف را از ميان ببرد و دين يكى شود _ و گردآورد به او پراكن_دگى ها را و پُ_ر كن_د به او زمي__ن را از ع__دل و داد و انف__اذ فرماي__د به سب__ب او، وع__ده فرج__ى كه به مؤمني_____ن داده .

دوّم: از تكاليف، دعا كردن است براى حفظ وجود مبارك امام عصر عليه السلام از شرور شياطين انس و جنّ و

طلب تعجيل نصرت و ظفر و غلبه بر كفّار و ملحدين و

(18) «»

منافقين براى آن جناب؛ و اين، نوعى است از اظهار بندگى و رضاى به آنچه خداى تعالى وعده فرموده كه چنين گوهر گرانبهايى را _ كه در خزانه قدرت و رحمت خود پرورده و بر چهره آن حجاب عظمت و جلالت كشيده _ در روزى كه خود مصلحت داند، ظاهر و دنيا را از پرتو شعاع او روشن نمايد.

و با چنان وعده منجّز حتمى، در دعاى ما براى آن حضرت، جز اداى رسم بندگى و اظهار شوق و زيادتى محبّت و ثواب و رضا به موهبت كبراى خداوندى، اثرى ظاهر نباشد ؛ اگر چه بسيار تحريص و تأكيد فرمودند در دعاى براى آن حضرت عليه السلام در غالب اوقات .(1)

1- اين مطالب ازكتاب خورشيدغايب مختصرنجم الثاقب، تأليف رضااستادى، استفاده شده است.

«» (19)

آم_ادگ_ى ه_اى عم_ومى (1)

م_ا ه__رق_در خوشبي_ن و امي_دوار باشي_م ب__از بايد ب__دانيم رسي__دن ب__ه م__رحله اى از ت_اريخ ك___ه در آن :

همه انسان ها زيريك پرچم گردآيند و سلاح هاى وحشتناك از جهان برچيده شود؛

و طبق__ات ب___ه مفه___وم استعم__ارگ___ر و استعم__ارش__ون_ده از مي___ان ب____رود؛

و كشمكش ها و بازى هاى خطرناك سياسى و نظامى ابرقدرتها براى هميشه به دست فراموشى سپرده شود و دنيا از نام چندش آور «ابرقدرت» و كابوس شوم نيروهاى جهنمى آنها رهايى يابد؛

1- اين مطالب از كتاب حكومت جهانى مهدى (عج)، تأليف حضرت آية اللّه مكارم شيرازى، استفاده شده است .

(20) «»

و رقابت هاى ناسالم و ويرانگر اقتصادى جاى خود را به تعاون همگانى انسان ها در راه بهت_ر و پاك تر زيستن دهد؛ ...

هن_وز زود اس_ت؛ و آم___ادگ__ى عم__وم_____ى لازم دارد .

امّ_ا از آن ج_ا ك_ه در عص_ر اخي_ر تحوّل ه_ا و دگرگون_ى ها به س_رعت

روى مى ده_د نباي_د آن را ه_م زي__اد دور ب_داني__م هم_انن_د يك رؤي_ا و خ_واب شي_ري_ن.

ول_ى در ه_ر ح_ال، ب_راى اي_ن كه دني_ا چن_ان حكومت_ى را پذي_را گ_ردد چه_ارن__وع آم____ادگى لازم اس____ت.

1 _ آمادگى فكرى و فرهنگى

يعنى سطح افكار مردم جهان آن چنان بالا رود كه بدانند مثلاً مسأله «نژاد» يا «مناطق مختلف جغرافيايى» مسأله قابل توجهى در زندگى بشر نيست. تفاوت رنگ ها

«» (21)

و زبان ها و سرزمين ها نمى توانند نوع بشر را از هم جدا سازد. تعصّب هاى قبيله اى و گروهى بايد براى هميشه بميرد؛ فكر مسخره آميز «نژاد برتر» را بايد به دور افكند؛ مرزهاى ساختگى با سيم هاى خاردار! و ديوارهايى همچون ديوار باستانى چين! نمى تواند انسان ها را از هم دورسازد.

بلكه همان گونه كه نور آفتاب و نسيم هاى روحبخش و ابرهاى باران زا و ساير مواهب و نيروهاى جهان طبيعت به اين مرزها ابدا توجّهى ندارند و همه روى كره زمي_ن را دور مى زنن_د و دني_ا را عم_لاً يك كش_ور مى دانن_د؛ ما انس_ان ها ني_ز ب_ه همي_ن مرحل__ه از رشد فكرى برسيم .

و اگر خوب دقّت كنيم مى بينيم اين طرز تفكّر در ميان آگاهان و روشنفكرهاى جهان در حال تكوين و تكام_ل است و روز به روز بر تعداد كسانى كه به مسأله

(22) «»

«جهان وطنى» مى انديشند افزوده مى شود.

حتّى مسأله زبان واحد جهانى از صورت حرف بيرون آمده و زبان «اسپرانتو» به عنوان زبانى كه همه جهانيان را در آينده به هم پيوند دهد ابداع شده و كتاب هاى مختلف__ى به اين زب__ان نش__ر يافت__ه اس_ت.

2 _ آمادگى هاى اجتماعى

مردم جهان بايد از ظلم و ستم و نظامات موجود خسته شوند و تلخى اين زندگى م_ادّى و يك بعدى را احساس كنند و حتّى از اين كه ادامه اين راه يك بع__دى ممك___ن اس_ت در آين__ده مشك___لات كن___ون_ى را ح___ل كن__د، م_أي__وس گردن__د.

مردم جهان بايد بفهمند آنچه در قرن 18 و 19 ميلادى درباره آينده درخشان تمدّن

«» (23)

بشرى در پرتوپيشرفت هاى ماشينى به آنها نويد داده مى شد، در واقع در

باغ سبزى بيش نب_ود؛ و ي_ا همچ_ون سراب_ى در يك بيابان سوزان در برابر ديدگان مسافران تشنه كام .

نه تنها صلح و رفاه و امنيّت مردم جهان تأمين نشد ، بلكه دامنه مناقشات و ناامنى هاى مادّى و معنوى گسترش يافت .

پى بردن به عمق وضع خطرناك كنونى ، نخست حالت تفكّر ، سپس ترديد و سرانجام يأس از وضع موجود جهان و آمادگى براى يك انقلاب همه جانبه براساس ارزش هاى جدي__د به وج_____ود مى آورد .

اين چيزى است كه تا حاصل نگردد رسيدن به چنان مرحله اى ممكن نيست ، درست همانند دم_ل چركين_ى كه تا نض_ج نگيرد لحظه نشتر زدن آن فرانخواهد رسيد .

(24) «»

3 _ آمادگى هاى تكنولوژى و ارتباطى

برخلاف آنچه بعضى مى پندارند كه رسيدن به مرحله تكامل اجتماعى و رسيدن به جهانى آكنده از صلح و عدالت ، حتما همراه با نابودى تكنولوژى جديد امكان پذير است ، وجود اين صنايع پيشرفته نه تنها مزاحم يك حكومت عادلانه جهان_ى نخواه_د ب_ود ، بلك_ه شاي_د ب_دون آن وص_ول ب_ه چني_ن هدف_ى محال است .

براى ايجاد و سپس كنترل يك نظام جهانى ، يك سلسله وسايل مافوق مدرن لازم است كه با آن بتوان جهان را در مدّت كوتاهى درنورديد و به همه جا سركشى كرد؛ازهمه جاآگاه شد؛ودرصورت نياز امكانات لازم راازيك سوى جهان به سوى ديگر برد؛وپيام هاواطّلاعات وآگاهى هاى موردنيازرادركمترين مدت به همه نقاط دنيارسانيد.

اگر زندگى صنعتى به وضع قديم بازگردد و مثلاً براى فرستادن يك پيام از يك سوى

«» (25)

جهان به سوى ديگر يك س_ال وق_ت لازم باشد ، چگونه مى توان بر جهان حكوم__ت ك__رد و عدال__ت را در همه جا گسترد ؟!

اگر براى سركوب كردن يك فرد يا يك گروه كوچك متجاوز _ كه مسلّما حتى در چنان جهانى نيز امكان وجود دارد _ مدّت ها وقت براى مطّلع شدن

حكومت و سپس مدّت ها وقت براى فرستادن نيروى تأمين كننده عدالت لازم باشد ، چگونه مى توان حقّ و عدالت و صلح را در سراسر دنيا تأمين كرد ؟!

خلاصه ، بدون شك چنين حكومتى براى برقرار ساختن نظم و عدالت در سطح جهان نياز به آن دارد كه در آنِ واحد از همه جا آگاه و بر همه جا تسلّط كامل داشته باشد، تا مردم آماده اصلاح را تربيت و رهبرى كند؛ آگاه سازد ؛ زنده و بيدار نگه دارد ؛ و چنانك_ه افرادى ناصالح بخواهند سربرآورن_د آن ه_ا را ب_ر س_ر ج_اى خ_ود بنشان_د .

آنها كه غير از اين فكر مى كنند گويا به مفهوم حكومت جهانى نمى انديشند و آن را با حكومت در يك محدوده كوچك مقايسه مى كنند .

(26) «»

اصولاً دنيائى كه مى خواهد به چنين مرحله اى برسد بايد آن چنان وسايل آموزش و تربيت در آن وسيع و گسترده و همگانى باشد كه قسمت عمده برنامه هاى اصلاحى را با «خودآگاهى» و «خوديارى» مردم پياده كند و زنده كردن روح «خودآگاهى» و «خوديارى» عمومى و در سطح جهان نيازمند به نيرومندترين مراكز فرهنگى و وسايل ارتباط جمعى و جامع ترين كتب و مطبوعات و مانند آن است ، كه هيچ كدام از اي_ن ها ب_دون عال__ى تري_ن و پيشرفت__ه تري_ن وس_اي_ل صنعت__ى ممك__ن نيس___ت .

آرى اگ__ر بن__ا بود همه كارها با «معج__زه» تحقّق پ_ذي_رد وجود چنين نظامى ب__دون وس__ايل پيشرفت_ه صنعت_ى قاب_ل تص_وّر ب__ود ول__ى مگ__ر اداره زن__دگى م_____ردم جه_____ان ب___ا معج_____زه ممك__ن اس__ت ؟

«» (27)

معجزه ، استثنايى است منطقى در نظام جارى طبيعت ، براى اثبات حقّانيّت يك آيين آسمانى ، نه براى اداره هميشگى نظام جامعه . اين كار تنها بايد بر

محور قوانين طبيعى صورت گيرد .

مفه___وم انتظ__ار

«انتظ___ار» ي__ا «آين__ده نگ__رى» ب__ه حال__ت كس__ى گفت___ه مى ش___ود ك___ه «از وض__ع موج__ود ناراح__ت است و براى ايجاد وضع بهترين تلاش مى كند» .

فى المثل، بيمارى كه انتظاربهبودى مى كشد، با پدرى كه درانتظاربازگشت فرزندش از سف_ر اس_ت ، از بيم_ارى و ف_راق فرزن_د ناراحتن_د و ب_راى وضع بهترين مى كوشند .

همچنين تاجرى كه ازبازارآشفته ناراحت است ودرانتظارفرونشستن بحران اقتصادى مى باشد اين دو حالت را دارد:

(28) «»

«بيگ__انگ_ى ب__ا وض__ع موج__ود» و «ت__لاش ب__راى وض__ع بهت___ر» .

بنابراي__ن ، مس__أله انتظار حكومت حق و عدالت «مهدى» و قيام مصلح جهانى در واق__ع مركّ__ب از دو عنص__ر اس__ت ؛ عنص___ر «نف___ى» و عنص___ر «اثب____ات» .

عنص__ر نف__ى هم__ان بيگانگ__ى با وضع موج__ود ؛ و عنص__ر اثب__ات خواه__ان وض___ع بهت_رى ب___ودن اس_ت .

انتظار در عمق سرشت آدمى

برخلاف گفته كسانى كه فكر مى كنند بذر اصلى انتظار ظهور يك مصلح بزرگ را شكست ها و ناكاميها و نابسامانى ها در سطح افكار مى باشد ، عشق به اين موضوع

«» (29)

مربوط به اعم_اق وج_ود آدم_ى اس_ت ؛ گاه_ى به گون_ه پررن_گ و گاه_ى كم رن__گ .

به تعبير ديگر ، انسان از دو راه _ از راه عاطفه و از راه خرد _ سرانجام در برابر چنين مسأل_ه اى ق_رار مى گي_رد و سروش اين ظهور را با دو زبان «فطرت و عقل» مى شنود .

و به عبارت روشن تر ، ايمان به ظهور مصلح جهانى جزئى از «عشق به آگاهى» و «عشق به زيبايى» و «عشق به نيكى» (سه بعد از ابعاد چهارگانه روح انسان) است كه بدون چنان ظهورى اين عشق ه_ا ب_ه ناكام_ى گراي_د و به شكس_ت محك_وم مى ش_ود .

خلاصه ، علاقه انسان به پيشرفت و تكامل ، به دانايى و زيبايى ، به نيكى و عدالت، علاقه اى است اصيل، هميشگى و جاودانى؛ و انتظار ظهور

يك مصلح بزرگ جهانى آخرين نقطه اوج اين علاقه است .

بنابراين، كسانى كه در زندگى گرفتارشكست و بحرانى نبوده اند، چنين احساسى را دردرون جان خود دارند ... اين از يك سو .

(30) «»

از س_وى ديگ_ر ، همانط_ور كه اعض_اى پيك_ر انسان به تكامل و پيشرفت وجود او كم_ك مى كن_د و عض_وى در ب_دن نمى يابي_م كه مطلق_ا نقشى در اين حركت تكامل_ى داشته باشد ، خصايص روانى انسان نيز چنين اند ؛ يعنى ، هركدام نقش مؤثّرى درپيشرفت هدف هاى اصيل اودارند .

مث__لاً «ت__رس از عوام__ل خطرن__اك» كه در هر انس__انى وج__ود دارد سپرى اس_ت ب__راى حف__ظ او در ب__راب__ر خط_____ر .

«خشم» به هنگامى كه انسان منافع خود را در معرض تهديد مى بيند وسيله اى است براى افزايش قدرت دفاعى و بسيج تمام نيروهاى ذخيره جسمى و روحى براى نجات منافعش از خطر ؛ بنابراين ، عشق به تكامل ، عشق به صلح و عدالت ، نيز

«» (31)

وسيله اى است براى رسيدن به اين هدف بزرگ و به منزله موتور نيرومندى است كه چرخ هاى وجود انسان را در اين راه به حركت دائمى وامى دارد ؛ و او را براى رسيدن به جهانى مملو از صلح و عدالت كمك مى كند .

از سوى ديگر ، احساسات و دستگاه هايى كه در جسم و جان وجود دارد نمى تواند هماهنگ با مجموعه عالم هستى نباشد ؛ زيرا همه جهان هستى يك واحد ب__ه ه___م پيوست__ه اس_ت و وج_ود م__ا نمى ت__وان__د از بقي__ه جه__ان ج__دا باش____د .

از اين به هم پيوستگى به خوبى مى توانيم نتيجه گيرى كنيم كه هر عشق و علاقه اصيلى در وجود ما هست دليل بر آن است كه «معش__وق» و «ه__دف» آن نيز در جهان وج_ود دارد

و اين عش__ق وسيل__ه اى است كه ما را ب__ه او نزدي__ك مى س__ازد .

يعنى اگر تشنه مى شويم و عشق به آب داريم دلي_ل ب_ر آن اس_ت كه «آب_ى»

(32) «»

وج_ود دارد ك_ه دستگ_اه آف_رين__ش تشنگ_ى آن را در وج_ود م__ا ق___رار داده اس_ت .

اگر علاقه اى به جنس مخالف داريم دليل بر وجود جنسى مخالف در بيرون ماست؛ و اگر عشق به زيبايى و دانايى داريم دليل بر اين است كه زيبائى ها و دانائى هايى در جهان هستى وجود دارد .

و از اينجا به آسانى نتيجه مى گيريم كه اگر انسان ها انتظار مصلح بزرگى را مى كشن__د كه جهان را پر از صلح و عدالت و نيكى و داد كند ، دليل بر آن است كه چنان نقطه اوج__ى در تك__امل ج__امع__ه انس__انى امكان پذير و عملى است كه عشق و انتظ____ارش در درون ج_ان م____اس_ت .

عموميّت اين اعتقاد در همه مذاهب نيز نشانه ديگرى بر اصالت و واقعيّت آن است زيرا چيزى كه زاييده شرايط خاص و محدودى است نمى تواند اين چنين عمومى باشد . تنها مسائل فطرى هستند كه از چنين عموميّتى برخوردارند ؛ و اين ها همه نشانه آن است كه از زبان عواطف و سرشت آدمى اين نغمه در جان او سر داده شده كه سرانجام مصلح__ى بزرگ جهان را زير پرچم صلح و عدالت قرار خواهد داد .

«» (33)

آثار سازنده انتظار

آيا ايمان به ظهور يك مصلح واقعى ، انسان را آن سان در افكار رؤيايى فرومى برد كه از وضع موجود خود غافل مى گردد و تسليم هرگونه شرايطى مى كند ؟

و يا اين كه به راستى اين عقيده يك نوع دعوت به قيام و سازندگى فرد و اجتماع اس_ت ؟ آيا ايج__اد

تح_رّك مى كن_د يا رك__ود ؟ آيا مسؤوليّت آفرين است يا مايه ف__رار از زيرب__ار مسؤوليّ__ت ها ؟ و بالاخ__ره آي__ا مخ__دّر اس__ت يا بي__داركنن__ده ؟

(34) «»

قبل از توضيح و بررسى اين سؤالات توجّه به يك نكته كاملاً ضرورى است و آن اينكه سازنده ترين دستورات و عالى ترين مفاهيم هرگاه به دست افراد ناوارد ، يا نالايق ، يا سوء استفاده چى بيفتد ممكن است آن را چنان مسخ كنند كه درست نتيجه اى برخلاف هدف اصلى بدهد و در مسير بر ضدّ آن حركت كند ؛ و اين نمونه هاى بسيار دارد و مسأله «انتظار» به طورى كه خواهيم ديد در رديف همين مسائل است .

به هر حال ، براى رهايى از هرگونه اشتباه در محاسبه ، در اين گونه مباحث ، بايد به اصط_لاح آب را از سرچشم__ه گرف__ت تا آلودگى ه__اى احتمال__ى نهره__ا و كانال ه__اى مي__ان راه در آن اث__ر نگ___ذارد .

به همين دليل ، ما در بحث انتظار مستقيما به سراغ متون اصلى اسلامى رفته و لحن

«» (35)

گوناگ_ون رواي_اتى را كه روى مسأله «انتظار» تأكيد مى كند مورد بررسى قرار مى دهي__م تا از ه__دف اصل__ى آگ_اه شوي_م .

اكنون بادقّت به اين چندروايت توجّه كنيد

كسى از امام صادق عليه السلام پرسيد چه مى گوييد درباره كسى كه داراى ولايت امامان اس__ت ؛ و انتظ__ار ظه__ور حكوم__ت ح__ق را مى كش_د و در اين حال از دنيا مى رود ؟

ام____ام عليه السلام در پ__اس___خ ف__رم________ود :

« هُوَ بِمَنْزِلَةِ مَنْ كانَ مَعَ الْقائِمِ فى فُسْطاطِه _ ثُمَّ سَكَتَ هَنيئَهً _ ثُمَّ قالَ هُوَ كَمَنْ كانَ مَعَ رَسُولِ اللّه صلى الله عليه و آله ؛ او همانند كسى است كه با رهبر اين انقلاب در خيمه او (ستاد ارتش او) بوده باشد _ سپس كمى سكوت

كرد _ و فرمود مانند كسى است كه با پيامبر اس__لام (در مب____ارزاتش) هم__راه ب___وده است .

(36) «»

اين مضم__ون در رواي__ات زي__ادى ب__ا تعبي_رات مختلف__ى نق__ل ش__ده اس__ت :

در بعضى «بِمَنْزِلَةِ الضّارِبِ بِسَيْفِه فى سَبيلِ اللّه ِ؛ همانندشمشيرزنى در راه خدا» .

و در بعضى ديگر « كَمَنْ قارَعَ مَعَ رَسُولِ اللّهِ بِسَيْفِه : همانند كسى است كه در خدمت پيامبر با شمشير بر مغز دشمن بكوبد» .

در بعض__ى ديگ__ر « بِمَنْزِلَةِ مَنْ كانَ قاعِدا تَحْتَ لِواءِ الْقائِمِ؛ همانند كسى اس___ت ك__ه زير پرچم قائ__م ب__وده باش__د» .

و در بعضى ديگر « بِمَنْزِلَةِ الْمُجاهِدِ بَيْنَ يَدَىْ رَسُولِ اللّهِ ؛ همانند كسى است ك__ه پيش روى پي___امبر صلى الله عليه و آله جه____اد كن_د» .

و در بعض__ى ديگ__ر « بِمَنْزِلَةِ مَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله همانند كسى اس____ت ك__ه ب____ا پيامب__ر شهي__د ش____ود» .

«» (37)

اين تشبيهات كه در مورد انتظار ظهور حضرت مهدى (عج) در اين روايات وارد شده بسيار پرمعن_ى و روشنگ_ر اين واقعيّ_ت اس_ت ك_ه يك نوع رابطه و تشابه در مي__ان مسأل__ه «انتظ__ار» و «جه__اد» و مب__ارزه با دشم__ن ، در آخري__ن شك__ل خود ، وج_ود دارد . (دقّت كنيد)

در روايات متع__دّدى نيز انتظ__ار چني__ن حكومت__ى را داشت__ن ، به عنوان بالاترين عبادت معرفى شده است.

اين مضمون در بعضى از احاديث ، از پيامبر صلى الله عليه و آله و در بعضى از حضرت على عليه السلام نق__ل ش_ده اس_ت ؛ از جمل_ه در ح__ديث___ى مى خواني___م ك__ه پيامب__ر صلى الله عليه و آله فرم__ود :

« اَفْضَلُ اَعْمالِ اُمَّتى اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ؛ بالاترين اعمال امّت من انتظ__ار ف__رج از ناحي__ه خدا كشي__دن اس__ت» .

(38) «»

و درحديث ديگرى از پيامبر صلى الله عليه و آله مى خوانيم:

« اَفْضَ__لُ الْعِب_ادَةِ اِنْتِظ_ارُ الْفَ___رَجِ»

اين حديث اعم از

اين كه انتظارفرج را به معنى وسيع كلمه بدانيم و يابه مفهوم خاص يعنى انتظار ظهورمصلح جهانى باشد، اهميّت انتظار را درمورد بحث ما روشن مى سازد .

اين تعبي__رات همگى حاكى از اين است كه انتظ_ار چن_ان انق_لابى هميش_ه ت_وأم ب__ا ي__ك جه__اد وسي____ع دامن___ه دار اس___ت .

و اگر اعتقاد و انتظار حكومت جهانى مهدى به صورت ريشه دار حلول كند ، سرچشمه دو رشته اعمال دامنه دار خواهد شد (زيرا اعتقادات سطحى ممكن است اثر آن از گفت_ار و سخ_ن تج_اوز نكن_د امّ_ا اعتقادات عميق هميشه آثار عملى گسترده اى ب____ه دنب____ال خ__واه____د داش___ت) ؛ اي__ن دو رشت____ه اعم____ال عب__ارتن____د از :

ترك هرگونه همكارى و هماهنگى با عوامل ظلم و فساد و حتّى مبارزه و درگيرى

«» (39)

با آنها از يك سو ؛ و خودسازى و خوديارى و جلب آمادگى هاى جسمى و روحى و مادّى و معنوى براى شكل گرفتن آن حكومت واحد جهانى و مردمى، از سوى ديگر.

و خوب كه دقّت كنيم مى بينيم هر دو قسمت آن كاملاً سازنده و عامل تحرّك و آگ__اه__ى و بي___دارى اس___ت .

انتظار يعنى آماده باش كامل

انتظار يعنى آماده باش كامل

من اگر ظالم و ستمگرم چگونه ممكن است در انتظار كسى باشم كه طعمه شمشيرش خون ستمگران است .

من اگر آلوده و ناپاكم چگونه مى توانم ، منتظر انقلابى باشم كه شعله اوّلش دامان آل___ودگ___ان را مى گي_________رد .

ارتش__ى ك_ه در انتظار جهاد بزرگى اس_ت آمادگ__ى رزم__ى نف__رات خ__ود را

(40) «»

ب__الا مى برد و روح انق__لابى در آنه_ا مى دمد و هرگونه نقطه ضعفى را اصلاح مى كند .

چگونگ_ى «انتظ__ار» هم_واره متناس_ب با هدف__ى است ك_ه در انتظار آن هستيم :

انتظار آمدن يك مسافر عادى از سفر . انتظار بازگشت يك دوست بسيار عزيز . انتظار فرارسيدن فصل چيدن ميوه از درخت و دروكردن

محصول . انتظار فرارسيدن فصل تحصيلى مدارس ... . هري_ك از اين انتظارها آميخته با يك نوع آمادگى است .

در يكى بايد خانه را آماده كرده و وسايل پذيرايى فراهم ساخت ؛ در ديگرى ابزارلازم و داس وكمباين و... درديگرى كتاب و دفتر و قلم ولباس مدرسه و مانندآن.

اكنون فكر كنيد آنها كه انتظار قيام يك مصلح بزرگ جهانى را مى كشند در واقع انتظار انقلاب و دگرگونى و تحوّلى را دارند كه وسيع ترين و اساسى ترين انقلاب هاى انسانى در طول تاريخ بشر است .

«» (41)

انقلابى كه برخلاف انقلاب هاى اصلاحى پيشين جنبه منطقه اى نداشته و نه اختصاص به يك جنبه از جنبه هاى مختلف زندگى دارد ؛ بلكه علاوه بر اين كه عم_ومى و همگ_انى اس_ت ، تم_ام ش_ؤون و جوان_ب زندگى انسان ها را شامل مى ش___ود ؛ انق___لاب__ى اس___ت سي_اس___ى و ف__رهنگ__ى و اقتص__ادى و اخ__لاق_ى .

پس از انجام يافتن اين مرحله ، نوبت به جنبه اثبات يعنى جانشين ساختن عوامل اص__لاح و سازندگ_ى مى رس__د .

تركيب دو مفهوم «انتظار» و «انقلاب جهانى» آنچه را قبلاً گفتيم كاملاً روشن مى كند ؛ يعنى ، كسانى كه در انتظار چنان انقلابى به سر مى برند اگر در دعوى خود ص_ادق باشن_د (ن_ه ج__زء منتظ_ران دروغي_ن خيال_ى) ب__ه ط__ور مسل_م آث__ار زي__ر در آن ه_ا آشك_ار خ___واه__د شد :

(42) «»

1 _ خودسازى فردى

حكومت جهانى مهدى قبل از هرچيز نيازمند به عناصر آماده و باارزش انسانى است كه بتوانند بار سنگين چنان اصلاحات وسيعى را در جهان به دوش بكشند ؛ و اين در درجه اول محتاج به بالا بردن سطح انديشه و آگاهى و آمادگى روحى و فكرى براى همكارى در پياده كردن آن برنامه عظيم

است ؛ تنگ نظرى ها ، كوته بينى ها ، كج فكرى ه_ا ، حسادت ه_ا ، اختلاف_ات كودك_ان و نابخ_ردان_ه و بطور كلّى هرگونه نفاق و پراكن__دگ__ى ب___ا موقعيّ___ت منتظ_____ران واقع______ى س____ازگ____ار نيس_______ت .

نكته مهم اينجاست كه منتظر واقعى براى چنان برنامه مهمّى هرگز نمى تواند نقش تماش_اچى را داشت_ه باش_د ؛ باي_د حتم_ا در ص_ف اص__لاح طلب__ان واقع_ى قرار گيرد .

من اگر ناپاك و آلوده ام چگونه مى توانم منتظر تحوّل و انقلابى باشم كه شعله اوّل_ش دام__ان م__را مى گي_رد .

«» (43)

من اگر ظالم و ستمگرم چگونه ممكن است در انتظار كسى بنشينم كه طعمه شمشيرش خون ستمگران است و من اگر فاسد و نادرستم چگونه مى توانم در انتظار نظامى كه افراد فاسد و نادرست در آن هيچ گونه نقشى ندارند ، بلكه مطرود و منفور خواهند بود ، روزشمارى كنم .

آيا اين انتظار براى تصفيه روح و فكر و شستشوى جسم و جان من از لوث آل_ودگ__ى ه___ا ك__افى نيس_ت .

ارتشى كه در انتظار جهاد آزاديبخش به سر مى برد ، حتما به حالت آماده باش كامل درمى آيد ؛ سلاحى كه براى چنين ميدان نبردى شايسته است به دست مى آورد ؛ سلاح هاى موجود را اصلاح مى كند ؛ سنگرهاى لازم را مى سازد ؛ آمادگى رزمى

(44) «»

نفرات خود را بالا مى برد ؛ روحيه افراد خود را تقويت مى كند ؛ و شعله عشق و شوق براى چنان مبارزه اى را در دل فرد فرد سربازانش زنده نگه مى دارد ؛ ارتشى كه داراى چنين آمادگى نيست هرگز در انتظار به سر نمى برد و اگر بگويد دروغ مى گويد ؛ انتظار يك مصلح جهانى به معنى آماده باش كامل فكرى و اخلاقى ، مادّى و معنوى ، براى اصلاح

همه جهان است .

فكر كنيد چنين آماده باشى چقدر سازنده است ! اصلاح تمام روى زمين و پايان دادن به همه مظالم و نابسامانى ها ش__وخى نيست ! كار س__اده اى نمى تواند باشد ! آماده ب__اش ب__راى چني_ن ه__دف ب__زرگى بايد متناسب با آن باشد ؛ يعنى بايد به وسعت و عمق آن ب__اشد .

«» (45)

2 _ خ_ودي_ارى هاى اجتماعى

منتظران راستين در عين حال ، وظيفه دارند كه علاوه بر اصلاح خويش ، در اصلاح ديگران نيز بكوشند ؛ زيرا برنامه عظيم و سنگينى كه انتظارش را مى كشند يك برنامه فردى نيست ؛ برنامه اى است كه تمام عناصر تحوّل بايد در آن شركت جويد ؛ بايد كار به صورت دسته جمعى و همگانى باشد ؛ كوشش ها و تلاش ها بايد هماهنگ گردد و عمق و وسعت اين هماهنگى بايد به عظمت همان برنامه انقلاب جهانى باشد كه انتظار آن را دارند .

در يك ميدان وسيع مبارزه دسته جمعى هيچ فردى نمى تواند از حال ديگران غافل بماند ؛ بلكه موظّف است هر نقطه ضعفى را در هركجا ببيند اصلاح كند ؛ و هر موضع آسيب پذيرى را ترميم نمايد ؛ و هر قسمت ضعيف و ناتوانى را تقويت كند ؛

(46) «»

زي_را ب_دون شرك_ت فعّالان_ه و هماهن_گ تم_ام مبارزي_ن ، پي_اده ك_ردن چنان برن__ام____ه اى امكان پذي__ر نيس____ت .

بنابراين منتظران واقعى علاوه بر اين كه به اصلاح خويش مى كوشند ، وظيفه خود مى دانند كه ديگران را نيز اصلاح كنند .

اين است اثر سازنده ديگ_ر ب_راى انتظار قيام يك مصلح جهانى و اين است فلسفه آن همه افتخارات و فضيلت ها كه براى منتظران راستين شمرده شده است .

3 _ ح_ل نش_دن در فس_اد محي_ط

هنگامى كه فساد فراگيرمى شود و اكثريّت و يا جمع كثيرى را به آلودگى مى كشاند، گاهى افراد پاك در يك بن بست سخت روانى قرار مى گيرند ، بن بستى كه از يأس از اص__لاح__ات سرچشم__ه مى گي___رد .

«» (47)

گاهى آنها فكر مى كنند ، كار از كار گذشته و ديگر اميدى براى اصلاح نيست و تلاش و كوشش براى پاك نگهداشتن خويش بيهوده است ؛ اين نوميدى و يأس ممكن

است آنها را تدريجا به سوى فساد و همرنگى با محيط بكشاند و نتوانند خود را به صورت يك اقليّت صالح در برابر اكثريّت ناسالم حفظ كنند و همرنگ جماعت نش_دن را موج__ب رسوايى بدانن___د .

تنها چيزى كه مى تواند در آنها روح اميد بدمد و به مقاومت و خويشتن دارى دعوت كند و نگذارد در محيط فاسد حل شوند ، اميد به اصلاح نهايى است ؛ تنها در اين صورت است كه آنها دست از تلاش و كوشش براى حفظ پاكى خويش و حتّى براى اصلاح دگران برنخواهند داشت .

(48) «»

از مجموع بحث هاى گذشته چنين نتيجه مى گيريم كه اثر تخديرى انتظار تنها در صورتى است كه مفهوم آن مسخ و تحريف شود _ همان گونه كه جمعى از مخالفان ، تحريفش كرده اند ؛ و جمعى از مؤلفان مسخش _ امّا اگر به مفهوم واقعى در جامعه و فرد پياده ش_ود ، يك عام_ل مهمّ تربي_ت و خودس_ازى و تح_رّك و امي_د خواه_د بود .

ازجمله مدارك روشنى كه اين موضوع را تأييد مى كند ، اين است كه در ذيل آيه :

« وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ امَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الاَْرْضِ ... ؛ خداوند به آنها كه ايمان دارند و عمل صالح انجام مى دهند ، وعده داده است حكومت روى زمين را در اختيارشان بگذارد...(1)» از پيشوايان بزرگ اسلام نقل شده

1- 55 / نور.

«» (49)

اس_ت كه منظ_ور از اي_ن آي_ه « هُ_وَ الْقائِ_مُ وَ اَصْح_ابُهُ ؛ مهدى و ياران او» هستند .

تنها چنين كسانى هستند كه مى توانند نويد زندگى در حكومت او به خود دهند ، نه آنها كه با ظلم و ستم

همكارى دارند . و نه آنها كه از ايمان و عمل صالح بيگانه اند . نه اف_راد ترس_و و زبون_ى كه بر اثر ضعف ايمان از همه چيز حتّى از سايه خود مى ترسند .

و ن_ه اف_راد سس_ت و بى ح_ال و بيك_اره اى كه دس_ت روى دست گذارده و در براب_ر مفاسد محيط زندگى و جامعه شان سكوت اختيار كرده و كمت_رين تلاش_ى در راه مب___ارزه ب___ا فس___اد ندارن__د .

آرى انتظار راستي_ن اي_ن است .

(50) «»

مصلح بزرگ جهانى در آيات قرآن

قرآن يعنى مهم ترين منبع اسلامى ، در اين زمينه مانند بسيارى زمينه هاى ديگر تنها يك بحث كلّى و اصولى دارد ، بدون اين كه وارد جزئيات مسأله شود ؛ و به تعبير ديگر ، آيات قرآن همان را تعقيب مى كند كه در استدلالات عقلى و الهام فطرت داشتيم؛ يعن_ى ، خب_ر از تحقّ_ق يك حك_ومت ع_دل جه_ان_ى در سايه ايمان مى دهد .

چن_د نمون__ه از آيات__ى ك_ه اي_ن بح_ث را مط_رح ساخت_ه ذي_لاً از نظر مى گذرانيم .

1 _ در س_______وره انبي_________اء (آي______ات 105 و 106) م___ى خ___واني______م :

«وَ لَقَدْكَتَبْنا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ اَنَّ الاَْرْضَ يَرِثُها عِبادِىَ الصّالِحُونَ اِنَّ فى هذا لَبَلاغا لِقَوْمٍ عابِدي__نَ » قبلاً به مفه__وم اين چند لغت بايد توجّه كرد :

«اَرْض» به مجموع كره زمين گفته مى شود و سراسر جهان را فرامى گيرد ؛ مگر اينكه قرينه خاصّى در كار باشد .

«» (51)

«اِرْث» در لغت به معنى چيزى است كه بدون معامله و داد و ستد به دست كسى مى افتد ، ولى در بعضى موارد از قرآن كريم ، ارث به تسلّط و پيروزى يك قوم صالح بر ناصالح__ان ؛ و در اختي__ار گرفت__ن مواه__ب و امكان__ات آنه_ا گفت__ه ش_ده

است .

«زَبُور» در اصل به معنى هرگونه كتاب و نوشته است ؛ ولى معمولاً به كتاب «داوود» كه در عهد قديم از آن تعبير به «مَزامير داوُد» شده اطلاق ؛ و آن مجموعه اى از مناجات ه_ا و نيايش ه_ا و اندرزه_اى داوود پيامبر است ؛ اين احتمال نيز وجود دارد ك__ه زب__ور تم__ام كت__ب آسمان__ى پيشي___ن (قب__ل از ق___رآن) ب___وده باش____د .

«ذكر» در اصل به معنى هر چيزى است كه مايه تذكّر و يادآورى باشد ولى در آيه فوق به كتاب آسمانى موسى عليه السلام «تورات» تفسير گرديده به قرينه اين كه قبل از زبور

(52) «»

مع_رّفى ش_ده اس_ت و طب_ق تفسي_ر ديگرى «ذكر» اشاره به قرآن مجيد است زيراكه در خ_ود آي_ات ق_رآن اين عن_وان به قرآن گفته شده (اِنْ هُوَ اِلاّ ذِكْرٌ لِلْعالَمينَ) .(1)

بنابراي_ن ، عبارت «مِ_نْ بَعْدِ» به معن_ى «ع_لاوه ب_ر» خواه_د ب_ود (دقّ_ت كني_د) .

«صالِح» به معنى شايسته و صلاحيت دار است و هنگامى كه بطور مطلق گفته شود صلاحيّت و شايستگى از تمام چيزها را فرامى گيرد ؛ شايستگى علمى ؛ شايستگ_ى اخ__لاق_ى ؛ ش_ايستگ_ى از نظ_ر ايم_ان و تق_وى و آگ_اه_ى و مدي_ري__ت .

و به اين ترتيب مفهوم آيات چنين مى شود :

ما در كتاب زبور علاوه بر قرآن مجيد (يا پس از تورات) نوشتيم كه زمين را

1- 27 / تكوير.

«» (53)

بندگان صالح و شايسته من در اختيار خواهند گرفت ؛ و همين براى گروه عبادت كنن__دگان (و آنه__ا كه در مسي__ر بندگ__ى خدا گ__ام برمى دارند) براى رسيدن ب____ه اه___دافش______ان ك____اف____ى اس_____ت .

ذكر اين موضوع در زبور (اگر به معنى همه كتب آسمانى پيشين باشد) دليل بر آن است كه اين موضوع درهمه كتاب هاى آسمانى به عنوان يك اصل ثابت

وجود داشته.

و اگر هم منظور از آن كتاب داوود بوده باشد شايد به تناسب آن است كه داوود حكومت وسيع و پهناورى داشت كه در مسير حقّ و عدالت و منافع انسان ها بود ؛ اگرچه جنبه منطقه اى داشت و فراگير همه جهان نبود؛ ولى درزبور به اوبشارت داده شد كه يك حكومت فراگير جهانى بر پايه آزادى و امنيّت و عدالت در انتظار جهانيان خواهد بود .

يعنى هنگامى كه شايستگى كافى پيداكنند و مصداق زنده «عِبادِىَ الصّالِحُونَ»

(54) «»

وبندگان شايسته خداگردند.وارث همه ميراث هاو مواهب زمين خواهندشد. هم وارث حكوم__ت م_ادّى و هم حكوم___ت معن____وى .

در پ_اره اى از رواي__ات كه در تفسي__ر آيه فوق آمده تعبير روشن تر و صريح ترى در اي_________ن زمين_____ه دي_____ده مى ش_____ود .

ازجمله درتفسيرمعروف «مجمع البيان» درذيل آيه فوق از امام باقر عليه السلام نقل است: « هُمْ اَصْحابُ الْمَهْدِىِّ فى آخِرِ الزَّمانِ » :

اين ها همان ياران مهدى عليه السلام در آخر زمان خواهند بود ؛ همان مردان و زنان خودساخت__ه اى كه وارث همه ميراث هاى زمين خواهند شد ؛ و شايستگى اين رس___ال__ت ب_____زرگ را خ__واهن__د داش____ت .

جال_ب توجّ_ه اينك_ه ، در كت_اب «مَزامي__ر داوُود» كه ام_روز جزء كتب عهد قدي__م (ت__ورات) اس__ت عين اين موض__وع به تعبي_رات گوناگ_ون دي__ده مى شود :

«» (55)

از جمله در مَزْمُور 37 مى خوانيم :

«زيرا كه شريران منقطع خواهند شد و اما متوكّلان به خداوند وارث زمين خواهند شد ، ه_ان بع_د از ان_دك مدّت_ى شري_ر نخواهن_د بود ، در مكانش تأمّل خواهى كرد و نخواهد بود امّا حكيمان وارث زمي_ن خواهن_د ش_د» .

در هم_ان «مَزْمُ__ور 37» همي__ن موض__وع به تعبي_رات ديگ__رى نيز آمده است :

«... زيرا متبرّكان خداوند وارث زمين خواهند شد ، امّا ملعونان وى منقطع خواهند شد _ صديقان وارث زمين

شده ابدا در آن ساكن خواهند شد» .(1)

همان گونه كه ملاحظه مى كنيدكلمه صالِحُون كه درقرآن آمده كلمه جامعى است كه

1- جمله هاى فوق را از ترجمه تورات كه در سال 1878 ميلادى توسط مجمع ترجمه كتب مقدّسه به زبان هاى خارجى در لندن به فارسى برگردانده شده ، آورديم.

(56) «»

هم «حكيمان» و هم «صدّيقان» و هم «متوكّلان» و هم «متبرّك_ان» را دربرمى گيرد .

وهمان طوركه يادآورشديم ازآيه اخير يعنى «اِنَّ فى هذا لَبَلاغا لِقَوْمٍ عابِدينَ» استفاده مى شود كه حكومت روى زمين هدف نهايى صالحان و شايستگان نيست بلكه وسيله اى است كه با آن به هدف نهايى يعنى تكامل انسان در همه زمينه ها خواهند رسيد زيرا بلاغ به معنى «چيزى كه با آن به هدفشان خواهند رسيد» مى باشد .

2 _ استخ___لاف در زمي_____ن

درسوره نور، آيه55، مى خوانيم:

« وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ امَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الاَْرْضِ كَمَااسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِى ارْتَضى

«» (57)

لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ اَمْنا يَعْبُدُونَنى لا يُشْرِكُونَ بى شَيْئا وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَاُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُ__ونَ » .

در اين آيه سه وعده صريح به آن ه__ا كه گ__روه اف__راد باايمان و شايسته را تشكي___ل مى دهن__د داده ش__ده اس_____ت .

و مى دانيم در هر وعده سه ركن وجود دارد:

وعده دهنده كه در اينجا خداست ؛ و وعده گيرنده كه « الَّذينَ امَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُ__وا الصّالِح__اتِ » يعن__ى مؤمن__ان صالح هستند ؛ و موادّ مورد وعده كه ام__ور سه گان___ه زي__ر است :

1/2 _ « اِسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الاَْرْضِ » _ «حكومت روى زمين به عنوان نمايندگى خدا» ؛ يعنى حكومت حق و عدالت .

(58) «»

2/2 _ تمكين دين _ «نفوذ معنوى و حكومت قوانين الهى بر تمام پهنه زندگى» .

3/2 _ تبديل

خوف به امنيّت ؛ و برطرف شدن تمام عوامل ترس و ناامنى و ج_ايگ__زي____ن ش___دن امنيّ__ت ك__ام____ل و آرام____ش در هم____ه روى زمي______ن .

منظور از «تمكين دين» همان طور كه از ساير موارد استعمال كلمه تمكين برمى آيد اين است كه تعليمات الهى به طور ريشه دار و پابرجا در تمام شؤون زندگى نفوذ خواهد داشت ، نه همانند الفاظ صلح و آزادى و حقوق بشر كه امروز بازيچه دست مدافعان قلاّبى آن است و تنها گلوهايشان را براى شعارهاى داغ در اين زمينه پ_اره مى كنن_د و در خ_ارج از آن اث_رى نيس_ت ؛ گوي_ى الفاظ_ى هستن__د رؤيايى كه جز در ع____ال__م خي_ال نمى ت__وان به آنه__ا دس__ت ياف__ت .

در آن روز تعليمات حيات بخش و آزادكننده اسلام نه به شكل يك سلسله

«» (59)

تشريفات خشك و صورى و نه به گونه يك مشت الفاظ موميايى شده ؛ بلكه به عنوان يك دكترين زندگى در همه جا ريشه خواهد دوانيد و تلاش بازسازى به ريشه ها كشيده خواهد شد نه به شاخ و برگ ها و نقش ايوان .

آن روز آگاهى و احساس مسؤوليت جنبه عمومى خواهد داشت ؛ و گسترش و تعميم آن مانع از آن خواهد بود كه افرادى باالفاظ بازى كنند و مفاهيم سازنده را مسخ نمايند ؛ چه اينكه اين گونه كارها تنها در جوامعى امكان پذير است كه آگاهى و احساس مسؤوليّ_ت همگان_ى نيس_ت ، يا به س_ر حدّ نصاب نرسيده ، والاّ فرصتى ب__راى اي__ن بازى ه__اى كودكان__ه باق__ى نخواه__د مان__د .

آرامش و امنيّت در آن روز آميخته با خوف نيست ، نه چون امنيّتى كه گهگاه در جهان امروز پي__دا مى ش__ود و زايي_ده ترس__ى از سلاح هاى مخوف

و وحشتزا است .

(60) «»

اين تعادل وحشت است نه امنيّت ! اين آرامش ناشى از خوف عظيم از عواقب دردناك جنگ است نه آرامش واقعى ! لذا هر روز تعادل وحشت به هم خورد پايه هاى اين امنيّت و آرامش كاذب نيز فروخواهد ريخت .

نتيجه اين وعده هاى سه گانه الهى فراهم شدن زمينه ها براى انسان سازى و تكامل هرچه بيشتر در مفاهيم انسانى و بندگى خالص خداوند و شكسته شدن همه بت ها در تمام قالب ها است ( يَعْبُدُونَن_ى لا يُشْرِكُونَ بى شَيْئا ) .

3 _ در سوره توبه ، آيه 33 ، آمده است :

« هُ_وَ الَّذىآ اَرْسَلَ رَسُولَ_هُ بِالْهُ_دى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّ__ه وَ لَ___وْ كَ__رِهَ الْمُشْرِكُ__ونَ » .

براى معنى فهم اين آيه بايد نخست به آي_ه پيش از آن بازگرديم آنجا كه مى گويد :

«» (61)

« يُريدُونَ اَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِاَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللّهُ اِلاّ اَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكفِ__رُونَ ؛ دشمن_ان مى خواهن_د نور خ__دا را با ده_ان خود خام_وش سازن_د ولى خ__دا مى خواه_د ن__ور خ__ود را تكمي__ل كن__د اگ__ر چ__ه كاف_ران كراه_ت داشت_ه باشن__د» .

از اين آيه به خوبى روشن مى شود كه اراده پروردگار بر تكامل نور اسلام تعلّق گرفت_ه و تكام_ل واقع_ى آن هنگامى خواهد بود كه بر سراسر پهنه جهان سايه افكند .

سپس با وضوح بيشتر اين حقيق_ت را در آيه موردبح_ث بازگ_و ك_رده مى فرماي_د :

«خداون_د كس_ى اس_ت كه پيامب_رش را با هداي_ت و آيي_ن ح_ق فرست_اد ت_ا او را ب__ر هم___ه ادي___ان پي___روز گ__ردان____د اگ__رچ____ه مش_رك_ان ناخشن__ود باشن__د» .

همين وع_ده با تف_اوت مختص_رى در آي__ه 28 سوره فت__ح ، تك_رار ش_ده اس_ت :

« هُوَ الَّذى اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ وَ

(62) «»

كَفى بِاللّ_هِ شَهيدا ؛ او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين حق فرست__اد تا بر تم__امى اديان پي_روزش گرداند و همي_ن بس كه خداون_د گواه (اي_ن وع_ده ب_زرگ) اس__ت .

و بالاخره براى سومين بار اين وعده بزرگ را در سوره صف ، آيه 9 ، با همان تعبير سوره توبه ملاحظه مى كنيم :

« هُ_وَ الَّ_ذىآ اَرْسَ_لَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّه وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُ__ونَ » .

از مجموع اين آيات كه در سه سوره از قرآن ذكر شده اهميّت اين وعده الهى اجم____الاً ب___ه دس__ت مى آي___د .

ول__ى سخ__ن در اين است كه منظ_ور از پي__روزى اي__ن آئي_ن بر ساير آئي__ن ها چ__ه ن__وع پي_____روزى اس___ت ؟

«» (63)

منظور پيروزى و غلبه خارجى و عملى در سطح جهان و تمامى روى زمين است ، كه شام_ل پي_روزى فرهنگ_ى ، اقتص_ادى و سي_اس_ى مى ش_ود و اي_ن تفسي_ر را جمع___ى از مفسّ___ران اه___ل تسنّ___ن ع___لاوه ب__ر مفسّ___ران شيع___ه پذي_رفت_ه ان_د .

مسلّما اين وعده تاكنون عملى نشده و تنها بر حكومت جهانى مهدى موعود منطبق مى گردد كه حكومت حق و عدالت همه جا را فراگيرد و اين آئين بر تمام آئين ها در مقياس جهانى غلبه يابد .

«عيّاش__ى» به اسن__اد خود از «عم__ران بن ميث__م» از «عَبايَه» چنين نقل مى كند .

امي_ر مؤمن_ان عل_ى عليه السلام هنگام_ى كه آي_ه « هُ_وَ الَّذىآ اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دي___نِ الْحَ___قِّ ... » را ت___لاوت ف__رم____ود از ي____اران خ_____ود پ__رسي__د :

اَظْهَ_____رَ ذلِ______كَ ؟ (آي____ا اي____ن پي____روزى حاص____ل ش____ده اس____ت؟)

(64) «»

عرض كردند : آرى !

ف_____رم__________ود

:

« كَلاّ ؛ فَوَ الَّذى نَفْسى بِيَدِه حَتّى لا يَبْقى قَرْيَةٌ اِلاّ وَ يُنادى فيها بِشَهادَةِ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ بُكْرَةً وَ عَشِيّا ؛ نه ، سوگند به كسى كه جانم به دست او است اين پيروزى آشكار نمى شود مگر زمانى كه هيچ آبادى روى زمين باقى نماند مگر اين كه صبح و شام بانگ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه از آن به گوش مى رسد» (1)

اين بود قسمتى از آيات قرآن مجيد كه صلح و عدالت جهانى و ايمان به توحيد و اس_لام را در سراس_ر جه_ان تأكي_د مى كن__د .

1- مجمع البيان ، ذيل آيه 9 ، تفسير سوره صف.

«» (65)

علائم ظهور

علائم ظهور

آي_ا ب_راى نزدي__ك ش_دن اي_ن انق___لاب جه_ان__ى نشان_ه اى در دس_ت هس__ت ؟

آي__ا مى ت__وان پيش بين__ى كرد كه هم اكن__ون چنان انقلاب_ى نزدي__ك شده يا نه ؟

آي___ا م_ى ت__وان زم_____ان اي_____ن انق______لاب را جل_____و ان___داخ__________ت ؟

اگر چني_ن ام__رى ممك_ن اس_ت با چه وسائل_ى مى توان اين تاريخ را جلو كشيد ؟

در ب_راب_ر اي__ن س__ؤالات باي__د گف__ت ك__ه پاس__خ بيشت_ر آن ه_ا مثب_ت اس___ت .

زيرا هيچ طوفان عظيمى در طبيعت بدون مقدّمه آغاز نمى گردد و هيچ انقلابى در جامعه انسانى بدون نشانه هاى قبلى صورت نمى گيرد .

در احاديث اسلامى نيز اشاره به يك سلسله علامت ها و نشانه ها براى نزديك ش_دن آن رستاخي__ز عظي__م آم_ده اس_ت كه مى ت_وان آنه_ا را ب_ر دو گون_ه تقسيم كرد :

(66) «»

دسته اول ، نشانه هايى كه كم و بيش در هر انقلابى به تناسب ابعاد آن قابل پيش بينى است .

دسته دوم ، جزئيّات_ى اس_ت كه از طري_ق اطّلاع_ات و معلومات عادى نمى توان ب_ه آن ه___ا پ__ى ب___رد و بيشت__ر شك__ل ي_ك پيشگ__وي__ى اعج___ازآمي____ز را دارد .

در اي__ن ج__ا

، ب__ه «3 نشان____ه مه____م» از ه__ر دو قسم__ت اش___اره مى كني___م :

1 _ فراگير شدن ظلم و فساد

نخستين نشانه اى كه با مشاهده آن مى توان نزديك شدن هر انقلابى _ از جمله اين انقلاب بزرگ را _ پيش بينى كرد گسترش ظلم و جور و فساد و تجاوز به حقوق دگران و انواع مفاسداجتماعى و انحرافات اخلاقى است كه خود عامل توسعه فساد در جامعه است.

طبيعى است فشار كه از حد گذشت انفجار رخ مى دهد ، زيرا انفجارهاى اجتماعى

«» (67)

همانند انفج_اره_اى ميكانيك__ى به دنب_ال فشاره__اى شدي__د و زاي__د از ح_دّ اس_ت .

گسترش دامنه هاى ظلم و فساد وسيله ضحّاكان هر زمان بذرهاى انقلاب را آبيارى مى كند و كاوه هاى آهنگر را در كنار كوره هاى آتش پرورش مى دهد ؛ كم كم بحران اوج مى گيرد و لحظه انقلاب نزديك مى گردد .

در مورد نزديك شدن انقلاب بزرگ جهانى و ظهور مصلح بزرگ مهدى نيز مسأله همين گونه است .

منتها همان طور كه سابقا هم اشاره شد هيچ لزومى ندارد كه مانند افرادى منفى باف به فكر توسعه فساد و ظلم بيشتر نيفتيم ، بلكه با توجّه به وجود مفاسد در مقي_اس وسي_ع و به ح_دّ كاف_ى باي_د در ساخت_ن خ_ود و ديگ_ران و ي_ك گروه نيرومن_د ش_ايست_ه و شج__اع و آگ__اه ك__ه پ__رچم_دار انق_لاب باش_د ك_وشش كني__م .

(68) «»

به هر حال ، اين موضوع در بسيارى از روايات اسلامى تحت عنوان « كَما مُلِئَت ظُلْم__ا وَ جَ__وْرا ؛ همان گون__ه كه جه__ان از ظل__م و ج__ور پر شده باشد» آمده است .

عين اين تعبير دربسيارى از احاديث كه درمنابع شيعه و اهل سنّت آمده ديده مى شود.

و از مجموع آن ها استفاده مى شود كه از روشن ترين نشانه هاى اين انقلاب همين موض___وع اس_ت .

در اين جا يك سؤال پيش مى آيد كه آيا «ظلم»

و «جور» با هم تفاوتى دارند كه مخصوصا روى اين دو عنوان كرارا تكيه شده است ؟

از ريشه اين لغات استفاده مى شود كه تجاوز به حقوق دگران دو گونه است كه در ادبيات ع__رب براى هر كدام نام__ى جداگان_ه است .

نخست آن است كه انسان ، حقّ ديگرى را به خود اختصاص دهد و دسترنج دگ__ران را غصب كند ، اي_ن را «ظل__م» مى گوين__د .

«» (69)

ديگر آنكه حقّ افرادى را از آنها گرفته و به دگران دهد و براى محكم كردن پايه هاى قدرت خود ، هواخواهان خويش را بر مال يا جان يا نواميس مردم مسلّط كن_د و با تبعيض ه__اى ن__اروا كس__ب ق__درت كن__د ، اي_ن را «ج__ور» مى گوين__د .

نقطه مقابل «ظلم» ، «قس__ط» و نقط__ه مقاب_ل «ج__ور» ، «ع__دل» مى باشد .(1)

به هر حال ، به هنگامى كه «تجاوز» به حقوق دگران از يك سو و «تبعيض ها» از سوى ديگر، جامعه انسانى را پر مى كند او ظاهر مى شود و همه اين هارا ازميان مى برد .

1- البتّه اين در صورتى است كه اين دو كلمه با هم ذكر شوند امّا اگر جداگانه ذكر شوند ممكن است هر دو يعنى قسط و عدل به يك معنى اطلاق مى گردد.

(70) «»

آنچ_ه در ب_الا گفت_ه ش_د كلّي_اتى ب_ود درب_اره فراگي_ر ش_دن فس__اد ب__ه عن__وان ي__ك عام__ل جه__ش و انق__لاب كه در هرگون__ه انقلاب__ى قاب__ل پيش بين__ى اس__ت .

ولى قابل توجّه اين كه :

در روايات اسلامى چنان انگشت روى جزئيّات اين علائم و مفاسد گذارده شده كه گويى اين پيشگويى ها مربوط به 14 يا 13 قرن پيش نيست بلكه مربوط به همين قرن است و يا چندسال قبل صورت گرفته ؛ و امروز كه

بسيارى از آنها را با چشم خود مى بينيم قب__ول مى كنيم كه راستى معجزه آساست .

از جمله ، در روايتى از امام صادق عليه السلام اشاره به ده ها نوع از اين مفاسد كه قسمتى از آن جنب_ه اجتم_اعى و سي_اسى و قسمتى جنبه اخلاقى دارد ؛ شده است كه مطالعه آن انس____ان را عميق____ا در فك__ر ف___رو مى ب__رد .

«» (71)

ما ذيلاً قسمتى از متن روايات مزبور را با تلخيص و سپس ترجمه آن را براى آنها كه به ادبيّات عرب آشنايى كامل ندارندمى آوريم:

ق_الَ الصّادِقُ عليه السلام لِبَعْضِ اَصْحابِه : امام صادق عليه السلام به يكى از ياران خود گفت :

1 _ اِذارَأَيْتَ الْجَوْرَ قَدْشَمِلَ الْبِلادَ: هنگامى كه ببينى ظلم و ستم،همه جافراگيرشده؛

2 _ اِذا رَأَيْتَ الْقُرْآنَ قَدْ خَلِقَ وَ اُحْدِثَ ما لَيْسَ فيهِ وَ وَجَّهَ عَلَى الاَْهْواءِ : هنگ_امى كه ببين__ى ق_رآن فرس_وده و بدعت ه_ايى از روى هوى و هوس در مفاهيم آن آمده ؛

3 _ اِذا رَأَيْ_تَ الدّي_نَ قَدِ انْكَفَئَ كَما يَنْكَفِئُ الاِْناءُ : هنگ_ام_ى ك_ه ببين_ى آئي___ن خ____دا (عم__لاً) بى محت__وا ش__ده همانن__د ظرف__ى ك__ه آن را واژگ__ون سازن___د ؛

4 _ اِذا رَأَيْ_تَ اَهْلَ الْباطِلِ قَدِ اسْتَعْلَوْا عَلَى الْحَقِّ : هنگامى كه ببينى اهل ب___اط__ل ب__ر اه__ل ح___ق پيش_ى گ__رفت__ه ان_____د ؛

(72) «»

5 _ اِذا رَأَيْتَ الرِّجالَ قَدِ اكْتَفى بِالرِّجالِ وَ النِّساءَ بِالنِّساءِ : هنگامى كه ببينى م__ردان به م__ردان و زن__ان به زن__ان قناع__ت كنن__د (ه__م جن__س ب___ازى ش_اي__ع ش___ود)؛

6 _ اِذا رَأَيْتَ الْمُؤْمِنَ صامِتا : هنگامى كه ببينى افراد باايمان سكوت اختيار كرده اند ؛

7 _ اِذا رَأَيْتَ الصَّغيرَ يَسْتَحْقِرُ بِالْكَبيرِ : هنگامى كه ببينى كوچكترها احترام بزرگت__رها را رعاي__ت نمى كنن___د ؛

8 _ اِذا رَأَيْتَ الاَْرْحامَ قَدْ تَقَطَّعَتْ : هنگامى كه ببينى پيوند خويشاوندى بريده شده ؛

9

_ اِذا رَأَيْتَ الثَّناءَ قَ_دْ كَثُ_رَ : هنگ_امى ك_ه ببينى مداحى و چاپلوسى فراوان شده ؛

10 _ اِذارَأَيْتَ الْخُمُورَ تُشْرَبُ عَلانِيَّةً: هنگامى كه ببينى آشكارا شراب نوشيده شود؛

11 _ اِذارَأَيْتَ سَبيلَ الْخَيْرِ مُنْقَطِعا وَ سَبيلَ الشَّرِّ مَسْلُوكا : راه هاى خير منقطع و راه هاى شرّ مورد توجّه قرار گرفته ؛

«» (73)

12 _ اِذا رَأَيْتَ الْحَلالَ يَحْرُمُ وَ الْحَرامَ يَحْلُلُ : هنگامى كه ببينى حلال تحريم شود ؛ و حرام مجاز شمرده ش__ود ؛

13 _ اِذا رَأَيْتَ الدّينَ بِالرَّأْىِ : هنگامى كه ببينى قوانين و فرمان هاى دينى طبق تمايلات اشخ__اص تفسي__ر گردد ؛

14 _ اِذا رَأَيْتَ الْمُؤْمِنَ لا يَسْتَطيعُ اَنْ يُنْكِرَ اِلاّ بِقَلْبِه : هنگامى كه ببينى از اف__راد ب__اايم__ان چن____ان سل__ب آزادى ش__ود كه ج_ز با دل نتوانن__د اب__راز تنفّ__ر كنن__د ؛

15 _ وَ رَأَيْتَ الْعَظيمَ مِنَ الْمالِ يُنْفَقُ فى سَخَطِ اللّهِ : هنگامى كه ببينى سرمايه ه_اى عظي__م در راه خش__م خ__دا (و فس__اد و ابت__ذال و ويران__ى) ص__رف گ___ردد ؛

16 _ وَ رَأَيْتَ الْوُلاتَ يَرْتَشُونَ فِى الْحُكْمِ : هنگامى كه ببينى رشوه خوارى در ميان كاركنان دولت راي__ج گ_ردد ؛

(74) «»

17 _ وَ رَأَيْتَ الْوِلايَةَ قَبالَةً لِمَنْ زادَ : هنگامى كه ببينى پست هاى حسّاس به م_____زاي__ده گ___ذارده ش______ود ؛

18 _ وَ رَأَيْتَ الرَّجُلَ يَأْكُلُ مِنْ كَسْبِ امْرَأَتِه مِنَ الْفُجُ_ورِ : هنگام_ى ك_ه ببين_ى (بعض_ى از) م___ردان از خ__ودف__روش____ى زن____ان خ_____ود ، ارت_____زاق كنن_____د ؛

19 _ وَرَأَيْتَ الْقِمارَ قَدْظَهَرَ: هنگامى كه ببينى قمار آشكارگردد (حتّى در پناه قانون)؛

20 _ وَ رَأَيْتَ الْمَلاهى قَدْ ظَهَرَتْ يُمَنُّ بِها لا يَمْنَعُ اَحَدٌ اَحَدا وَ لا يَجْتَرِءُ اَحَدٌ عَلى مَنْعِها : هنگامى كه ببينى سرگرمى هاى ناسالم چنان رواج پيدا كند كه هيچكس جرأت جلوگيرى از آن نداشته باشد؛

21 _ وَ

رَأَيْتَ الْقُرْآنَ قَدْ ثَقُلَ عَلَى النّاسِ اسْتِماعُهُ وَ خَفَّ عَلَى النّاسِ اسْتِم__اعُ الْباطِ__لِ : هنگام_ى ك_ه ببينى شنيدن حقايق قرآن بر مردم گران آيد امّا شني____دن باط___ل سه__ل و آس__ان ؛

«» (75)

22 _ وَرَأَيْتَ الْجارَيُكْرِمُ الْجارَخَوْفامِنْ لِسانِه: هنگامى كه ببينى همسايه ، همسايه خود را از ترس زبانش احترام مى كند ؛

23 _ وَ رَأَيْتَ الْمَساجِدَ قَدْ زُخْرِفَتْ : هنگامى كه ببينى مساجدرا به زيورها بيارايند ؛

24 _ وَ رَأَيْ__تَ طَلَ_بَ الْحَجِّ لِغَيْرِ اللّهِ : براى غيرخدا به حجّ خانه خدا بشتابند ؛

25 _ وَ رَأَيْ__تَ قُلُ__وبَ النّ__اسِ قَ__دْ قَسَ__تْ : هنگامى كه ببينى مردم سنگ__دل شون___د (و عواط____ف بمي___رد) ؛

26 _ وَ رَأَيْتَ النّاسَ مَعَ مَنْ غَلَبَ : هنگامى كه ببينى مردم طرفدار كسى باشند كه پي__روز اس__ت (خواه بر حق باشد يا باطل) ؛

27 _ وَ رَأَيْتَ طالِ_بَ الْحَ_لالِ يُذَمُّ وَ طالِبَ الْحَرامِ يُمْدَحُ : هنگامى كه

(76) «»

ببين__ى آنها كه به دنبال ح__لال هستن_د نكوه_ش شون_د و آنه_ا كه به دنب_ال حرامن_د م__دح ؛

28 _ وَ رَأَيْتَ الْمَعازِفَ ظاهِرَةً فِى الْحَرَمَيْنِ : هنگامى كه ببينى آلات لهو و لعب (حتّى) در مكّه و مدينه آشكار گردد ؛

29 _ وَ رَأَيْتَ الرَّجُلَ يَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهى عَنِ الْمُنْكَرِ ، فَيَقُومُ اِلَيْهِ مَنْ يَنْصِحَهُ فَيَقُولُ هذا عَنْ_كَ مَوْضُوعٌ : هنگام__ى ك_ه ببين_ى اگ_ر كس_ى اق__دام به امر به مع_روف و نه__ى از منك__ر كن__د به او توصي__ه مى كنن__د كه اين ك__ار وظيف__ه تو نيس__ت ؛

30 _ وَ رَأَيْتَ الْمَساجِدَ مُحْتَشِيَةً مِمَّنْ لا يَخافُ اللّهَ : هنگامى كه ببينى مساجد پ__ر از كس__انى است كه از خدا نمى ترسد ؛

31 _ وَ رَأَيْتَ النّاسَ هَمُّهُمْ فى بُطُونِهِمْ وَ فُرُوجِهِمْ : هنگامى كه ببينى تمام همّ__ت م___ردم

شك_م و ف_رجشان است ؛

«» (77)

32 _ وَ رَأَيْتَ الدُّنْيا مُقْبِلَةً اِلَيْهِمْ : هنگامى كه ببينى امكانات مادّى و دنيوى فراوان مى گ___ردد و دني___ا ب_____ه م_ردم روى مى كن___د ؛

33 _ وَ رَأَيْتَ النِّساءَ يَبْذُلْنَ اَنْفُسَهُنَّ لاَِهْلِ الْكُفْرِ : هنگامى كه ببينى زنان خود را در اختي_____ار اف__راد بى ايم__ان مى گ___ذارن__د ؛

34 _ وَ رَأَيْ__تَ اَعْ__لامَ الْحَقِّ قَدْ دَرَسَتْ : هنگامى كه ببينى پرچم هاى حق پرست___ى فرس___وده و كهن____ه مى گ______ردد ؛

35 _ وَ رَأَيْتَ الْحَرْبَ قَدْ اُديلَ مِنَ الْعِمْرانِ : هنگامى كه ببينى ويرانگرى (به وسيله جنگ ها) بر عمران و آبادى پيشى مى گيرد .

36 _ وَرَأَيْتَ الرَّجُلَ مَعيشَةً مِنْ بَخْسِ الْمِكْيالِ وَالْميزانِ: هنگامى كه ببينى درآمد زن__دگى بعض__ى تنها از طريق كم فروشى مى شود ؛

(78) «»

37 _ وَرَأَيْتَ الرَّجُلَ عِنْدَهُ الْمالُ الْكَثيرُ لَمْ يُزَكِّه مُنْذُ مَلَكَهُ : هنگامى كه ببينى كسانى هستند با سرماي_ه فراوان در حالى كه در عمرشان حتّى يك مرتبه هم زكات نپرداخته اند .

38 _ وَ رَأَيْتَ الرَّجُلَ يُمْسى نَشْوانَ وَ يُصْبِحُ سَكْرانَ : هنگامى كه ببينى مردم عص__رها در ح__ال نشئ__ه و صبحگ__اه___ان مستن____د ؛

39 _ وَ رَأَيْتَ النّاسَ يَنْظُرُ بَعْضُهُمْ اِلى بَعْضٍ وَ يَقْتَدُونَ بِاَهْلِ الشُّرُورِ !: هنگامى كه ببينى مردم همه به يكديگ_ر نگ_اه مى كنن_د و از فاس_دان ش_رور تقلي_د مى نماين_د ؛

40 _ وَ رَأَيْتَ كُلَّ عامٍ يُحْدَثُ فيهِ مِنَ الشَّرِ وَ الْبِدْعَةِ اَكْثَرَ مِمّا كانَ : هنگامى كه ببينى هرسال فساد و بدعتى نو ، پيدا مى شود ؛

41 _ وَ رَأَيْتَ الْخَلْقَ وَ الْمَجالِسَ لا يُتابِعُونَ اِلاَّ الاَْغْنِياءِ : هنگامى كه ببينى م__ردم و محاف__ل همه پي____رو ثروتمن__دان مى شون___د ؛

«» (79)

42 _ وَ رَأَيْتَ يَتَسافَدُونَ كَما تَتَسافَدَ الْبَهائِمُ : هنگامى كه ببينى درحضور جمع ، همانند بهائم مرتكب اعمال جنسى مى شوند ؛

43 _

وَ رَأَيْتَ الرَّجُلَ يُنْفِقُ الْكَثيرَ فى غَيْرِ طاعَةِ اللّهِ وَ يَمْنَعُ الْيَسيرَ فى طاعَ_ةِ اللّ_هِ : هنگام_ى كه ببين_ى ام__وال زي__اد در غير راه خدا صرف مى كنند امّا در راه خ_____دا از كم__ى مض__ايق___ه دارن_____د ؛

44 _ وَ رَأَيْتَ الرَّجُلَ اِذا مَرَّ بِه يَوْمٌ لَمْ يَكْسِبْ فيهِ الذَّنْبَ الْعَظيمِ... حَزينا : هنگام_ى كه ببين__ى افرادى پيدا مى شوند كه اگر يك روز گناه كبيره اى انجام ندهند غمگينند ؛

45 _ اَلنِّساءُ قَدْ غَلَبْنَ عَلَى الْمُلْكِ وَ غَلَبْنَ عَلى كُلِّ اَمْرٍ : هنگامى كه ببينى حك__وم__ت به دس__ت زن____ان مى افت_د ؛

46 _ وَ رَأَيْتَ رِياحَ الْمُنافِقينَ دائِمَةً وَ رِياحَ اَهْلِ الْحَقِّ لا تَحَرَّكَ : هنگامى

(80) «»

كه ببين_ى نسيم ها به سود منافق__ان مى وزد و هيچ جريان__ى به س__ود اف__راد باايم__ان نيس__ت ؛

47 _ وَ رَأَيْتَ الْقُضاةَ يَقْضُونَ بِخِلافِ ما اَمَرَ اللّهُ : هنگامى كه ببينى دادرسان برخلاف فرمان خدا قضاوت مى كنند ؛

48 _ وَ رَأَيْتَ الْمَنابِرَ يُؤْمَرُ عَلَيْها بِالتَّقْوى وَ لا يَعْمَلُ الْقائِلُ بِما يَأْمُرُ : هنگامى كه ببينى برفراز منابر دعوت به تقوا مى شود ولى دعوت كننده خود به آن عمل نمى كند ؛

49 _ وَ رَأَيْتَ الصَّلوةَ قَدِ اسْتُخِفَّ بِاَوْقاتِها : هنگامى كه ببينى مردم نسبت به وقت نم___از بى اعتن___ا م__ى ش__ون__د ؛

50 _ وَ رَأَيْتَ الصَّدَقَةَ بِالشَّفاعَةِ لا يُرادُ بِها وَجْهَ اللّهِ ... : هنگامى كه ببينى حتّى كم_ك به نيازمن__دان با توصي__ه و پارتى ب__ازى ص__ورت مى گي__رد ، نه ب__راى خ___دا ؛

«» (81)

فَكُنْ عَلى حَذَرٍ وَاطْلُبْ اِلَى اللّهِ النَّجاةَ (1) : در چنين زمانى مراقب خود باش و از خدا تقاضاى نج_ات و رهاي_ى از اين وض__ع ناهنج__ار كن ! (كه ف__رج نزدي__ك است!)

ظهور اين نشانه ها به تنهايى شرط تحقّق يافتن

آن انقلاب بزرگ نيست ؛ بلكه مقدّمه اى است براى بيدارساختن انديشه ها ؛ شلاّق هايى است براى بيدارى ارواح خفته و خواب آلود؛ و زمينه اى است براى فراهم شدن آمادگى هاى اجتماعى و روانى.

جهانيان خواه ناخواه مجبور به تجزيه و تحليل ريشه هاى اين ناهنجارى ها و همچنين نتايج و عواقب آنها خواهند شد و اين يك خودآگاهى عمومى را پايه گذارى مى كند و در پرتوآن يقين مى كنند كه ادامه وضع كنونى امكان پذير نيست؛ بلك___ه انق___لابى ب___اي__د ك___رد .

1- بحارالانوار ، جلد 52 ، صفحه 256 تا 260.

(82) «»

انقلابى در تمام زمينه ها براى بنيانگذارى يك نظ__ام عادلان__ه اله__ى و مردم__ى .

ذكر اين نكته نيز كاملاً ضرورى است كه لزومى ندارد كه اين مفاسد در تمام نقاط جهان آشكار گردد ؛ و اگر محيط هاى كوچكى پاك باشند اين شرط حاصل نباشد ؛ بلكه «معيار چهره نوعى مردم جهان است» خواه در شرق باشد يا غرب ؛ و به تعبير ديگ__ر ، اين حك__م مانن__د بسي__ارى از احك__ام بر اس__اس «روش غال_ب» اس_ت .

2 _ دجّال (مردم پرتزوير و حيله گر)

هنگامى كه سخن از «دجّال» به ميان مى آيد ، معمولاً طبق يك سابقه ذهنى عاميانه ، فقط ذهن ها متوجّه شخص معيّن يك چشمى مى شود كه با جثّه افسانه اى و

«» (83)

م_ركب افس_ان_ه اى تر ، ب_ا ب_رن_ام_ه اى مخص_وص ب_ه خ__ود پيش از آن انق__لاب ب______زرگ مه____دى ظه_ور خ__واهد ك___رد .

ولى همان گونه كه از ريشه لغت دَجّال از يك سو (1) و از منابع حديث از سوى ديگر استفاده مى شود ، دَجّال منحصر به يك فرد نيست بلكه عنوانى است كلّى براى افراد پرتزوير و حيله گر ؛ و پرمكر و فريب و حقّه باز كه براى كشيدن توده هاى مردم به دنبال خود از هر وسيله اى استفاده مى كنند و

بر سر راه هر انقلاب سازنده اى كه در ابعاد مختلف صورت مى گيرد ظاهر مى شوند .

درحديث معروفى كه ازصحيح «تِرْمِذِىّ» نقل شده مى خوانيم كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

1- دجّال از ماده دَجْل (بر وزن درد) به معنى دروغگويى و حقّه بازى است.

(84) «»

«اِنَّهُ لَمْ يَكُنْ نَبِىٌّ بَعْدَ نُوحٍ اِلاّ اَنْذَرَ قَوْمَهُ الدَّجّالَ وَ اِنّى اَنْذَرْ كُمُوهُ (1): هر پيامب__رى بعد از نوح قوم خود را از فتنه دَجّال بر حذر داشت ، من نيز شما را برحذر مى دارم» .

مسلّما انبياى پيشين به مردم عصر خود نسبت به فتنه دجّالى كه در آخر زمان آشك__ار مى ش___ود و ه__زاران س__ال ب__ا آنه____ا فاصل__ه دارد هش__دار نمى دادن___د .

به خص___وص كه در پايان حديث مى خوانيم :

« فَوَصَفَهُ لَنا رَسُولُ اللّهِ فَقالَ لَعَلَّهُ سَيُدْرِكُهُ بَعْضُ مَنْ رَآنى اَوْ سَمِعَ كَلامى ؛ سپس پيامبر صلى الله عليه و آله صفات او را براى ما بيان كرت و گفت شايد پاره اى از آنها كه مرا ديده اند يا سخن مرا شنيده اند عصر او را درك كنند!» .

1- صحيح تِرْمِذِىّ ، باب ما جاءَ فِى الدَّجّالِ ، صفحه 42.

«» (85)

به احتمال قوى ذيل حديث اشاره به طاغيان وفريبكاران خطرناكى همچون بنى اميّه و افرادى همانند معاويه است كه در لباس «خالُ الْمُؤْمِنينَ» و عنوان «كاتِب وَحْى» به مكرو فريب وتزويرو بيرون راندن مردم ازصراط مستقيم به سوى آداب وسنن جاهلى و زنده كردن نظام طبقاتى وحكومت استبدادى وخودكامه و روى كارآوردن ناصالحان چاپلوس و جنايتك__اران بى ب_اك و كنار زدن صلحا و فضلا و مردان لايق ، پرداختند .

و ني_____ز در ح___دي_____ث ديگ______رى در هم____ان كت___اب م___ى خ___واني___م :

پيامبر صلى الله عليه و آله در مورد دجّال فرمود :

« ما مِنْ نَبِىٍّ اِلاّ وَقَدْ اَنْذَرَ قَوْمَهُ وَ لكِنْ سَاَقُولُ فيهِ قَوْلاً لَمْ يَقُلْهُ نِبَىٌّ لِقَوْمِه تَعْلَمُونَ اَنَّهُ اَعْوَرُ ...؛ هيچ پيامبر نبود مگر اين كه قوم خود را از

فتنه دجّال برحذر داش_ت ، ولى من جمل_ه اى درب_اره او مى گويم كه هيچ پيامبرى به قوم خود نگفته ، من مى گ_وي__م او ي__ك چشم____ى است!» .

(86) «»

تكيه روى زمان «نوح» در بعضى از اين احاديث ، شايد به خاطر اشاره به دورترين زمان باشد ؛ يا عدم وجود دجّال ها در زمان هاى پيش از نوح به سبب اين باشد كه نخستين آئين و شريعت را نوح آورد و يا به خاطر عدم نفوذ حيله ها و تزويرها در جوامع انس__انى پيشين بوده است .

به هرحال، توصيف دجّال به مرد «يك چشمى» تفسيرى داردكه به زودى به آن مى پردازيم.

جالب توجّه اين كه در پاره اى از احاديث آمده است كه پيش از ظهور مهدى عليه السلام 30 دَجّ___ال ظه___ور خواه_د كرد .(1)

1- سنن ابى داوود.

«» (87)

حتّ___ى در ان__اجي____ل ني____ز اش__اره ب__ه ظه____ور دجّ____ال ش____ده اس______ت .

در رس__ال____ه دوّم ي__وحنّ______ا (ب____اب 1، جمل____ه 6 و 7) مى خ__واني______م :

«شنيده اي__د ك__ه دجّ__ال مى آي__د الح__ال ه__م دجّ__الان بسي_ار ظاهر شده اند.»

و اي_ن عب___ارت ني____ز تع______دّد دجّ_____ال ه___ا را ت__أكي_______د مى كن_________د .

در حديث ديگرى مى خوانيم :

« قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لا تَقُومُ السّاعَةُ حَتّى يَخْرُجَ نَحْوٌ مِنْ سِتّينَ كَذّابا كُلُّهُمْ يَقُولُونَ اَنَا نَبِىٌّ (1)؛ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : رستاخيز برپا نمى شود مگر آن كه شصت نف___ر دروغگ___و ظه__ور خ__واهن___د ك___رد ك____ه هم___ه ادّع_____اى نب__وّت مى كنن__د!» .

1- بحارالانوار ، جلد 52 ، صفحه 209.

(88) «»

گرچه در اين روايت عنوان دجّال به ميان نيامده ، ولى اجمالاً از آن برمى آيد كه مدّعيان دروغين و فريبك__ار در آخر زم__ان مح__دود به يك يا چن_د نفر نخواهد بود.

به هر حال ، آنچه را نمى توان در آن ترديد كرد اين است كه هنگام فراهم شدن

زمينه هاى انقلاب ، در هر جامعه اى كه باشد ، افراد فريبكارى كه در واقع پاسدار نظام هاى فاسد و فرسوده اند براى نگاهدارى وضع موجود و بهره بردارى از زمينه هاى فكرى و اجتماعى مردم به نفع اهداف نادرست خود ، دست به تزوير و حيله گ__رى مى زنن__د و حتّى شعارهاى انقلابى مى دهند و اين يكى از بزرگ ترين موانع راه اص__لاح و انق___لاب راستي__ن است .

اينها دجّالانى هستند كه همه پيامبران ، امّت خويش را از آنها برحذر داشتند و نسبت ب_ه نقشه هاى فريبنده آن ها هشدار دادند .

«» (89)

منتها پيش از ظهور مهدى و آن انقلاب عظيم و وسيع و راستين ، هر قدر زمينه هاى فكرى و روانى و اجتماعى در سطح جهانى آماده تر مى گردد ، فعّاليّت اين دجّالان كه يكى بعد از ديگرى ظهور مى كنند افزايش مى يابد ؛ تا در پيشرفت زمينه هاى انقلابى وقفه ايجاد نمايند و به هزار حيله و ف_ن براى منح__رف ساخت__ن افك__ار دست بزنند .

البتّه هيچ مانعى ندارد كه يك دجّال بزرگ در رأس همه آنها باشد و امّا نشانه هايى كه در بعضى از روايات براى او ذكر شده بى شباهت به تعبيرات سمبوليك و اشاره و كنايه نيست ؛ مثلاً از روايتى كه مرحوم علاّمه مجلسى در بحارالانوار از اميرمؤمنان عل__ى عليه السلام نق__ل ك__رده چني__ن استف__اده مى ش__ود كه او داراى صفات زي_ر اس___ت :

1 _ او يك چشم بيشتر ندارد كه در ميان پيشانى اش همچون ستاره صبح مى درخش__د ! امّ__ا همي__ن چش__م خ__ون آل__ود اس__ت ، گوي_ى با خون تركيب شده !

(90) «»

2 _ او الاغ (مرك__ب) سفي__د تندروى دارد كه هر گام او يك ميل است و به س__رع_____ت زمي___ن را ط______ى مى كن______د

!

3 _ او دعوى خدايى مى كند و هنگامى كه دوستان خود را به گرد خويش مى خواند صداى او را تمام جهانيان مى شنوند .

4 _ او در درياها فرو مى رود و خورشيد با او حركت مى كند ، در پيش روى او كوهى از دود و پشت سرش كوه سفيدى قرار دارد كه مردم آن را موادّ غذايى مى بينند .

5 _ به هنگ_ام ظه_ور او م_ردم گرفت_ار قحط_ى و كمب_ود م_وادّ غذايى هستند ... (1)

شك نيست كه ما مجاز نيستيم به هر مفهومى از مفاهيم مذهبى كه در قرآن يا منابع

1- اقتباس از حديث صَعْصَعَة بن صُوحان (بحارالانوار ، جلد 52 ، صفحه 192).

«» (91)

حديث وارد شده شكل سمبوليك بدهيم ، چه اينكه اين كار همان تفسير به رأى است كه در اسلام به شدّت ممنوع شده و عقل و منطق هم آن را مردود مى شمرد ، ولى با اين حال جمود بر مفهوم نخستين الفاظ در آنجا كه قرائن عقلى يا نقلى در كار است آن هم صحيح نيست و موجب دور افتادن از مقصود و مفهوم اصلى سخن است .

و اتّفاقا درباره حوادث آخر زمان نيز اين گونه مفاهيم كنائى بى سابقه نيست ؛ از جمل__ه مى خ__واني___م ك__ه «خ___ورشيد از مغ__رب طل__وع مى كند». (1)

و اين يكى از پيچيده ترين مسائل مربوط به اين قسمت است كه ظاهرا با علم روز سازگار نيست؛ زيرا طلوع آفتاب ازمغرب مفهومش تغيير مسير گردش كره زمين است؛

1- بحارالانوار ، جلد 52 ، صفحه 194.

(92) «»

اگر اين موضوع ناگهان صورت گيرد همه آب درياهاو تمامى ساختمان ها و موجودات سطح كره زمين به خارج پرتاب مى گردد و همه چيز به هم مى ريزد و اثرى از زندگى باقى نخواهد ماند و اگر تدريجا صورت گيرد طول شب و

روز به قدرى زياد مى شود كه از يك ماه و دو ماه هم خواهد گذشت و باز نظام كائنات در زمين به هم خواهد ريخت .

ولى در ذيل حديث بالا كه پيرامون نشانه هاى دجّال است تفسير جالبى براى اين موض__وع دي___ده مى ش___ود ك__ه نش___ان مى ده___د اي__ن تعبي__ر جنب__ه كناي_ه دارد .

چراكه راوى حديث «نَزال بن سَبْرَة» از «صَعْصَعَة بن صُوحان» مى پرسد كه اين كه امي_رمؤمن_ان عل_ى عليه السلام در پاي__ان سخن__ش پيرام__ون دجّ__ال و مانن__د آن فرم___ود :

«از حوادث_ى كه بع_د از آن رخ مى ده__د از من نپرسي__د ...» منظ__ورش چ_ه بود ؟

صعصعه در پاسخ مى گويد :

«» (93)

« اِنَّ الَّذى يُصَلّى خَلْفَهُ عيسَى بْنُ مَرْيَمَ هُوَ الثّانى عَشَرَ مِنَ الْعِتْرَةِ التّاسِعِ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِىٍّ وَ هُوَ الشَّمْسُ الطّالِعَةُ مِنْ مَغْرِبِها (1)؛ آن كس كه حضرت مسيح پشت سر او نماز گزارد دوازدهمين نفر از خاندان پيامبر عليه السلام و نهمين نفر از فرزندان حسين بن على عليه السلام است و او است خورشيدى كه از غروبگاه خود طلوع خواهد كرد!».

بنابراين تعجّبى ندارد كه دجّالى كه با صفات بالا مشخص شده نيز جنبه سمبوليك داشته باشد .

حتم____ا مى پ__رسي____د چگ___ون_____ه م__ى ت_____وان آن را تفسي______ر ك______رد ؟

در پاس_خ اين س_ؤال مى گوي_م بعي_د نيست دجّال با آن صفاتى كه گفته شد اشاره ب__ه فريبك____اران و رهب__ران م__ادّى ستمگ__ر در دني__اى م__اشين__ى باش__د ؛ زي__را :

1- بحارالانوار ، جلد 52 ، صفحه 195.

(94) «»

اولاً ، آنها يك چشم دارند و آن چشم اقتصاد و زندگى مادّى است ؛ آنها فقط به يك (بُعْد) مى نگرند و آن بُعْد منافع مادّى ملّت خويش است ؛ و به هزارگونه نيرنگ و تزوي_ر و سياست ه_اى استعم_ارى براى رسي_دن به اين هدف متوسّل مى شوند ؛

آنه_ا دجّ_الان__ى هستن__د فريبك__ار كه چشم معن_وى و انسان_ى را از دس_ت داده ان__د .

امّا همين يك چشم مادّى آنها بسيار خيره كننده و پرفروغ است در صنايع به پي_روزى ه__اى درخش__انى نائ__ل ش__ده ان__د و از اقط__ار زمي____ن ني__ز گذشت_ه ان__د .

ثاني_ا ، مركب هاي_ى در اختي_ار دارن_د كه بسيار تند و سريع السّير است و كره زمين را در م__دّت كوتاه_ى دور مى زند با سرعت هايى حتّ__ى ماف__وق سرع__ت ص__وت .

ثالثا ، آنها عملاً مدّعى الوهيّتند و مقدّرات مردم جهان را به دست خويش مى دانند

«» (95)

و با تمام ضعف و ناتوانى كه دارند ، پياده شدن در كره ماه را دليل تسخير فضا و مهاركردن پاره اى از نيروهاى طبيعت را نشانه تسخير طبيعت ، درحالى كه يك زمين لرزه مختصر ، يك طوفان كم قدرت ، يك سلّول سرطانى ، همه كاسه و كوزه هاى آنها را درهم مى شكن__د ؛ در عي_ن ضع__ف و همچون فرع_ون دع__وى خدايى دارند .

رابعا ، با زيردريائى ها مجهّز به زير درياها مى روند ، وسائل سريع السّيرشان با مسير شمس حركت مى كند (بلكه گاهى از مسير آن نيز جلو مى افتد) . در پيش روى كارخانه هاى عظيمش ، كوهى از دود و به دنبالش سرش كوهى از فرآورده هاى صنعتى و موادّ غذايى (كه مردم ان را موادّ غذايى سالم فكر مى كنند درحالى كه ارزش غذاي_ى چندان_ى ندارن_د غالبا خوراك هاى ناسالمى هستند) مشاهده مى شود .

خامسا ، مردم به عللى _ از قبيل خشكسالى و يا استثمار و استعمار و تبعيضات

(96) «»

مختلف و سرمايه گذارى هاى كمرشكن در مورد تسليحات و هزينه طاقت فرساى جنگ ها و ويرانى هاى حاصل از آن كه همگى معلول زندگى يك بعدى مادّى است _ گرفتار كمبود مواد غذايى

مى شوند و مخصوصا گروهى از گرسنگى مى ميرند و از ميان مى روند و دجّال كه عامل اصلى اين نابسامانى هاست از اين وضع بهره بردارى ك_رده به عن_وان كم_ك به گرسنگان و محرومان جامعه براى تحكيم پايه هاى استعم_ار خ__ود ك__وشش و ت__لاش مى كند .

در پاره اى از روايات نيز نقل شده كه هر موئى از مركب عجيب دجال ساز مخصوص و نواى تازه اى سر مى دهد كه انطباق آن بر اين همه وسايل سرگرم كننده ناسالم دنياى ماشينى يك بعدى كه در تمام خانه ها و لانه و شهر و بيابان و ساحل دريايش نفوذ كرده كاملاً قابل تص__وّر است .

«» (97)

به هر صورت ، مهم آن است كه عناصر انقلابى يعنى سربازان راستين مصلح بزرگ مهدى موعود عليه السلام همچون بسيارى از مردم ساده لوح و ظاهربين ، فريب دجّال صفتان را نخورند و براى پياده كردن طرح انقلابى خود بر اساس ايمان و حقّ و عدالت از هيچ فرصتى غفلت نكنند .

البتّه آنچه در بالا گفتيم يك تفسير احتمالى براى دجّال بود كه قرائن مختلفى آن را تأييد مى كند . ولى قبول يا عدم قبول اين تفسير به اصل موضوع صدمه نمى زند كه مسأل_ه دجّ_ال ، با اين صف_ات جنب_ه كناي_ه دارد نه اين كه انس_انى باش_د با چنان م_رك__ب و چن__ان صف_ات و مزايا !

3 _ ظهور سفيانى

ظهور «سفيانى» همانند ظهور «دجّال» نيز در بسيارى از منابع حديث شيعه و اهل

(98) «»

تسنّن به عنوان يكى از نشانه هاى ظهور مصلح بزرگ جهانى و يا به عنوان يكى از حوادث آخر زمان ، آمده است .(1)

گرچه از بعضى روايات برمى آيد كه «سُفْيانى» شخص معيّنى از آل ابوسفيان و فرزندان او است ؛ ولى از

پاره اى ديگر استفاده مى شود كه سفيانى منحصر به يك فرد نبوده بلكه اشاره به صفات و برنامه هاى مشخّصى است كه در طول تاريخ افراد زي___ادى مظه___ر آن ب___وده اند .

از جمل____ه در روايت____ى از ام____ام عل____ى ب____ن الحسي___ن عليه السلام نق__ل ش____ده :

«اَمْرُ السُّفْيانِىِّ حَتْمٌ مِنَ اللّهِ وَ لا يَكُونُ قائِمٌ اِلاّ بِسُفْيانِىٍّ (2) ؛ ظهور سفيانى

1- به كتاب بحارالانوار، جلد53، صفحات 182 _ 190 _ 192 _ 206 _ 208 و 209 مراجعه شود.

2- بحار الانوار ، جلد 52 ، صفحه 182.

«» (99)

از مسائ_ل حتم_ى و مسلّ_م اس_ت ؛ و در ب_راب_ر ه_ر قي_ام كنن__ده اى يك سفيانى وجود دارد!» .

از اين حديث به خوبى روشن مى شود كه سفيانى جنبه «توصيفى» دارد نه «شخصى» و اوصاف او همان برنامه ها و ويژگى هاى او است و نيز استفاده مى شود كه در ب_رابر هر مرد انقلابى و مصلح راستين يك (يا چند) سفيانى قد علم خواهد كرد .

در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم :

« اِنّا وَ آلُ اَبى سُفْيانَ اَهْلُ بَيْتَيْنِ تَعادَيْنا فِى اللّهِ : قُلْنا صَدَقَ اللّهُ وَ قالُوا كَذِبَ اللّهُ:قاتَلَ اَبُوسُفْيانَ رَسُولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَقاتَلَ مُعاوِيَةُ عَلِىَ بْنَ اَبىطالِبٍ عليه السلام وَ قاتَلَ يَزيدُبْنُ مُعاوِيَةَ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِىٍّ عليه السلام وَ السُّفْيانى يُقاتِلُ الْقائِمَ (1)؛ ما و

1- بحارالانوار ، جلد 52 ، صفحه 190.

(100) «»

خاندان ابوسفيان دوخاندانيم كه درموردبرنامه هاى الهى باهم مخالفت داريم؛ماگفته هاى پروردگار را تصديق كرده ايم و آن ها تكذيب كردند . ابوسفيان با رسول خدا صلى الله عليه و آله مبارزه كرد ؛ و معاويه با على بن ابيطال_ب عليه السلام و يزيد با حسين بن على عليه السلام ؛ و سفيانى با امام قائم مبارزه خواهد كرد» .

در بحث گذشته نقش دجّال ها را در مقابل انقلاب هاى سازنده شناختيم ، اكنون بايد با نقشه هاى شيطانى سفيانى آشنا شويم ؛ زيرا براى تحقّق

بخشيدن به مفهوم انتظار راستين شناخت همه«طرفداران»و«مخالفان»طرح اصلاح جهانى نهايت لزوم را دارد.

ابوسفي__ان ك__ه سرسلسل__ه سفي__ان__ى ه____ا ب_ود مشخصّ__ات زي__ر را داش___ت :

1 _ سرمايه دارى بود كه از طريق غارتگرى و غصب حقوق دگران و رباخوارى و مانند آن به نوايى رسيده بود .

2 _ قدرتمن_دى ب_ود كه از ط_رق شيط_انى كس_ب نفوذ و قدرت نموده ، نقش

«» (101)

رهبرى احزاب جاهلى را در مكّه و اطراف آن برعه_ده داش_ت ؛ و هم_ه شخصيّت_ش در اين دو خلاص__ه مى ش__د .

پيش از ظهور اسلام براى خود رياست و حكومتى قابل ملاحظه داشت ، امّا پس از ظهور اسلام همه اركان قدرتش متزلزل گرديد ، چرا كه اسلام دشمن سرسخت همان ها بود كه قدرت شيطانى ابوسفيان ها بر آن قرار داشت ؛ و جاى تعجّب نيست كه او دشمن شماره يك اسلام شد .

3 _ او مظهر نظام ظالمانه جامعه طبقاتى مكّه به شمار مى رفت و حمايت بى دريغش از بت و بت پرستى نيز به همين خاطر بود ؛ زيرا بت ها بهترين وسيله براى «نفاق افكندن و حكوم__ت كردن» و «تحمي__ق و تخدير توده هاى به زنجير كشيده» و در نتيج______ه تحكي____م پ__اي__ه ه___اى ق____درت اب__وسفي__ان ه___ا ب___ودن_____د .

(102) «»

مخالفت سرسختانه او با اسلام _ چنان كه گفتيم _ به همين دليل بود كه اسلام تمام پايه هايى را كه شخصيّت جهنّمى او بر آن قرار داشت ويران مى كرد ؛ لذا از هيچگونه تلاش و كوشش براى خفه كردن انقلاب اسلام فروگذار نكرد . امّا سرانجام در جريان فتح مكّه آخرين سنگر قدرتش فروريخت و براى هميشه به كنار رفت و گوشه نشين شد ؛ هر چند دست از تحريكات پنهانى برنداشت .

او تمام اين صفات را _ از طريق

تربيت و توارث _ به فرزندش معاويه و از او به نوه اش يزيد منتقل ساخت و آن دو نيز برنامه هاى پدر را _ منتها در شكل ديگر _ تعقيب كردند هرچند سرانجام ب_ا ناكامى مواج___ه گشتند .

ابوسفيان يك مرد به تمام معنى ارتجاعى بود كه از جنبش انقلابى پيامبر صلى الله عليه و آله سخت بيمناك بود ؛ چراكه اسلام طرحى همه جانبه براى دگرگون ساختن آن جامعه

«» (103)

عقب افتاده و به تمام معنى فاسد داشت ؛ طرحى كه با اجراى آن محلّى براى زالوهايى همچون ابوسفيان و دار و دسته اش باقى نمى ماند .

و از اين جا مى توانيم درك كنيم چرا فرزندان و اعقاب او كوشش داشتند رشته هاى اسلام را پاره كنند و مردم را به آئين هاى جاهلى بازگردانند ، هرچند در زير چرخ هاى آن سرانجام خرد شدند ؛ ولى به هر ح__ال ، ض___ربه هاى سنگينى بر پيش__رفت اس__لام و مسلمي__ن وارد س___اختن____د .

از اصل سخن دور نشويم ، در احاديث گذشته خوانديم كه پيدا شدن ابوسفيان با اين مشخّصات بر سر راه پيامبر صلى الله عليه و آله از ويژگى هاى انقلاب اسلامى نبود ، در برابر هر قائم و مصلحى ، ابوسفيانى با مشخّصاتِ سرمايه دار غارتگر ، قدرتمند و ظالم ، ارتجاعى و مروّج خرافات، وجود داشته و دارد كه مى كوشد ، تلاش هاى انقلابى قائم

(104) «»

ومصلح را خنثى كند؛ در راه او سنگ بيندازد و حدّاقل تاريخ انقلابش را به عقب بكشاند.

در برابر قيام مصلح بزرگ جهانى «مهدى» نيز «سفيانى» يا سفيانها قرار خواهند داشت كه با قدرت جهنّمى شان سعى دارند در مسير انقلاب راستين مهدى وقفه ايجاد كنن_د ؛ زم_ان را به عق_ب برگردانن_د يا لااق_ل متوقّف سازند ؛ از بيدارى و برچيده شدن نظام ه__اى ظالم__انه طبق__اتى ب__ه نف__ع استثم__اركنندگ__ان

جلوگي__رى كنن__د .

تفاوتى كه «سفيانى» با «دجّال» دارد شايد بيشتر در اين است كه دجّال از طريق حيله و تزوير و فريب ، برنامه هاى شيطانى خود را پياده مى كند ، امّا سفيانى از طريق استفاده از قدرت تخريبى وسيع خود اين كار را انجام مى دهد ؛ همان گونه كه در اخبار

«» (105)

آمده است كه او نقاط آبادى از روى زمين را زير پرچم خود قرار خواهد داد . (1) كه نظي__ر آن را در حكوم__ت ابوسفي__ان و معاوي__ه و يزي_د در تاري__خ خ_وان__ده اي__م .

هيچ مانعى ندارد كه سفيانى آخر زمان كه در برابر مصلح بزرگ جهانى «مهدى» قيام مى كند از نواده هاى ابوسفيان باشد و شجره نامه و نسبش به او منتهى گردد ، همان طور كه در اخبار آمده است ؛ ولى مهم تر از مسأله نسب اين است كه برنامه هاى او و صف_ات و مشخّص_ات و ت_لاش ه_ا و كوشش ه_ايش همه مانن_د ابوسفي_ان اس_ت و روش_____ى همس________ان او دارد .

1- بحارالانوار ، جلد 54 ، صفحه 26.

(106) «»

اين «سفيانى» مانند همه ابوسفيان ها و همه سفيان هاى ديگر ، سرانجام در برابر جنبش انقلاب جهانى مهدى عليه السلام به زانو درخواهد آمد و تلاش ها و كوشش ها و نقشه هايش نقش بر آب خواهد شد .

از همه مهم تر آن است كه بايد مردم «دجّال ها» و «سفيان ها» را بشناسانند . اين سفيان ها گذشته از نشانه هايى كه قبلاً گفتيم نشانه ديگرى نيز دارند كه نمونه اش در تاريخ اسلام به روشنى ديده مى شود و آن اينكه : صلحا و شايستگان را از صحنه اجتم_اع كن_ار مى زنن_د و اف_راد ناصال__ح و مط_رود را به ج_اى آن ه_ا ق_رار مى دهن_د .

«بيت المال» را _ چنانكه در حكومت دودمان ابوسفيان آمده _

ميان حواشى و طرفداران خود تقسيم مى كنند ؛ طرفدار انواع تبعيض ها ، تحميق ها و پراكندگى ها هستن__د و ب__ا اي__ن مشخّص____ات م__ى ت__وان آن ه__ا را شن___اخت و شن__اس__ان__د .

«دجّال ها» صفوف ضدّ انقلابى مرموز را تشكيل مى دهند و «سفيان ها» صفوف

«» (107)

ضدّ انقلابى آشكارا و هر دو ، در واقع يك موضع دارند در دو چهره مختلف و تا صف_وف آنها درهم شكسته نشود تضمينى براى «پيشرفت» و «بقاى» انقلاب نيست .

راز طول عمر امام زمان (عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف)

طرح اشكال : از قديم به عقيده شيعه درباره مهدى خرده مى گرفتند كه : اگر او فرزند امام عسكرى است و به سال 255 هجرى از مادرش نرجس تولّد يافته و هنوز زنده است ، بايد هم اكنون بيش از هزار سال از عمرش بگذرد ، در حالى كه نه مشاه__دات روزان__ه م_ا اف_رادى ب_ا چني_ن عم___ر ط_ولان__ى ب_ه م_ا نش_ان مى ده__د ؛

و ن__ه عل__م و دان__ش روز مى پذي_رد ؛

و نه تاري__خ شبيه آن را به خاطر دارد .

(108) «»

بررسى و تحقيق

ما هم با ايرادكنندگان در اين قسمت هم صدا هستيم كه عمرهاى عادى و معمولى كه مى بينيم غالبا از يك صد سال تجاوز نمى كند ؛ و به ندرت به يك صد و بيست و سال مى رسد و افرادى كه در عصر ما به يك صد و پنجاه يا شصت سال و بيشتر رسيده باشن_د جزء نوادر جهان محسوب مى گردند .

ولى براى يك بحث علمى و تحقيقى پيرامون مسأله طول عمر هيچ گاه نمى توان به اين مقدار قناعت كرد بلكه باي_د ام_ور زي_ر را مورد بررس_ى ق_رار دهي_م و ببيني__م :

آيا عم_ر طبيع_ى حدّ ثابت__ى دارد ؟ فيزيول_وژى ام_روز در اي_ن باره چه مى گويد

؟

آيا راهى براى افزايش طول عمر هست ؟

«» (109)

آياتاكنون افراد استثنايى كه در ساختمان جسمى و روحى و اعضاى بدن و حواسّ مختلف و ساير صف_ات عموم_ى انسان ه_ا با دگ_ران ف_رق داشته باشند ديده شده اند ؟

آياتاريخ واقعاكسانى را با عمرهاى طولانى تر ازآنچه امروز مى بينيم به خاطر دارد؟

و از هم_ه اين ه_ا گذشت_ه ، بايد دي_د كسان_ى كه اين اشكال را طرح كرده چه كس_ان__ى هستن___د و ب_رداش___ت آنه___ا از مس_ائ___ل مختل___ف م_ذهب__ى چيس__ت ؟

آيا عمر طبيعى حدّ ثابتى دارد ؟

يك باطرى كوچك عمر معيّنى دارد ؛ مثلاً 24 ساعت پشت سرهم كار مى كند ؛ سپس ني__روى آن تم___ام مى شود .

ي__ك لام___پ ب__رق مث__لاً يكه__زار ساع__ت ك__ار مى كن__د سپ__س مى س___وزد .

(110) «»

ي___ك ات__ومبي_______ل ممك____ن اس____ت بيس____ت س_____ال عم_____ر كن______د .

همچنين ساير مصنوعات انسانى عمرشان تقريبا معيّن است و حد متوسّطى دارد ؛ البتّ_ه اگر آنه_ا را خ_وب نگه_دارى كنند مقدارى بيشتر و اگر بد نگهدارى كنند مق__دارى كمت__ر ك___ار مى كن___د .

در جهان طبيعت نيز همه گونه عمر داريم ؛ در دل اتم ها ذرّاتى وجود دارند كه يك هزارم ثانيه و گاهى يك «صدميليونم ثانيه» بيشتر عمر نمى كنند ، ولى در مقابل عم____ر ك_____ره زمي_____ن را ب____ه پنجه___زار ميلي___ون س___ال تخمي___ن مى زنن____د !

حال بايد ببينيم آيا عمر موجودات زنده در طبيعت مانند عمر فرآورده هاى صنعتى ماست ؟ مثلاً يك انسان بطور متوسّط 80 سال ؛ يك كبوتر 5 سال ؛ يك حش_ره چند م_اه ؛ يك درخ_ت چن_ار 150 سال و يك بوت_ه گ__ل 6 ماه عمر مى كند ؟

«» (111)

در گذشته گروهى از دانشمندان عقيده به وجود يك سيستم عمر طبيعى در م__وج__ودات زن__ده داشتند مثلاً :

پ_اول_ول____ف عقي___ده داش___ت عم___ر طبيع___ى انس___ان 100 س___ال اس___ت .

مچينك___وف

عقي_ده داش__ت عم__ر طبيع__ى انس__ان 150 تا 160 س__ال اس__ت .

كوفلاند پزشك آلمان_ى عقي__ده داش__ت عم__ر طبيع__ى انس__ان 200 سال است .

فلوگر فيزيولوژيست معروف عقيده داشت عم__ر طبيع_ى انسان 600 سال است .

بالاخ_ره بيك_ن فيلس_وف و دانشمن_د انگليس_ى رق_م را از اين بالاتر برده و به 1000 س_____ال مى رسان__________د .

ولى اين عقيده از طرف فيزيولوژيست هاى امروز درهم شكسته شده و مسأله حدّ ثابت عمرطبيعى ابطال گرديده است.

(112) «»

به گفته پروفسور اسميس استاد دانشگاه كلمبيا ؛ «همان گونه كه سرانجام ديوار صوتى شكسته شده و وسائل نقليّه اى با سرعتى مافوق صوت به وجود آمد ، يك روز ديوار سنّ انسان نيزشكسته خواهدشد و ازآنچه تاكنون ديده ايم فراتر خواهدرفت!».

دليل زنده اى كه براى اثبات اين عقيده مى توان اقامه كرد آزمايش هايى است كه گروهى از دانشمندان روى گياهان يا حيوانات مختلف در آزمايشگاه ها به عمل آورده اند و در شرايط خاصّ آزمايشگاهى توانسته اند گاهى عمر يك موجود زنده را ب___ه «دوازده ب__راب__ر» اف__زاي____ش دهن___د .

مث_لاً آزمايش_ى كه روى گياهى كه معمولاً عمرش دو هفته بيشتر نيست به عمل آم___ده نش___ان م_ى ده___د ك_ه م_ى ت___وان آن را ت__ا ش__ش م____اه نگه__داش_____ت .

اگر فرضا چنين افزايشى روى عمر انسان ها عملى شود انسان هايى وجود خواهند داشت كه بيش از يك ه__زار سال عم__ر كنند .

«» (113)

آزمايش ديگرى روى نوعى از مگس ميوه كه عمر بسيار كوتاهى دارد به عمل آورده ان_د و ت_وانست_ه ان__د عم___ر آن را ب__ه «نهص___د ب__راب__ر» ! اف_زاي__ش دهن___د .

اگر فرضا اين افزايش عجيب و خارق العاده روزى درباره انسان عملى شود ، يك انسان بيش از هفتادهزارسال! عمر خواهد كرد.

البت_ه غال_ب ما نه آرزوى چني_ن عمر خسته كننده و طاقت فرساي_ى داري_م و نه اگر مجانى هم

به ما بدهن_د مى پذيري__م ، ك_ار ب_ه جاي__ى رسي__ده ك_ه شاع__ر مى گوي__د :

من از دو روزه عمر آمدم به جان ، اى خضر چه مى كنى تو كه يك عمر جاودان دارى

و به فرض كه ما حاضر به قب__ول آن باشي_م ك_ره زمي_ن استع__داد پذي_رش اين هم__ه انس_ان را ن__دارد !

(114) «»

ول__ى ه__دف م_ا مطالع_ه و بررس__ى علم__ى روى مسأل__ه ط__ول عم__ر اس___ت .

مى دانيم امروز بسيارى از زيست شناسان مسأله افزايش طول عمر انسان را به طور جدّى مورد بررسى قرار داده اند ؛ اگر چنين چيزى امكان پذير نبود اين مطالعات بيهوده به نظر مى رسيد .

دانشمندان غذاشناس عقيده دارند طول عمر رابطه نزديكى با طرز تغذيه و شرايط اقليمى دارد ؛ آنها با مطالعه روى طول عمر ملكه زنبوران عسل كه چندبرابر زنبوران معمولى عمر مى كند به اين جا رسيده اند كه اين موضوع معلول ژله مخصوصى است كه زنبوران كارگر براى تغذيه ملكه فراهم مى كنند كه با عسل هاى معمولى فرق بسيار دارد ؛ و جمع_ى به اين فك_ر افتاده ان_د كه با تهيّ_ه مقدار فراوانى از اين ژله ممكن

«» (115)

اس__ت عم____ر انس__ان را ت__ا چن___د ب___راب___ر مق___دار كن__ون____ى اف___زاي__ش داد .

روانشناسان مى گويند طول عمر انسان بستگى زيادى به طرز تفكّر و عقايد او دارد و با داشتن يك سلسله روحيّات و عقايد سازنده و آرام بخش ، طول عمر انسان افزايش مى يابد .

گروهى از پزشكان عقيده دارند : پيرى يك نوع بيمارى است كه بر اثر تصلّب شرايين و يا «اختلال متابوليس بدن انسان» پديد مى آيد ؛ و اگر ما بتوانيم از طريق تغذيه صحيح و داروهاى مؤثّر بر اين عوامل پيروز شويم ، پيرى را شكست خواهيم داد

و از يك عمر طولانى برخوردار مى گرديم .

هم_ه اين گفتگوه_ا اين مسأل_ه را به ط_ور وض_وح ثاب_ت مى كن_د ك_ه افسان_ه «عم_ر طبيعى ثابت» يك افسانه دروغين بيش نيست ؛ و براى عمر موجودات زنده ح__دّ معيّن___ى را نمى ت__وان در نظ__ر گرف___ت .

(116) «»

مخصوصا با گشوده شدن راه آسمان ها به روى بشر و آغاز سفرهاى فضايى ، مسأله طول عمر به صورت جدّى ترى مورد توجّه قرارگرفته ؛ زيرا مسلّم شده كه عمرهاى كوتاه ما مناسب پيمودن فاصله هاى عظيم نجومى نيست . گاهى براى برداشتن يك گام كوچك در اين جهان پهناور با سفينه هاى فضايى كنونى عمر چندهزار ساله و يا براى راه هاى دورتر عمر چندين ده هزارسال لازم است ؛ لذا ، بعض_ى از دانشمندان به فكر شكل ديگرى از افزايش طول عمر افتاده اند و آن استف____اده از سيست_____م انجم______اد اس____ت .

اين موضوع شايد نخستين بار با مشاهده بعضى از موجودات زنده اى كه در حال انجماد طبيعى حيات خود را حفظ كرده بودند . كشف شد ؛ مثلاً ، چندى پيش در لابه لاى يخ هاى طبيعى ماهى منجمدى پيدا كردند كه وضع طبقات يخ نشان مى داد مربوط به پنج هزار سال قبل است !

«» (117)

ابتدا گمان مى كردند ماهى مرده است ، امّا وقتى آن را در آب ملايم قرار دادند با كمال شگفتى شروع به حركت كرد؛معلوم شداو دراين پنج هزارسال زنده بوده امّابا شعله بسيار كمرنگى از حيات و زندگى !

از اينجا به فكر افتادند كه اگر بتوان اين روش را درباره انسان نيز به كار برد و مثلاً سرنشين يك سفينه فضايى را كه به نقطه دوردستى مى فرستيم ، در كابين خود درحال انجماد فرو بريم و پس از صدها يا هزاران سال كه

به مقصد مى رسد ، با يك سيستم خودكار ، بدن او تدريجا به حال عادى بازگردد ، مشكل طول عمر در سفرهاى فضايى حل خواهد شد .

(118) «»

هم اكنون بعضى از پزشكان به اين فكر افتاده اند كه اين سيستم را براى بيمارانى كه هنوز راه درمان بيمارى آنها كشف نشده و مثلاً مبتلا به سرطان هستند ، پيشنهاد كنند كه چنين بيمارانى را با روش انجماد در يك حالت خواب عميق _ يا مافوق خواب _ ف_رو برن_د و مث_لاً پس از دو ق_رن ديگ_ر كه راه درمان اين بيمارى ها طبعا كشف خ_واه__د ش___د آنه____ا را ب___ه ح____ال ع____ادى ب__ازگ____ردانن__د و درم__ان كنن__د .

همه اين بحث ها و طرح ها و پيشنهادها نشان مى دهد كه از نظر علم امروز حدّ ثابتى براى ط__ول عم__ر بشر و س__اير موجودات زنده وجود ندارد و مق__دار آن را مى توان تغييرداد.

«» (119)

وج__ود اف___راد استثن__اي__ى

اگر از بحث گذشته چشم بپوشيم و فرض كنيم نوع انسان به طبع نخستين خود ، حدّ ثابتى از عمر دارد ؛ ولى با اين حال ، اين موضوع را نمى توان به همه افراد تعميم داد زيرا معمولاً در ميان انواع موجودات زنده هميشه افراد استثنايى وجود دارند كه با استانداردهاوضوابطى كه درعلوم طبيعى و تجربى ديده ايم مطابقت ندارد؛و حتّى گاهى علم از تفسير وضع آنها عاجز مى گردد .

در ميان افراد انسان اشخاصى ديده شده اند كه با حواس و ادراكات يا نيروهاى ف__وق الع___اده و ك__ام__لاً استثن__اي__ى:

در ميان افراد يك نوع خاص از درخت يا حيوانات كه رشد و نموّ ظاهرا معيّنى دارند و يا عمر و سنّ ظاهرا محدود ، افرادى ديده مى شوند كه تمام ضابطه ها و

(120) «»

استاندارده__اى نوع خود را مى شكنن__د و در يك

شك_ل فوق العاده مى شوند ؛ مثلاً :

1 _ جهانگردانى كه از اسكاتلند ديدن كرده اند از درخت عجيب و شگفت انگيزى نام مى برندكه قطر تنه آن 90 پاست و ميزان عمر آن را به پنج هزار سال تخمين زده اند.

2 _ در كاليفرنيا درختى مشاهده كرده اند كه طول قامتش حدود يك صد متر ! و قط_رش در طرف پايي_ن ح_دود 10 متر و عمرش را به شش هزارسال برآورد كرده اند .

3 _ در ميان درختان جالب و متنوّعى كه در جزاير كانارى مى رويد درختى است از نوع عندم يا به تعبير ما «خون سياوش» كه توجّه دانشمندان را به خود جلب كرده است ؛ درختى است كه مى گويند از زمان كشف اين جزيره (يعنى حدود پانصدسال پيش) تاكنون هيچ گونه تغييرى در رشد آن مشاهده نكرده اند ! با اين حال به نظر مى رسد كه عمرى بسيار طولانى داشته باشد كه در اين مدّت ، اثر گذشت زمان بر

«» (121)

چهره آن آشكار نشده است ؛ لذا ، بعضى حدس مى زنند كه اين درخت قبل از خلقت آدم وجود داشته است !

4 _ در مناطق استوايى زمين ، درختانى وجود دارند با عمر جاويدان ! يعنى مرتبا در ح__ال ريش_ه زدن و جوان_ه زدن هستن_د و هي_چ گ_اه عمرش__ان پ_اي_ان نمى گي__رد .

5 _ در ميان نوع حلزون ها ، حلزون هايى ديده شده اند با عمر چندهزار سال ؛ و دانشمندان زيست شناس ماهى هاي__ى كشف كرده اند كه عمر آن ها را به سه ميليون س__ال تخمي_ن مى زنند .

6 _ در ميان افراد انسان كسانى را مى بينيم با كارهاى شگفت انگيز كه باور كردن آن حتّى براى كسانى كه مشاهده كرده اند مشكل است . كيست كه در جرائد خبرهاى مختلفى

درباره جوانى كه با نيروى خارق العاده چشم خود اجسام فلزى مانند قاشق و

(122) «»

چنگال را خم مى كرد بدون آن كه كوچكترين اشاره اى بادست به آن كند، نديده باشد!

او اين عمليّات خارق العاده خود را در برابر خبرنگاران و حتّى از تلويزيون در انگلستان اجرا كرد كه انگليسى هاى ديرباور هم پذيرفتند حقّه و حيله خاصّى در كار نيست و اين ي__ك وض__ع خ__اص و استثنايى محسوب مى شود .

شرح حال جوان ايرانى خودمان را كه لامپ و شيشه را مانند نقل و نبات مى خورد شايد كمتر كسى است كه در جرائد نخوانده باشد ، در حالى كه افراد عادى اگر بدون توجّه ، مختص__ر خرده شيش_ه اى را لابه لاى غذا بخورند ممكن است كارشان به جرّاحى بكشد !

در مطبوعات شرح حال فردى را خواندم كه با نيروى خارق العاده خود حيوانات درنده و وحشى را رام مى كرد و به راحتى به آن ها نزديك مى شد .

در ح__الات فيلس__وف و طبي_ب مع_روف «بوعلى سينا» مى نويسند كه مى گفت :

«» (123)

در موقعى كه به مكتب مى رفتم هرچه شاگردان براى استاد مى خواندند من حفظ مى كردم ؛ در ده سالگى آن قدر از علوم فراگرفتم كه در بخارا از من تعجّب مى كردند ؛ در 12 سالگى بر مسند فتوا نشستم ! و در شهر بخارا فتوا مى دادم ؛ در سنّ 16 سالگى كتاب قانون را در علم طب تصنيف كردم (همان كتابى كه تا چند قرن كتاب درسى در دانشكده هاى پزشكى اروپا بود) ؛ درباره حواسّ مختلف او از جمله ديد چشم يا ق_درت شنواي_ى و مانن_د آن ، داستان ه_اى حيرت انگي_ز نق_ل ش_ده ك_ه در اي_ن مختصر نمى گنجد ؟(1)

اين ها همه افراد استثنايى هستند با ويژگى هاى كه دانشمندان علوم طبيعى از

1-

به كتاب «هدية الاحباب» مراجعه شود.

(124) «»

تفسير آن عاجزند و وضع آنها با ضوابط و استانداردهايى كه از صفات ويژه انسان در دست است ، هماهنگ نيست ؛ ولى اين عدم هماهنگى هرگز مانع از آن نمى شود كه ما آن ها را بپذيريم ؛ و در پرتو آن يك قانون كلّى را نيز قبول كنيم كه آنچه در «گياهان» و «جانداران دريايى و صحرائى» و «انسان ها» معمولاً مشاهده كرده ايم يك قانون ابدى و هميشگى و همگانى نيست ؛ بلكه كاملاً امكان دارد كه در ميان همه آنها افرادى پيدا شوند با صفات ويژه و خارق العاده ، چه از نظر سنّ و سال و چه از نظر قدرت ها و توانايى هاى روحى و جسمى ؛ و هيچ گاه وضع استثنايى آنها دليل بر غيرعلمى بودن پذيرش اين پديده ها نخواهد بود ؛ بلكه بايد قبول كنيم كه قلمرو تمام مقرّرات و ضابطه هايى كه علوم به دست ما مى دهند محدود به افراد عادى م_ى ب_اش_د و اف_راد استثن__ايى از مح__دوده اي_ن مق__رّرات و معي__اره__ا خ_ارجن__د .

«» (125)

اين ايراد را چه كسانى طرح مى كنند ؟

اگر مشكل طول عمر مهدى عليه السلام از طرف ماترياليست ها كه همه چيز را از زاويه قوانين طبيعى مى بينند مطرح شود پاسخش همان است كه در بحث هاى فوق ذكر شد ، ولى اگر از سوى خداپرستان جهان همانند پيروان آئين مسيح عليه السلام و موسى عليه السلام و يا برادران اهل تسنّن مطرح شود ، علاوه بر آنچه گفتيم ، سخنان ديگرى نيز با آنها داريم كه عبارتند از :

1 _ آنها براى خدا قدرت بى پايان و براى فرستادگان و مبعوثان او خارق عادات و معجزات فراوان قائلند ؛ به تعبير ديگر ، خدا را حاكم بر قوانين

طبيعى مى دانند نه محكوم اين قوانين ، آيا شفا دادن بيماران غيرقابل علاج از نظر فنّ پزشكى و يا زنده كردن مردگان به وسيله مسيح و يا معجزات حيرت انگيز ديگرى كه از موسى عليه السلام به وسيله عصا (يك قطعه چوب بى ارزش چوپانى) و يد بيضاء و گذشتن از نيل با آن

(126) «»

جريان خارق العاده ، امورى هستند كه با ضابطه ها و استانداردهاى طبيعى سازگارند ؟

شك نيست كه همه پيروان مذاهب براى تفسير اين گونه پديده ها يك زبان مى گويند تأثير قوانين و اسباب طبيعى همه به فرمان خدا است و هرگاه او چيز ديگرى اراده كند همان مى شود و اراده او مافوق علل طبيعى است . آيا اگر از نخست وضع چنين بودكه انسان ها بعداز مردن يك بار ديگر زنده مى شدند و يانابيناى مادرزاد با گذشت زمان بينا مى شد و يا حدّ متوسّط عمر يك انسان معمولى يك هزار سال ب_ود، آي_ا كس_ى از اي_ن ام_ور تعجّ_ب مى ك_رد و آن را برخ_لاف قانون عقل مى دانس___ت ؟ ... مسلّما نه !

بنابراين ، نقض اين گونه قوانين نقض يك حكم عقلى و منطقى نيست ؛ بلكه نق_ض يك حال_ت و يك جري_ان ع_ادى اس_ت كه م_ا طب_ق مشاه_ده افراد عادى با آن خ______و گرفته اي_______م .

«» (127)

2 _ مسيحيان امروز عموما معتقدند كه دشمنان مسيح عليه السلام او را به صليب (دار) آويختند و كشتند و دفن كردند ؛ و پس از چند روز از مردگان برخاست و به آسمان رفت و هم اكنون زنده است.

مسلمانان نيز گرچه به دار آويخته شدن و قتل عيسى را _ طبق گفته قرآن _ قبول ندارن_د ؛ ول__ى او را ه__م اكن__ون زن__ده مى دانن__د ؛ و اي__ن گفت_ارى اس_ت ك_ه هم__ه

دانشمن___دان اس__لام__ى _ ج__ز اف___رادى مع___دودى _ آن را پ_ذي__رفت_ه ان__د .

اگر اين استثنا برخلاف حكم عقل نيست و ممكن است انسانى بعد از مرگ و دفن مجددا زنده شود و حدود دوهزار سال عمر كند ، چگونه در موارد ساده تر كه سخن تنها از يك عمر ط__ولانى كمى بيش از يك هزار سال در ميان است ، محال و غيرمنطقى شم__رده مى شود !

(128) «»

3 _ هيچ مسلمانى نيست كه عمر طولانى نوح را انكار كند ، زيرا صريحا در متن قرآن آمده كه تنها دوران دعوت او به سوى توحيد و آئين خدا ، نهصد و پنجاه سال ط___ول كشي_د (فَلَبِ__ثَ فيهِ__مْ اَ لْ__فَ سَنَ__ةٍ اِلاّ خَمْسي__نَ ع__ام__ا) (1) .

همچنين درب_اره خض_ر و عم_ر فوق العاده طولانى او ، غالبا سخن هايى شنيده ايم .

شگفت آور اين كه گروهى همه اين مطالب را در جاى خود پذيرفته اند ، امّا هنگامى كه با عقيده مسلمانان در مورد طول عمر «مهدى» رو به رو مى شوند ، انگشت حيرت به دهان مى گيرند و سر خود را به علامت انكار تكان مى دهند و

1- 14 / عنكبوت.

«» (129)

لبخندهايى مى زنند كه مفهومش اين است كه اين گونه عقايد غيرعاقلانه و غيرمنطقى هم مى تواند پيروانى داشته باشد ؟!

ولى همان گونه كه گفتيم مسأله طول عمر ، قطع نظر از معتقدات مذهبى خداپرستان درباره قدرت خداوند و مسأله اعجاز ، با منطق علوم طبيعى روز كاملاً قابل هضم است ؛ تنها مشكلى كه در اين راه وجود دارد اين است كه ما راستى خود را از قيد و بند پيشداورى ها ، تعصّب هاى خاص و عادات و رسومى كه به آن خو گ_رفت__ه اي_م آزاد كني_م و تنه__ا تسلي__م دلي__ل و

منط_ق باشي__م و بح__ث ح__رّ و آزاد !

ما هنگام_ى كه در جرائ__د مى خواني_م ي_ك م_رد ات_ريش_ى 140 س__ال از عم__رش گذشت_ه ب_ود درح_ال_ى ك__ه حتّ_ى ي__ك ب__ار ه__م بيم___ار نش____ده ب____ود !

و يا م__ردى در كلمبي__ا در س__نّ 167 س_الگ___ى كام___لاً جوانى اش محفوظ بود !

(130) «»

و ي__ا م____ردى در چي_____ن در س_____نّ 253 س_الگ_____ى موي__ش سي__اه ب___ود !

از اين ها تعجّب مى كنيم ؛ زيرا هرچه باشد برخلاف افراد معمول و عادى است ؛ ولى اگر منابع اين خبر مورد اطمينان باشند و يا در همه مطبوعات به عنوان يك خبر قطع__ى ذك__ر شود آن را خواهيم پذيرفت .

امّا چرا هنگامى كه درحديث مى خوانيم:

« اَلْقائِمُ هُوَ الَّذى اِذا خَرَجَ كانَ فى سِنِّ الشُّيُوخِ وَ مَنْظَرِ الشُّبّانِ ؛ قَوِىٌّ فى بَدَنِه : هنگامى كه قائم خروج مى كند در سنّ پيران است امّا با چهره جوانان و از نظر جسمى نيز نيرومن___د است» تعج__ب مى كنيم .

شيع________ه م__ى گ______وي_____________د :

چگونه بر طرز فكر آنهايى كه براى نوح و مسيح ، عمر طولانى قائلند و در حالات بوعلى سينا اين ويژگى هاى عجيب را مى نويسند ؛ و يا پس از مشاهده كج شدن

«» (131)

اجسام فلزى با نگاه يك جوان و يا مشاهده درختان و جانداران طويل العمر لبخند نمى زنيم ، امّا هنگامى كه سخن از طول عمر مهدى عليه السلام به ميان مى آيد گروهى قيافه اعتراض آميز به خود مى گيرند و با اعجاب مى گويند مگر چنين عمر طولانى براى انسان____ى ممك_____ن اس____ت !

كوت___اه سخ_____ن اينك__ه : مسأل_ه ط_ول عم_ر از مسائل_ى نيس_ت كه بت_وان در ي_ك داورى منصفان___ه و منطق___ى بر آن خ___رده گرف___ت و يا آن را انك_ار كرد.(1)

پايان جلد اول

1- اين مطالب از كتاب

حكومت جهانى مهدى (عج)، تأليف حضرت آية اللّه مكارم شيرازى، استفاده شده است .

(132) «»

«كتابنامه»

1 _ بيستونى، محمد، تفسير جوان (5 جلدى)، اوّل، ق_م، انتش__ارات بي_ان ج_وان .

2 _ بيستونى،محمد، فهرستواره موضوعى تفسيرجوان،اوّل،قم،انتشارات بيان جوان .

3 _ بيستونى، محمد، تفسير بيان (30 جلدى)، اوّل، تهران، انتش__ارات ف__راهانى .

4 _ بيستونى،محمد، فهرستواره موضوعى تفسيربيان،اوّل،تهران،انتشارات فراهانى .

5 _ ن__ورى، مي__رزا حسين ، خ__ورشيد غ__ائب (مختصر نجم الثاقب) ، اوّل ، قم ،

انتشارات مسجد مقدس جمكران .

6 _ برنجني_ان، ج__لال ، آينده جهان ، سوم ، تهران ، انتش__اراتى ط___ور ته__ران .

7 _ بح___ارالان___وار، ج 86 .

«» (133)

8 _ بح_________ارالان_________________وار، ج 53 .

9 _ مصطفوى، على اصغر ، «سوشيانت يا سير انديشه ايرانيان درباره موعود آخرالزمان»، نق__ل از نص__رى، عب__داللّه «سيماى انسان كامل».

10 _ حموينى، حافظ ، «فرائد السِمْطَيْن»، نقل از كتاب «اَلْمَهْدِىُّ الْمَوْعُودُ الْمُنْتَظَرُ عِنْدَ عُلَماءِ اَهْلِ السُّنَّةِ»، شيخ نجم الدين عسكرى، ج 2 .

11 _ راش__دى، لطي__ف ، «الح__اوى للفت__اوى» ج__زء دوم، نق__ل از كت__اب مخط_____وط درب_____اره ام______ام زم__________ان عليه السلام .

12 _ محى الدين، «فتوحات مكّية»، نقل از ترجمه «كشف الاَسْتار» اثر محدّث نورى ت__رجم__ه ج___لال ب__رنجي___ان، مخط_____وط .

13 _ شيخ مفيد، «الاختص__اص»، نقل از كتاب مخط__وط درب__اره امام زمان عليه السلام

(134) «»

ت____رجم____________ه لطي___________ف راش_______دى .

14 _ طبرسى، «اعلام الورى»، نقل از كتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ترجمه لطيف راشدى.

15 _ ع_لام_ه مجلس_____ى، «بح_______ارالان___وار»، ج 53 ب____اب ت___وقيع___ات .

16 _ سليمان، كامل، «ترجمه يوم الخلاص»، ج 1 .

17 _ سليمان، كامل، «ترجمه يوم الخلاص»، ج 1 .

18 _ صافى، لطف اللّه «منتخب الاثر»، نقل از كتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ت_____رجم_______ه لطي__________ف راش_____________دى .

19 _ عاملى، شيخ حرّ، «اثبات الهداة»، ج 7 نقل از «ترجمه مكيال

المكارم» محمد تقى اصفه___انى، ت__رجمه ح___ائرى ق__زوينى، ج 1 .

«» (135)

20 _ علامه مجلسى، «بحارالانوار»، ج 53 نقل از اصفهانى، محمد تقى، «ترجمه مكي_ال المكارم»، ترجمه ح__ائرى قزوينى، ج 1 .

21 _ امين، سيد محسن، «ترجمه اعي__ان الشيع__ه» (آشن__ايى ب__ا امام زمان عليه السلام ).

22 _ «الزام الناصب»، ج 2، نقل از كتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ترجمه لطيف راشدى.

23 _ نقل از كتاب مخطوط درب___اره ام__ام زمان عليه السلام ت__رجمه لطي__ف راش__دى .

24 _ علامه مجلسى، «بحارالانوار»، ج 52 .

25 _ «بح__________ارالان_______وار»، ج 52 .

26 _ ع_لام__ه مجلس__ى، «بحارالان_وار»، ج 51 به نق___ل از «كم___ال ال__دي__ن».

27 _ نعم__انى،ابن ابى زين_ب، «الغيبة»، «ال_زام الن_اصب» نق_ل از كتاب مخطوط

(136) «»

درباره امام زمان عليه السلام ترجمه لطيف راش__دى .

28 _ «المه_دى» ، «بش_ارة الاس___لام» و ع___لامه مجلس___ى، «بحارالانوار»، ج 52 نق___ل از كت____اب مخط___وط درب___اره ام___ام زم__ان عليه السلام ت__رجمه لطيف راش__دى .

29 _ شي__خ ط___وسى، «الغيبة»، نق__ل از كتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ت_______رجمه لطي_______ف راش____________دى .

30 _ «الح__اوى للفت__اوى»، ج 2 نقل از كتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ت_______رجمه لطي______ف راش_____________دى.

31 _ مقدسى شافعى، يوسف بن يحيى، «عِقْدُالدُّرَر»،نقل ازكتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ترجمه لطي____ف راش_______دى .

32 _ علامه مجلسى، «بحارالانوار»، ج52، نقل ازكتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام

«» (137)

ت___رجم___ه لطي______ف راش____________دى .

33 _ مقدّسى شافعى، يوسف بن يحيى، «عِقْدُالدُّرَر»، نقل از كتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ترجمه لطي____ف راش_____دى .

34 _ صدر،محمد،«تاريخ مابعدالظهور»، نقل از كتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ت_______رجم_____ه لطي______ف راش______دى .

35 _ علامه مجلسى، «بحارالانوار»، ج 51، نقل ازحكيمى، محمد، «درفجرساحل» .

36 _ شيخ صدوق، «علل الش_رايع»، نق__ل از ص__افى، لطف اللّه «منتخ_ب الاث_ر» .

37 _ شيخ صدوق، «كمال الدين»، ج 2 .

38 _ ص_افى، لطف

اللّه «منتخب الاثر» .

39 _ مكارم شيرازى، ناصر،حكومت جهانى مهدى «عج»، يازدهم، قم، انتشارات

(138) «»

نسل جوان

40 _ آيات اعظام صافى گلپايگانى ، سبحانى ، كورانى ، در جستج_وى نور ، دوم ،

ق____م، انتش__ارات مسج__د مق___دّس جمك______ران

41 _ امينى ، ابراهيم _ دادگستر جهان _ 25 _ قم _ انتشارات شفق

42 _ مجم__ع البي___ان ، ذي___ل آي___ه 9 ، تفسي___ر س__وره صف.

43 _ بح________ارالان_________وار ، جل_____د 52.

44 _ صحيح ت_رم_ذى ، باب ما جاء فى الدّجال.

45 _ «ه___دي__ة الاحب__اب».

46 _ تفسي_____ر ب__ره___ان.

47 _ نه___ج البلاغ______ه ، كلم______ات قص___ار.

«» (139)

48 _ بح__ار الان___وار ، جل__د 13 ، چاپ قديم.

49 _ بحارالانوار ، جلد 12.

50 _ نورالابصار فى مناقب آل بيت النّبى المختار.

51 _ منتخ___ب الاث______ر.

52 _ م_ولوى نيا، محمد جواد، سيماى مهدويت در قرآن، چاپ اول، ق_م، انتش____ارات ام____ام عص__ر عليه السلام .

53 _ طباطبايى ، سيّد محمّد ، ملاقات علماء بزرگ اسلام با امام زمان عليه السلام ، دوم ، قم ، انتش__ارات شمي__م گ__ل ن_____رگ_س .

54 _ على پ__ور، حسين، جلوه هاى پنهانى امام عصر عليه السلام ، اول، قم، انتشارات مسج_______د مق_______دّس جمك_______ران.

(140) «»

55 _ رجالى تهرانى، عليرضا، يكصدپرسش و پاسخ پيرامون امام زمان عليه السلام ، دهم ، ق_________م، انتش_______ارات نب_________وغ.

56 _ موسى الصّفّار،حسن،امام مهدى عليه السلام اميدملّت ها،پنجم،تهران،انتشارات آفاق.

57 _ علاّمه مُهرى ، سيّد مصطفى ، مهدى موعود عليه السلام يارانى اين گونه دارد ، اول ، قم، انتش___ارات علام___ه بح_____ران____ى.

58 _ فلسفى ، محمّدتقى ، حكومت جهانى امام عصر عليه السلام ، اول ، تهران ، انتشارات بني_اد فرهنگى حضرت مهدى موعود عليه السلام .

59 _ حسينى ، سيّ__دحسين ، ياد محبوب ، دوم ، ته_ران ، انتشارات نشر آف____اق .

60

_ حكيمى، مهدى، منتظر، چشم به راهى فريادگر !!!! _ اول _ مشهد _ انتشارات به نشر (انتش__ارات آستان ق_دس رض_وى).

«» (141)

جلد 2

فه__رس_ت مط_ال_ب

موض_وع صفح_ه

فلسف_____ه غيب____ت ط__ولان____ى••• 5

1 _ آمادگى پذيرش (آمادگى روانى)••• 10

2 _ تكام___ل فرهنگ__ى و صنعت__ى••• 13

3 _ پرورش يك نيروى ضربتى انقلابى••• 15

4 _ فلسف_ه وج_ود امام به هنگام غيبت••• 18

فاي__ده وج___ود ام__ام در دوران غيبت••• 22

1 _ اث___ر امي____د بخش_______ى••• 28

2 _ پاس__دارى آئي___ن خ_____دا••• 32

(206) «»

فهرست مطالب

عنوان صفحه

3 _ تربي_ت يك گ_روه انق_لابى آگ__اه••• 37

4 _ نف__وذ روحان__ى و ن__اآگ____اه••• 39

5 _ ترسي____م ه____دف آفرين___ش••• 47

چگ__ونگ__ى قي__ام حض__رت مهدى عليه السلام ••• 53

و امّ__ا از نظ___ر مناب___ع حدي______ث••• 60

مفه_________وم شمشي____________ر••• 71

س________________________ه دوران••• 78

پيشرف_ت برق آساى علوم در عصر مهدى عليه السلام ••• 80

«» (207)

فهرست مطالب

عنوان صفحه

پيشرف__ت خارق العاده صنايع در آن عص_ر••• 84

پيشرفت عظيم اقتصادى و عدالت اجتماع_ى••• 88

پيشرفت ه______اى قضاي___________ى••• 104

آين_______ده جه_______________ان••• 115

1 _ آيي______ن يهوديّ__________ت••• 116

2 _ آيي____ن مسيحيّ___________ت••• 118

3 _ آيي_____ن زرتش__________ت••• 123

تمدن آينده جهان درلواى حكومت مهدى عليه السلام ••• 133

(208) «»

فهرست مطالب

عنوان صفحه

ويژگى ه____اى انحص__ارى نهضت امام زمان عليه السلام ••• 142

برت____رى مال__ى و اقتص__ادى ام_ام زمان عليه السلام ••• 146

جهان در عصر پس از ظهور امام زمان «عجل اللّه تعالى فرجه الشريف»••• 148

ف__ن آورى ارتباط___ات در عصر مه_دى عليه السلام ••• 149

سلامت_ى و به_داش_ت همگان__ى در زمان حضور حضرت مه___دى عليه السلام ••• 154

امنيّ_ت جهان در سايه تمدّن حضرت مهدى عليه السلام ••• 160

امنيّ__ت جهان__ى در عصر طلاي___ى ظه_ور••• 161

در ذك__ر اعم_ال و آداب مخص__وص، جه__ت ملاقات آن حض___رت عليه السلام ••• 174

«» (209)

فهرست مطالب

عنوان صفحه

دعاهايى كه به واسطه خواندن آن مى توان حضرت حجّت عليه السلام رادرخواب يا بيدارى ديد••• 178

استغاث_______ه ب__ه حض_____رت عليه السلام ••• 189

در جمع بين حكايات و قصه هاى گذشته و بين روايتى كه

در تكذيب مدّعى مشاه__ده

آن جناب عليه السلام ، درغيبت كبرى رسيده است••• 193

اَلاِْهْداءِ

اِلى سَيِّدِنا وَ نَبِيِّنا مُحَمَّدٍ

رَسُولِ اللّهِ وَ خاتَمِ النَّبِيّينَ وَ اِلى مَوْلانا

وَ مَوْلَى الْمُوَحِّدينَ عَلِىٍّ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ وَ اِلى بِضْعَةِ

الْمُصْطَفى وَ بَهْجَةِ قَلْبِهِ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمينَ وَ اِلى سَيِّدَىْ

شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ، السِبْطَيْنِ، الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ اِلَى الاَْئِمَّةِ التِّسْعَةِ

الْمَعْصُومينَ الْمُكَرَّمينَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ سِيَّما بَقِيَّةِ اللّهِ فِى الاَْرَضينَ وَ وارِثِ عُلُومِ

الاَْنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ ، الْمُعَدِّ لِقَطْعِ دابِرِ الظَّلَمَةِ وَ الْمُدَّخِرِ لاِِحْياءِ الْفَرائِضِ وَ مَعالِمِ الدّينِ ،

الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صاحِبِ الْعَصْرِ وَ الزَّمانِ عَجَّلَ اللّهُ تَعالى فَرَجَهُ الشَّريفَ فَيا مُعِزَّ

الاَْوْلِياءَوَيامُذِلَ الاَْعْداءِاَيُّهَاالسَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الاَْرْضِ وَالسَّماءِقَدْمَسَّنا

(4)

وَ اَهْلَنَا الضُّ___رَّ فى غَيْبَتِ___كَ وَ فِراقِ___كَ وَ جِئْن_ا بِبِضاعَ_ةٍ

مُزْجاةٍ مِنْ وِلائِكَ وَ مَحَبَّتِكَ فَاَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ مِنْ مَنِّكَ وَ

فَضْلِكَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا بِنَظْرَةِ رَحْمَةٍ مِنْكَ

اِنّا نَريكَ مِنَ الْمُحْسِنينَ

«» (5)

فلسفه غيبت طولانى (1)

سؤال ديگرى كه در زمينه عقيده شيعه درباره مهدى عليه السلام پيش مى آيد ، موضوع غيبت طولانى او است كه پس از قبول امكان عمر طولانى مطرح مى شود و آن اين كه : چرا مهدى ظهور نمى كند با اين كه فساد و ظلم به قدر كافى وجود دارد ؟ چرا با قيام خود جهان را در مسير عدل و داد قرار نمى دهد ؟ آخر تا كى بايد نشست و شاهد صحنه هاى ظلم و خونريزى و بيدادگرى مشتى تبهكار و از خدا بى خبر باشيم ؟ چرا اين قدر غيبتش به طول انجاميده ؟ او در حقيقت انتظار چه چيزى را ، ديگر مى كشد ؟

1- اين مطالب از كتاب حكومت جهانى مهدى (عج)، تأليف حضرت آية اللّه مكارم شيرازى، استفاده شده است .

(6) «»

و بالاخره سرّ اين

غيبت طولانى چيست ؟

ولى بايد توجّه داشت گرچه اين سؤال معمولاً از شيعه در مسأله غيبت مى شود ، امّا با كمى دقّت متوجّه خواهيم شد كه ديگران هم از آن سهمى دارند ؛ يعنى ، به شكل ديگر متوجّه ساير معتقدان به ظهور يك بزرگ جهانى كه روزى بايد قيام كند و جهان را پر از عدل و داد سازد ، مى گردد ؛ هرچند عقيده شيعه را درباره طول عمر و غيبت قبول نداشته باشند .

زيرا جاى اين پرسش از آنها باقى است كه چرا آن مصلح بزرگ تاكنون متولّد نشده و اگر شده است چرا قيام نمى كند و دنياى تشنه را با جام عدالت و دادگرى خويش سي_راب نمى س_ازد ؟ بنابراي_ن ، اشتباه بزرگى است اگر اين ايراد را تنها متوجّه شيعه بدانيم .

«» (7)

و به تعبير ديگر ، شكّ نيست كه مسأله طول عمر (بحث گذشته) و مسأله فلسفه وجود امام در زمان غيبت (بحث آينده) از سؤالاتى است كه تنها متوجّه شيعه مى گردد ، امّا متأسّفانه تأخير ظهور او مطلبى است كه همه معتقدان به ظهور آن مصلح جهانى بايد به آن بينديشند كه چرا با آمادگى جهان ، آن ظهور بزرگ به وقوع نمى پي__ون_____دد ؟ (دقّت كنيد)

به هر حال ، اين سؤال يك پاسخ كوتاه دارد و يك پاسخ مشروح ؛ پاسخ كوتاه آن اين است كه براى تحقّق يك انقلاب همه جانبه در سطح جهان تنها وجود يك رهبر شايسته انقلابى كافى نيست بلكه آمادگى عمومى نيز لازم است ؛ و هنوز متأسّفان_ه دني_ا آم_اده پذي_رش چنان حكومتى نشده است و به محض آمادگى ، قيام او قطع____________ى اس_______ت

!

(8) «»

امّا ت____وضي__ح اين سخن:

اولاً : بايد توجّه داشت كه _ همان گونه كه سابقا اشاره شد _ برنامه قيام مهدى ، همانند برنامه قيام همه پيامبران الهى ، از راه بهره گيرى از وسائل و اسباب طبيعى انجام مى گيرد و هيچ گاه اعجاز اساس آن را تشكيل نمى دهد ؛ معجزات جنبه استثنايى دارند و در روند برنامه هاى اصلاحى رهبر آسمانى _ جز در موارد استثنايى _ دخالت نخواهند داشت .

به همين دليل ، همه انبياء از سلاح روز ، تربيت افراد لايق ، مشورت هاى لازم ، طرح نقشه هاى مؤثّر ، تاكتيك هاى نظامى حساب شده و خلاصه ، فراهم ساختن هرگونه امكان مادّى و معنوى براى پيشبرد هدفشان استفاده مى كردند و در انتظار اين نمى نشستند كه هر روز معجزه اى واقع شود و دشمن يك گام عقب نشينى كند ، يا

«» (9)

دوست__ان در پرت___و اعج__از ه__ر روز در مسي__ر تك_ام_ل گ_ام_ى ب_ه پي_ش بگذارن_د .

بنابراين ، اجراى طرح حكومت حقّ و عدالت در سطح جهانى نيز بايد با استفاده از وس_اي__ل م_ادّى و معن__وى لازم _ ج__ز در م__وارد استثن__اي___ى _ تحقّ__ق پذي__رد .

به تعبير ديگر ، مهدى عليه السلام آئين و مذهب جديدى با خود نمى آورد بلكه او طرح هاى انقلابى اجرا نشده الهى را به مورد اجرا مى گذارد . رسالت او تنها ابلاغ و انذار و تعليم و تربيت و توصيه و تذكّر نيست . رسالت او اجراى همه اصولى است كه به ظلم و ستم و تبعيض در سايه حكومت علم و ايمان پايان مى بخشد و مسلّما اجراى اين طرح بدون آمادگى يا آمادگى ها ممكن نيست .

ثانيا ، با توجّه به اصل اساسى بالا روشن مى شود كه

چرا مى گوييم هنوز وجود اين آمادگى مسلّم نيست؛ چه اين كه، حدّاقل چند نوع آمادگى براى اين كار لازم است:

(10) «»

1 _ آمادگى پذيرش (آمادگى روانى)

مردم جهان بايد به قدركافى تلخى اين وضع نابسامان و بى عدالتى هارا درك كنند.

مردم جهان بايد نارسائى و ضعف قوانين بشرى را براى اجراى عدالت اجتماعى لمس كنند .

مردم جهان بايد اين حقيقت را بيابند كه تنها در سايه اصول و پيوندهاى مادّى و ضمانت اجرايى موجود و مقرّرات خودساخته انسان ها مشكل جهان حلّ نمى شود ؛ بلكه مشك_لات ه_ر روز متراك_م ت_ر و به گون_ه ك_لاف سردرگم_ى پيچيده تر مى گردد .

مردم جهان بايد احساس كنند كه بحران هاى كنونى زاييده نظامات كنونى است ؛ و اين نظامات از حلّ بحران ها سرانجام عاجزند .

مردم جهان بايددرك كنندكه براى وصول به اين هدف بزرگ، اصول ونظاماتى تازه

«» (11)

لازم است كه متّكى به ارزش هاى انسانى وايمان و عواطف بشرى و اخلاق باشد، نه تنها اصول خشك و بى روح و نارسايى مادّى .

مردم جهان بايد به اين حدّ از رشد اجتماعى برسند كه بفهمند پيشرفت تكنولوژى الزاما به مفهوم پيشرفت بشريّت و تأمين خوشبختى انسان ها نيست ؛ بلكه تكنولوژى پيشرفته تنها در صورتى ضامن نيكبختى و سعادت است كه زير چتر يك سلسله اصول معنوى و انسانى استقراريابدوالاّ _ همان گونه كه بارهاديده ايم _ بلاآفرين خواهد ب__ود و ماي____ه وي____رانگ___رى اس____ت .

مردم جهان بايد دريابند صنايع اگر به صورت بتى درآيند بر حجم مشكلات كنونى افزوده خواهد شد و به ابعاد ويرانى و ضايعات جنگ ها وسعت مى بخشد ؛ بلك_ه ب_اي__د ب__ه شك___ل اب___زارى درآين__د تح__ت كنت__رل انسان ه__اى شايست___ه .

(12) «»

بالاخره مردم جهان باي_د تشن__ه شون_د و تا تشن_ه نشون_د به سراغ چشمه ه_اى آب نمى روند .

و به تعبير ديگر، تا در مردم جهان تقاضايى نباشد ، عرضه هر نوع برنامه اصلاحى، مفيد و مؤثّر نخواهد بود ؛ كه قانون «عرضه

و تقاضا» بيش از آنچه در مسائل اقتص__ادى م_وردتوجّ_ه اس_ت در مس_ائ_ل اجتماع_ى باي_د م_ورد توجّ_ه ق_رار گي_رد .

اي_ن س_ؤال پيش مى آي_د كه اي_ن حالت عطش و تقاضا را چه عاملى بايد ايجاد كند ؟

در پاسخ مى گوييم : قسمتى از آن را گذشت زمان و بدون آن ممكن نيست ، امّا قسمت ديگرى بستگى به تعليم و تربيت دارد ؛ بايد با رستاخيز فكرى كه از طرف انديشمن_دان باايم_ان و آگاه_ان مسئ_ول ج_امع__ه ب_ه وج_ود مى آي_د ، عمل_ى گ_ردد .

«» (13)

آنها بايد با برنامه هاى انسان سازى خود ، حدّاقلّ اين آگاهى را به مردم جهان بدهند كه با اين اصول و قوانين و روش هايى كه در دست دارند مشكلات اساسى حلّ نخواهد شد ؛ و به هر حال ، اين نيز نيازمند به زمان است .

2 _ تكامل فرهنگى و صنعتى

از سوى ديگر گردآورى تمام مردم جهان در زير يك پرچم ، كوتاه ساختن دست زورمندان و قلدران در همه جا گستردن تعليم و تربيت در آخرين حدّ امكان در همه سط_وح، تفهيم كامل اين مسأله كه اختلاف زبان و نژاد و منطقه جغرافيايى و مانند آنه_ا، دلي__ل ب_ر اي_ن نيس_ت ك__ه م_ردم جه__ان نتوانن__د همانن__د ب__رادران ، در ي__ك خان_واده زن__دگ_ى كنن__د؛ و در صل__ح و ب__رادرى و ع_دال_ت زيس_ت نماين_د .

(14) «»

و فراهم ساختن يك اقتصاد سالم و كافى براى همه انسان ها ، نياز به رشد فرهنگى و بالا رفتن سطح دانش بشرى از يك سو و تكامل وسائل صنعتى از سوى ديگردارد؛ وسائلى كه بتواندپيوند سريع و نزديك و دائمى ميان تمام نقاط جهان برقرار سازد ، كه آن هم ب_دون گ_ذشت زم____ان ممك__ن نيست .

چگون_ه ممكن است يك حكومت به وضع همه جهان

رسيدگى كند اگر ارتباط___ات ب___ه كن_____دى ص__ورت گي______________رد ؟

چگونه مى توان باوسائلى كه فرستادن يك پيام با آن به نقاط دورافتاده جهان يك ي_ا چن___د س__ال وق__ت لازم دارد دني__ا را اراده ك____رد ؟

از پاره اى از روايات كه شكل زندگى مردم جهان را در عصر قيام مهدى عليه السلام ترسيم مى كند _ و بعدا به خواست خدا مشروحا پيرامون آن بحث خواهد شد _ استفاده

«» (15)

مى شود كه پيشرفت تكنولوژى و صنعت مخصوصا صنايع حمل و نقل و ارتباطى در آن عصر چنان خواهد بود كه قارّه هاى بزرگ جهان عملاً به صورت چند شهر نزديك به ه_م درمى آين_د ؛ و ش_رق و غرب حتّى حكم يك خانه را پيدا مى كند ؛ مشكل زمان و مكان به كلّى حلّ خ___واهد ش_د .

البتّه ممكن است قسمتى از اين امور در پرتو يك جهش و انقلاب صنعتى در آن عصر صورت گيرد ، ولى بالاخره يك نوع آمادگى علمى به عنوان زمينه بايد در آست_____ان__ه چن___ان عص__رى ب__اش___د .

3 _ پرورش يك نيروى ضربتى انقلابى

سرانج_ام لازم اس_ت گروهى هرچند در اقلّيّت باشند در اين جهان پرورش يابند

(16) «»

ك__ه هست_ه اصل_ى ارت___ش انق__لاب______ى آن مصل__ح ب__زرگ را تشكي___ل دهن____د .

بايد در ميان اين جهنّم سوزان ، گل هايى برويد تا مقدّمه گلستانى گردد ؛ بايد در اي_ن ش__وره زار نه__ال هاي__ى ت__ربي_ت شون__د تا پي__ام آور به__ار ب__راى دگ__ران باشن__د .

بايد افرادى فوق العاده آگاه ، شجاع ، دلسوز ؛ فداكار و جانباز براى اين كار تربيت شوند هرچند نسل هايى براى اين منظور يكى پس از ديگرى بگذرند تا ذخاير اصلى آشك__ار گ__ردد و عناص_ر اصل__ى انق__لاب فراه__م ش_ود و اين نيز زمان مى خواهد .

امّ__ا اي__ن ك___ه چ__ه كس__ى باي____د عه__ده دار پ__رورش

اين گون__ه اف__راد گ__ردد ؟

بايد به خاطر داشته باشيم كه اين برعهده همان رهبر بزرگ است كه به طور مستقيم

«» (17)

يا غيرمستقيم دست به چنين برنامه اى بزند (شرح بيشتر پيرامون اين موضوع به خواس__ت خ____دا در بح__ث آين__ده خواه_د آمد) .

در روايات اسلامى يكى ازعلل طولانى شدن غيبت امام عليه السلام مسأله امتحان و آزمون عمومى مردم؛ و انتخاب اصلح ذكر شده كه ممكن است اشاره به همين موضوع باشد .

توضيح اينكه : آزمون هاى انسانى الهى ، همچون آزمون هاى به خاطر آگاهى بيشتر به حال آزمون شدگان نيست ، بلكه به معنى پرورش استعدادها و آشكار ساختن شايستگى ها و جداشدن صفوف از يكديگر است .

و ب_ه تعبي_ر ديگ_ر ، ه_دف آنها تربيت و تكامل يا ايجاد آمادگى است ؛ زيرا احاط_ه علم__ى خداون__د نسب__ت ب__ه هم__ه چي_ز ه__رگون___ه هدف آگاهى طلبى را از آزم___ون ه_______اى اله____ى سل___ب مى كن____د .

(18) «»

از مجم__وع اين بح__ث روش__ن ش__د كه چرا غيب__ت مه__دى بايد اين گونه ط__ولان________ى باش_______د .

4 _ فلسفه وجود امام به هنگام غيبت

سؤال ديگرى كه درباره عقيده شيعه و ويژگى هاى آن ، پيرامون وجود مهدى عليه السلام پيش مى آي____د اين اس_ت كه :

امام عليه السلام در هر حال رهبر و پيشوا است و وجود يك رهبر در صورتى مى تواند مفيدباشدكه تماسّ مداوم باپيروان خود داشته باشد؛ امام غائب ازنظر و ناپيدا، چگونه نقش رهبرى خود را ايفا كند !؟

به تعبير ديگر ، زندگى امام عليه السلام در دوران غيبت يك زندگى خصوصى است نه

«» (19)

يك زندگى اجتماعى در صورت يك پيشوا ، با اين حال حقّ داريم بپرسيم اين ذخيره الهى چه اثر عمومى براى م__ردم مى تواند داشته باشد و چه نوع بهره اى مردم مى توانند از وجود او بب__رند ؟

او به چشم_ه آب زلال حي_ات

مى مان_د كه در ظلمات باشد و كسى را در دسترسى ب_____ه وج___ود او باش_____د !

به علاوه، اصولاً آيا مفهوم غايب شدن امام عليه السلام اين است كه وجودش به يك روح نامرئى يا امواج ناپيدا و اثيرى و امثال اين ها تبديل شده؟ آيااين با علم سازگار است؟

اين سؤال _ بدون شكّ _ سؤال مهمّى است ؛ ولى اشتباه است كه گمان كنيم بى جواب مانده ؛ امّا اجازه بدهيد نخست به پاسخ جمله اخير بپردازيم كه مايه سوء تفاه_م ناج_ورى ب_راى گروه_ى گردي_ده اس_ت و پس از روش_ن ش_دن آن به سراغ بقيّ____ه سؤال ها مى روي___م .

(20) «»

صريحا بايد گفت ، مفهوم غائب بودن امام عليه السلام _ چنان كه اشاره كرده ايم _ هرگز اي_ن نيس_ت كه وج_ود ام_ام عليه السلام در عص_ر غيب_ت يك وجود نامرئى و رؤيايى است ك__ه ب__ه ي__ك وج___ود خي_ال__ى و پن__دارى شبي_ه ت__ر از ي_ك وج__ود عين_ى باش_د .

بلكه ، او از نظر زندگى ، يك زندگى طبيعى عينى خارجى دارد ، منتها با عمرى طولانى ؛ در ميان مردم و دل جامعه ها رفت و آمد دارد ؛ و در نقاط مختلف زندگى مى كند ؛ و اگر استثنايى در زندگى او هست همين است كه او از يك عمر طولانى برخوردار است ؛ همين و بس .

او به طور ناشناس در جامعه انسانى زندگى مى كند و هيچ كس درباره غيبت او جز اي__ن نگفت_ه اس_ت ؛ و چق__در ف__رق اس__ت مي___ان «ن_اشن__اس» و «ن_ام_رئ____ى» !

«» (21)

ح_ال ك_ه اي_ن س__وءتفاه__م ب__رط__رف ش__د ، به س__راغ اين موض__وع مى روي_____م ك___ه :

بسيار خوب ، ولى اين چنين زندگى ممكن است براى يك فرد عادى قابل توجيه باشد ، امّا آيا براى يك رهب__ر _ آن ه_م

يك رهب_ر بزرگ اله_ى _ قاب__ل قبول است ؟!

شاگردى كه معلّم خود را نشناسد ، بيمارى كه به وجود طبيب و مطبّ او پى نبرد ، تشنه اى كه ازچشمه آب بى خبرباشد _ هرچند درنزديكى او قرارداشته باشد _ چه بهره اى مى ت__وانند بب__رند ؟!

ج____الب اين كه :

اين سؤال تنها امروز براى ما مطرح نيست ؛ از روايات اسلامى برمى آيد كه حتّى پيش از تولّد مهدى عليه السلام در عصر امامان پيشينش مطرح بوده و به هنگامى كه آنها سخن

(22) «»

از مهدى و طول غيبتش به ميان مى آوردند ، با چنين سؤال رو به رو مى شدند و با آغ_وش ب_از ب_ه آن پ__اس__خ مى گفتن_د ك__ه نمون_ه اى از آنه_ا را ذي_لاً از نظ_ر مى گ__ذراني___م :

فايده وجود امام در دوران غيبت

در احاديث متعدّد و گوناگونى كه در زمينه فلسفه و فايده وجود امام عليه السلام در دوران غيبت به ما رسيده ، تعبير بسيار پرمعنى و جالبى در يك عبارت كوتاه ديده مى شود كه مى تواند كليدى باشد براى گشودن اين رمزبزرگ و آن اينكه از پيامبر صلى الله عليه و آله در پاس_خ اين پرس_ش كه چه فاي_ده اى وجود مهدى عليه السلام در عصر غيبتش دارد فرمود :

« اى وَالَّذى بَعَثَنى بِالنُّبُوَّةِ اِنَّهُمْ يَنْتَفِعُونَ بِه وَ يَسْتَضيئُونَ بِنُورِ وَلايَ_تِه

«» (23)

فى غَيْبَتِه كَانْتِفاعِ النّاسِ بِالشَّمْسِ وَ اِنْ جَلَّلَهَا السَّحابُ (1)؛ آرى سوگند به خدايى كه مرا به نبوّت برگزيده ، مردم از نور رهبرى او در دوران غيبتش بهره مى گيرن_د همان گون__ه ك_ه از خورشي__د ب_ه هنگ___ام ق_رار گرفت__ن پش__ت اب__رها!» .

براى فهم اين كليد رمز ، نخست بايد نقش خورشيد را به طور كلّى و به هنگامى كه چه____ره ت__ابن__اكش پشت اب__ره__ا پنه__ان م__ى گ____ردد ؛ دري___ابي___م :

خورشيد داراى دو نوع نورافشانى

است :

نورافش_انى آشكار و نورافشان_ى مخف__ى

نورافش_انى آشكار و نورافشان_ى مخف__ى

ي_ا ب_ه تعبي___ر ديگ_ر ، ن__ورافش_ان__ى «مستقي__م» و نورافشان__ى غي__ر «مستقي__م» .

1- بحار الانوار ، جلد 52 ، صفحه 93.

(24) «»

در نورافشانى آشكار ، اشعّه آفتاب به خوبى ديده مى شود ، هرچند قشر ضخيم هوا كه اطراف كره زمين را پوشانيده همانند يك شيشه ضخيم كار مى كند ؛ شيشه اى كه هم از شدّت تابش آفتاب مى كاهد و آن را قابل تحمّل مى سازد ؛ و هم نور آفتاب را تصفي_ه مى كن_د و شعاع ه_اى مرگبارش را خنثى و بى اثر مى سازد ، ولى به هر حال مان___ع از ت__اب__ش مستقي__م آفت____اب نيس____ت .

ولى در تابش غيرمستقي__م ، ابرها ، همانن_د يك شيش_ه مات ، نور مستقيم خورشي__د را گ___رفت___ه و پخ______ش م_ى كنن__د .

ن___ور آفت__اب مه__م ت__ري_ن نق__ش را در دني__اى حي__ات و م_وج__ودات زن____ده دارد :

نور و حرارتى كه از خورشيد به هر سو پاشيده مى شود تنها انرژى خلاّق

«» (25)

م_وت__وره___اى زن__دگ____ى در گي__اه____ان و حي__وان____ات و انس____ان اس______ت :

رشد و نمو موجودات زنده ؛ تغذيه و توليدمثل آنها ؛ حسّ و حركت و جنبش ؛ آبيارى زمين هاى مرده ؛ غرّش امواج دريا ؛ وزش حياتبخش بادها ؛ ريزش دانه هاى زندگى آفرين باران و برف ؛ صداى زمزمه آبشارها ؛ نغمه هاى مرغان ؛ زيبايى خيره كننده گل ها ؛ گردش خون در عروق انسان و طپش قلب ها ؛ عبور برق آساى انديشه از لابه لاى پرده هاى مغز ؛ و لبخند شيرينى كه بر لب گلبرگ مانند يك كودك شيرخوار نقش مى بندد و ... .

همه و همه به طور مستقيم يا غيرمستقيم به نور آفتاب بستگى دارد و بدون آن همه اين ه_ا به خاموش_ى خواه_د گرائي_د و اين موضوع را

با كمى دقّت مى توان دريافت .

خ__وب ، ح__الا اين س__ؤال پيش مى آي__د كه آي__ا اين برك_ات و آث_ار

(26) «»

زندگ__ى بخ__ش ، مخص__وص زمان__ى نيس__ت كه ن__ور ب__ه طور مستقي__م مى تاب__د ؟

پاسخ اين سؤال روشن است : نه ، بسيارى از اين آثار در نور مات خورشيد از پشت ابرها نيز وجود دارد .

مثلاً در كشورها يا شهرهايى كه چندين ماه از سال ابرها سراسر آسمان را پوشانيده اند آفتاب ديده نمى شود، ولى گرما؛ نمو و رويش گياهان ؛ توليد انرژى لازم براى موتور حي__ات؛ رسي____دن غ__لاّت و مي__وه ها؛ خن__دي_دن گ____ل ها و شك_وفه ها وج__ود دارن__د.

بنابراين ، تابش خورشيد از پشت پرده ابرها قسمت مهمّى از بركات خود را دربردارد ؛ و تنها قسمتى از آثار آن كه نياز به تابش مستقيم دارد موجود نيست ؛ مثلاً مى دانيم تابش آفتاب اثر حياتى خاصّى روى پوست و ساير جهاز بدن انسان و

«» (27)

موجودات زنده دارد و به همين دليل در كشورهايى كه از اين نظر در محروميّت به سر مى برند در روزهاى آفتابى بسيارى از مردم حمّام آفتاب مى گيرند ؛ و در برابر اين نور حي__ات بخش برهن__ه مى گردن__د و با تم__ام ذرّات وج__ود خود كه تشن__ه اي__ن هدي__ه آسمان__ى اس__ت ذرّات اي__ن ن__ور را مى مكن_____د .

و نيزتابش مستقيم آفتاب ، علاوه بر اين كه روشنايى و گرماى بيشترى مى آفريند ، اثر خاصّى _ به خاطر همان اشعّه ماوراى بنفش _ در كشتن انواع ميكروب ها و سالم سازى محيط دارد كه در نور غيرمستقيم ديده نمى ش_ود .

از مجموع بحث بالا نتيجه مى گيريم كه هرچند پرده هاى ابر ، بعضى از آثار آفتاب را مى گيرد ولى قسمت مهمّ__ى از آن همچن_ان باق_ى مى ماند

.

اين بود حال «مُشَبَّ__هٌ بِ__ه» يعن__ى آفتاب ، اكنون بازگرديم به وضع «مُشَبَّهٌ»

(28) «»

يعن___ى وج_____ود رهب______ران اله____ى در ح____ال غيب____ت .

اشعّه معنوى نامرئى وجود امام عليه السلام به هنگامى كه در پشت ابرهاى غيبت نهان است داراى آثار گوناگون قابل ملاحظه اى است كه على رغم تعطيل مسأله تعليم و تربيت و رهبرى مستقيم، فلسفه وجودى اورا آشكارنمى سازد.

اي____ن آث____ار ب____ه ص_____ورت زي_______ر اس________ت :

1 _ اثر اميدبخشى

در ميدان هاى نبرد تمام كوشش گروهى از سربازان زبده و فداكار اين است كه پرچم ، در برابر حملات دشمن همچنان سر پا در اهتزاز باشد ؛ در حالى كه سربازان دشمن دائما مى كوشند پرچم مخالفان را سرنگون سازند، چراكه برقراربودن پرچم مايه دلگرمى سربازان و تلاش و كوشش مستمرّ آن هااست.

«» (29)

همچنين وجود فرمانده لشكر در مقرّ فرماندهى _ هرچند ظاهرا خاموش و ساكت باشد _ خون گرم و پرحرارتى در عروق سربازان به حركت درمى آورد و آنها را به ت__لاش بيشت__ر وام_ى دارد ك_ه فرمان_ده م_ا زن__ده اس__ت و پ_رچمم___ان در اهت__زاز !

امّا هرگاه خبر قتل فرمانده در ميان سپاه پخش شود يك لشكر عظيم با كارائى فوق الع_اده يك مرتب_ه متلاش_ى مى گ_ردد ، گوي_ى آب سردى بر سر همه ريخته اند ، ن____ه ، بلك___ه روح از تنش___ان بي___رون رفت_______ه !

رئيس يك جمعيّت يا يك كشور مادام كه زنده است ، هرچند مثلاً در سفر يا فرضا در بستر بيمارى باشد ، مايه حيات و حركت و نظم و آرامش آن ها است ؛ ولى شنيدن خب__ر از دس__ت رفت__ن او گ__رد و غب__ار ي__أس و ن_ومي__دى را ب_ر هم__ه مى پاش___د .

(30) «»

جمعيّ_ت شيع__ه طب__ق عقي__ده اى ك_ه ب_ه وج_ود ام_ام زن_ده دارد ، هرچن_د او را در مي_____ان خ____ود نمى بين_____د ،

خ____ود را تنه_________ا نم__ى دان_________د . (دقّ_____ت كني_______د)

او همواره انتظار بازگشت آن سفركرده را كه قافله هاى دل همراه اوست مى كشد ، انتظ__ارى س_ازن__ده و اث__ربخ__ش ، او ه__ر روز احتم__ال ظه___ور او را م__ى ده___د .

اثر روانى اين طرز فكر در زنده نگهداشتن اميد در دل ها و وادار ساختن افراد به خودسازى و آمادگى براى آن انقلاب بزرگ كه شرحش در بحث «انتظار» گذشت ، كاملاً قابل درك است .

امّا اگر اين رهب_ر اص_لاً وج__ود خ___ارجى نداشته ب___اشد و ع___لاقمندان مكتبش در انتظ__ار ت__ولّ____د و پ____رورش او در آين_____ده باشن__د وض__ع بسي__ار ف_____رق م__ى كن_____د .

«» (31)

و اگر يك نكته ديگر را به اين موضوع بيفزائيم مسأله شكل جدّى ترى به خود مى گي__رد و آن اينك__ه :

طبق اعتقاد عمومى شيعه كه در روايات بسيار زيادى در منابع مذهبى آمده است ، امام به طور مداوم ، در دوران غيبت ، مراقب حال پيروان خويش است ؛ و طبق يك الهام الهى از وضع اعم_ال آنها آگاه مى گردد و به تعبير روايات همه هفته برنامه اعمال آنها به نظر او مى رسد و از چگونگ__ى رفت__ار و كردار و گفتار آن ها آگاه مى گردد .(1)

1- اين روايات در تفسير برهان، در ذيل آيه « قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ » (105 / سوره توبه) آمده است ؛ و ما در جلد هشتم تفسير نمونه بحثى جالب پيرامون آن داريم.

(32) «»

اين فكر سبب مى شود كه همه معتقدان در يك حال مراقبت دائمى فرو روند و به هنگام ورود در هر كار توجّه به آن «نظارت عالى» داشته باشند ؛ اثر تربيتى اين طرز فكر نيز قابل انكار نيست

.

2 _ پاسدارى آئين خ_دا

«عل__ى» آن ابرم__رد تاريخ بش__ر در يك__ى از سخن__ان كوتاه خود كه در آن اشاره ب__ه ل____زوم وج____ود رهب__ران اله___ى در ه__ر عص_____ر و زم____ان م_ى كن_____د مى گوي_____د :

«» (33)

« اَللّهُمَّ بَلى لا تَخْلُو الاَْرْضُ مِنْ قائِمِ لِلّهِ بِحُجَّةٍ اِمّا ظاهِرا مَشْهُورا وَ اِمّا خائِفامَغْمُورا لِئَلاّ تَبْطُلَ حُجَجُ اللّهِ وَ بَيِّناتِه (1) آرى هيچ گاه صفحه روى زمين، از قيام كننده باحجّت و دليل خالى نمى ماند؛ خواه ظاهر و آشكار باشد، يا مخفى و پنهان ، تادلائل واسنادروشن الهى ضايع نگرددوبه فراموشى نگرايد(ومسخ وتحريف نشود)».

اكنون به توضيح اين سخن ت_وجّه كنيد :

با گذشت زمان و آميختن سليقه ها و افكار شخصى به مسائل مذهبى و گرايش هاى مختلف به سوى برنامه هاى ظاهر فريب مكتب هاى انحرافى و درازشدن دست مفسده جويان به سوى مفاهيم آسمانى، اصالت پاره اى از اين قوانين از دست

1- نهج البلاغه ، كلمات قصار ، شماره 147.

(34) «»

مى رود و دستخوش تغييرات زيانبخشى مى گردد .

اين آب زلال ك__ه از آسم__ان وحى نازل شده با عبور از مغزهاى اين و آن تدريج__ا تي____ره و ت____ار گشت_____ه ، صف___اى نخستي__ن خ_____ود را از دس_____ت م_ى ده____د .

اي__ن ن__ور پ_رف__روغ با عب_ور از شيشه ه_اى ظلم_ان_ى افك_ار تاري_ك، كمرن_گ و كم________رن___گ ت________ر م__ى گ__________ردد .

خلاصه ، با آرايش ها و پيرايش هاى كوته بينانه افراد و افزون شاخ و برگ هاى تازه به آن ، چن_ان مى ش_ود كه گاه_ى بازشناسى مس__ائل اصلى دچ__ار اشك__ال مى گ__ردد .

و به گفته آن شاعر _ كه البتّه همان گونه كه روش و سنّ__ت شاع__ران اس__ت در

«» (35)

شك__ل مب__الغ___ه آمي__زى مط___رح ش____د _ خط____اب ب___ه پي__امب___ر ك___رده مى گوي___د :

شرع تو را در پى آرايشند دين تو را از پى پيرايشند

بس كه فزودند بر آن برگ و بر گر تو ببينى نشناسى دگر

با اين حال ،

آيا ضرورى نيست كه در ميان جمع مسلمانان كسى باشد كه مفاهيم فناناپذي__ر تعاليم اسلامى را در شكل اصلى اش حفظ و براى آيندگان نگهدارى كند ؟

آيا مجدّدا وحى آسمانى بر كسى نازل مى شود ؟ مسلّما نه ! باب وحى با مسأله خ__اتميّت ب___راى هميشه بست__ه شد .

پس چگونه بايد آئين اصيل حفظ گردد و جلو تحريفات و تغييرات و خرافات گرفته شود و اين آئين براى نسل هاى آينده محفوظ بماند . آيا جز اين است كه بايد

(36) «»

اين رشته به وسيله يك پيشواى معصوم ادام_ه ياب_د ، خ_واه آشك_ار و مشه_ور باشد ي_ا پنه__ان و نشن__اس ( لِئَ___لاّ تَبْطُ___لَ حُجَ___جُ اللّ___هِ وَ بَيِّن__اتِ____ه ) .

مى دانيم در هر مؤسسه مهمّى «صندوق آسيب ناپذيرى» وجود دارد كه اسناد مهمّ آن مؤسسه را در آن نگهدارى مى كنند ، تا از دستبرد دزدان محفوظ بماند ؛ به علاوه ، هرگاه مثلاً آتش سوزى در آنج_ا روى ده_د از خط_ر حري_ق مص_ون باش_د ك_ه اعتب_ار و حيثيّ_ت آن مؤسس_ه پي_ون_د نزديك___ى ب__ا حف____ظ آن اسن____اد و م___دارك دارد .

سينه امام و روح بلندش صندوق آسيب ناپذير حفظ اسناد آئين الهى است كه همه اصالت هاى نخستين و ويژگى هاى آسمانى اين تعليمات را در خود نگاهدارى مى كند «تا دلائل الهى و نشانه ه__اى روشن پروردگ__ار باطل نگردد و به خاموشى نگرايد» .

و اين ديگر از آثار وجود او _ گذشته از آثار دگر _ است .

«» (37)

3 _ تربيت يك گروه انقلابى آگاه

برخلاف آنچه بعضى فكر مى كنند ، رابطه امام در زمان غيبت به كلّى از مردم بريده نيست ؛ بلكه آن گونه كه از روايات اسلامى برمى آيد گروه كوچكى از آماده ترين افراد كه سرى پرشور از عشق خدا و

دلى پرايمان و اخلاصى فوق العاده براى تحقّق بخشيدن به آرمان اصلاح جهان دارند ، با او در ارتباطند و از طريق اين پيوند تدريجا ساخته مى شوند ؛ و روح انقلابى بيشترى كسب مى كنند ؛ انقلابى سازنده و ب__ارور ب___راى ريش__ه ك_ن ساخت_ن ه__رگون__ه ظل__م و بي__دادگ__رى در جه____ان !

ممكن است آنها خودشان پيش از اين قيام از دنيا بروند ولى به هر حال آمادگى و تعليمات انقلابى را به نسل هاى آينده شان و به ديگران منتقل مى سازند و در پرورش گ_روه نه__ايى سهي__م و شريكن___د .

(38) «»

سابقا گفتيم معنى غيبت امام اين نيست كه او به شكل يك روح نامرئى و يا اشعّه اى ناپيدا درمى آيد ، بلكه او از يك زندگى طبيعى آرام برخوردار است ؛ و به طور ناشناخته در ميان همين انسان ها رفت و آمد دارد و دل هاى بسيار آماده را برم_ى گ_زين_د ؛ و در اختي__ار م_ى گي_رد و بي_ش از پي_ش آم_اده مى كن__د و مى س___ازد .

افراد مستعدّ به تفاوت ميزان استعداد و شايستگى خود ، توفيق درك اين سعادت را پيدامى كنند؛ بعضى چندلحظه؛ و بعضى چندساعت و چندروز؛ و بعضى سال ها با او درتماس نزديك هستند!

به تعبير روشن تر ، آنها كسانى هستند كه آن چنان بر بال و پر دانش و تقوا قرار گرفته و بالا رفته اند كه همچون مسافران هواپيماهاى دور پرواز بر فراز ابرها قرار مى گيرن_د ؛ آنج_ا كه هيچ گ_اه حج__اب و مانع_ى بر سر راه تابش جانبخش آفتاب

«» (39)

نيست ؛ در حالى كه ديگران در زير ابرها در تاريك__ى و نور كمرن__گ به س_ر مى برند .

حساب صحيح نيز همين است ؛ من نبايد انتظار داشته باشم كه آفتاب را به پايين ابرها بكشم تا

چهره او را ببينم ؛ چنين انتظارى اشتباه بزرگ و خيال خام است ؛ اين منم كه بايد بالاتر از ابرها پرواز كنم تا شعاع جاودانه آفتاب را جرعه جرعه بنوشم و سي_______راب گ_________ردم .

به هر حال، تربيت اين گروه يكى ديگراز فلسفه هاى وجود او در اين دوران است.

4 _ نفوذ روحانى و ناآگاه

مى دانيم خورشيد يك سلسله اشعّه نامرئى دارد كه از تركيب آنها با هم ، هفت رنگ معروف ، پيدا مى شود ؛ و يك سلسله اشعّه نامرئى كه به نام «اشعّه فوق بنفش»

(40) «»

و «اشعّه مادون قرمز» ناميده شده است .

همچنين يك رهبر بزرگ آسمانى خواه پيامبر باشد يا امام ، علاوه بر تربيت تشريعى كه از طريق گفتار و رفتار و تعليم و تربيت عادى صورت مى گيرد ، يك نوع تربيت روحانى و از راه نفوذ معنوى در دل ها و فكرها دارد كه مى توان آن را تربيت تكوينى نام گذارد ؛ در آنجا الفاظ و كلمات و گفتار و كردار كار نمى كند بلكه تنها جاذب__ه و كشش درون_ى ك___ار مى كن___د .

در حالات بسيارى از پيشوايان بزرگ الهى مى خوانيم كه گاه بعضى از افراد منحرف و آلوده با يك تماس مختصر با آنها به كلّى تغيير مسير مى دادند و سرنوشتشان يك باره دگرگون مى شد و به قول معروف با 180 درجه انحراف راه كاملاً تازه اى را انتخاب مى كردند ؛ يك مرتبه فردى پاك و مؤمن و فداكار از آب

«» (41)

درمى آمدند كه از بذل همه وجود خود نيز مضايقه نداشتند !

اين دگرگونى هاى تند و سريع و همه جانبه ، اين انقلاب هاى جهش آسا و فراگير ، آن هم با يك نگاه يا يك تماس مختصر (البتّه براى آنها كه در عين

آلودگى يك نوع آمادگى نيز دارند) نمى تواندنتيجه تعليم و تربيت عادى باشد بلكه معلول يك اثر روانى نامرئى و يك جذبه ناخودآگاه است كه گاهى از آن تعبيربه«نفوذشخصيّت»نيز مى شود.

بسيار از كسان اين موضوع را در زندگى خود تجربه كرده اند كه به هنگام برخورد با افرادى كه روح هاى بزرگ و عالى دارند چنان بى اختيار و ناخودآگاه تحت تأثير آنان قرار مى گيرند كه حتّى سخن گفتن در برابر آنها برايشان مشكل مى شود ؛ و خود را در مي_ان ه_ال__ه اى م_رم__وز و غيرقاب__ل توصي__ف از عظم__ت و بزرگ__ى مى بينن__د .

البتّه ممكن است گاهى اين گونه امور را با تلقين و امثال آن توجيه كرد ؛ ولى

(42) «»

مسلّما اين تفسير براى همه موارد صحيح نيست بلكه راهى جز اين ندارد كه بپذيريم كه اين آث__ار نتيج__ه شع__اع اسرارآمي__زى اس__ت كه از درون ذات انسان ه__اى ب__زرگ برمى خي_______زد .

سرگذشت هاى فراوانى در تاريخ پيشوايان بزرگ مى بينيم كه جز از اين راه نمى توان آنها را تفسير كرد ؛ داستان آمدن جوان آلوده اى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و انقلاب ناگهان___ى روح_____ى او .

با برخورد اسعدبن زراره بت پرست به پيامبر صلى الله عليه و آله در كنار خانه كعبه و تغيير جه_ش آساى طرز تفكّر او .

و يا آنچه دشمنان سرسخت پيامبر صلى الله عليه و آله نام آن را سحر مى گذاردند و مردم را به خاطر آن از نزديك شدن به او بازمى داشتند ، همه حاكى از نفوذ شخصيّت پيامبر صلى الله عليه و آله

«» (43)

در افراد مختلف از اين طريق است .

همچني_ن آنچ_ه درب_اره تأثي_ر پيام امام حسين عليه السلام روى فكر «زهير» در مسير كرب_لا نق_ل ش_ده تا آنجا كه با شني_دن پي_ام ام_ام حتّى نتوانس_ت لقم_ه اى ك_ه در دس__ت داش__ت ب__ه ده___ان بگ_ذارد و آن را ب__ه زمي____ن نه____اد و ح_رك__ت ك__رد .

و يا كشش عجيب

و فوق العاده كه «حرّبن يزيد رياحى» در خود احساس مى كرد و با تم_ام شجاعت_ش همچ_ون بي_د مى لرزي__د ؛ و همي_ن كش_ش سرانج_ام او را به ص___ف مجاه__دان كرب__لا كشاني__د و ب__ه افتخ__ار ب__زرگ شه__ادت نائ__ل آم____د .

و يا داستان جوانى كه در همسايگى «ابوبصير» زندگى داشت و با ثروت سرشار خود كه از خودش خدمتى به دستگاه بنى اميّه فراهم ساخته بود به عيش و نوش و بى بند و بارى پرداخته بود و سرانجام با يك پيام امام صادق عليه السلام به كلّى دگرگون شد

(44) «»

و همه كارهاى خود را درهم پيچيد و تمام اموالى را كه از طريق نامشروع گرد آورده بود به صاحب_انش داد ، يا در راه خدا انفاق كرد .

و يا سرگذشت كنيز خواننده و زيبا و عشوه گرى كه هارون به گمان خام خود براى منحرف ساختن ذهن امام كاظم عليه السلام به زندان اعزام داشته بود؛ و منقلب شدن روحيّه او در يك مدّت كوتاه، تا آنجاكه قيافه و طرزسخن و منطق او هارون را به حيرت و وحشت افكند ....

همه و همه نشانه و نمونه هايى از همين تأثير ناخودآگاه است كه مى توان آن را به شعبه اى از «ولايت تكوينى» پيامبر صلى الله عليه و آله يا امام عليه السلام دانست ، چراكه عامل تربيت و تكامل دراينجا الفاظ و جمله ها و راه هاى معمولى و عادى نيست، بلكه جذبه معنوى و نفوذ روحانى عامل اصل___ى محس_وب مى شود .

اين برنامه _ همان گونه كه گفتيم _ منحصر به پيامبران و امامان نيست ؛ بلكه رجال

«» (45)

راستين و شخصيّت هاى بزرگ نيز به تناسب ميزان شخصيّت خود هاله اى از اين نفوذ ناخودآگاه اطراف خود ترسيم مى كنند ، منتها قلمرو گروه اوّل با گروه دوم از نظر ابع__اد و گست__رش قاب__ل مقايس__ه نيست .

وجودامام عليه السلام

در پشت ابرهاى غيبت نيز اين اثر را داردكه از طريق اشعّه نيرومند و پردامنه نفوذشخصيّت خود،دل هاى آماده رادرنزديك ودورتحت تأثيرجذبه مخصوص ق_رار داده به تربي_ت و تك_ام_ل آنها مى پ_ردازد و از آنها انسان هايى كامل تر مى سازد .

ما قطب هاى مغناطيسى زمين را با چشم خود نمى بينيم ، ولى اثر آنها روى عقربه هاى قطب نما ، در درياها راهنماى كشتى هاست ؛ و در صحراها و آسمان ها راهنماى هواپيماها و وسائل ديگر است . در سرتاسر كره زمين از بركت اين امواج مغناطيسى ، ميليون ها مسافر راه خود را به سوى مقصد پيدا كرده ، يا وسائل نقليّه

(46) «»

بزرگ و كوچك به فرمان همين عقربه ظاه__را كوچك از سرگردانى رهايى مى يابند .

آيا تعجّب دارد اگر وجود امام عليه السلام در زمان غيبت با امواج جاذبه معنوى خود افكار و جان هاى زيادى را كه در دور يا نزديك قرار دارند هدايت كند و از سرگردانى رهايى بخشد ؟

ولى نمى توان و نبايد فراموش كرد كه همان گونه كه امواج مغناطيس زمين روى هر آهن پاره بى ارزشى اثر نمى گذارد بلكه روى عقربه هاى ظريف و حسّاسى كه آب مغناطيس خورده اند و يك نوع سنخيّت و شباهت با قطب فرستنده امواج مغناطيسى پيدا كرده اند اثر مى گذارند ، همين طور دل هايى كه راهى با امام دارند و شباهتى را در خود ذخيره نموده اند تحت تأثير آن جذبه غيرقاب__ل توصيف روحانى قرار مى گيرند .

با درنظر گرفتن آنچه در بالا گفتيم، يكى ديگراز آثار و فلسفه هاى وجودى امام عليه السلام

«» (47)

در چني___ن دوران__ى آشك__ار مى گ___ردد .

5 _ ترسيم هدف آفرينش

هيچ عاقلى بى هدف گام برنمى دارد و هر حركتى كه در پرتو عقل و علم انجام گيرد در مسي__ر هدف__ى ق__رار خواه__د داش_ت .

با اين تفاوت كه هدف در كار انسان ها معمولاً رفع نيازمندى خويش و

برطرف ساختن كمبودهاست، ولى در كار خدا هدف متوجّه ديگران و رفع نيازهاى آنهاست ؛ چراكه ذات او ازهرنظر بى پايان است و عارى ازهرگونه كمبود و بااين حال انجام دادن كارى به نفع خود ، درباره او مفهوم ندارد.

ح__الا به اي__ن مث__ال توجّ__ه كني____د :

(48) «»

در زمينى مستعد و آماده ، باغى پرگل و ميوه احداث مى كنيم ؛ در لابه لاى درختان و بوته ه_اى گ_ل ، علف هرزه هاي_ى مى روين_د ؛ هروق_ت به آبيارى آن درختان برومن__د مى پ_ردازي__م عل__ف ه__رزه ه_ا ني__ز از پ_رت__و آنه__ا سي__راب مى ش_ون__د .

در اينجا ما دو ه__دف پيدا مى كني__م :

ه__دف اصل__ى ك__ه آب دادن درخت____ان مي____وه و بوت_ه ه____اى گ__ل اس___ت .

و ه__دف تبع__ى ك_ه آبي__ارى عل__ف ه__رزه ه__اى ب__ى مص___رف مى ب_اش____د .

ب_دون شك ه_دف تبع_ى نمى توان_د انگي_زه عم_ل گ_ردد و يا حكيم_ان_ه ب_ودن آن را توجي__ه كن__د ؛ مه__م هم__ان ه__دف اصل__ى اس__ت ك_ه جنب__ه منطق___ى دارد !

حال اگر فرض كنيم بيشتر درختان باغ خشك شوند و جز يك درخت باقى نماند ، امّا درختى كه به تنهايى گل ها و ميوه هايى را كه از هزاران درخت انتظار داريم به ما

«» (49)

مى دهد بدون ترديد براى آبيارى همان يك درخت هم كه باشد برنامه آبيارى و باغبانى را ادامه خواهيم داد ؛ گو اينكه علف هرزه هاى زيادى نيز از آن بهره گيرند و اگر يك روز آن درخت نيز بخشكد آنجاست كه دست از آبيارى باغ مى كشيم هرچند علف هرزه ها بميرند .

جه_ان آفرين_ش بمانن_د همان باغ پرطراوت است و انسان ها درختان و بوته هاى اين باغند .

آنه___ا ك___ه در مسي_____ر تك_املن_____د درخت____ان و شاخ__ه ه____اى پ_رب_رن____د .

و آنه_ا كه ب_ه پست__ى گرائي__ده و منح__رف و آلوده اند علف هرزه هاى اين

باغند .

مسلّما اين آفتاب درخشان ، اين مولكول هاى حياتبخش هوا ، اين همه بركات زمين و آسمان ، براى آن آفريده نشده است كه مشتى فاسد و هرزه به جان يكديگر بيفتند و به خوردن يكديگر مشغول شوند و جز ظلم و ستم و جهل و فساد محصولى

(50) «»

ب_راى اجتم_اع آن_ها نباش__د ؛ ن_ه ! هرگ__ز ه__دف آفرين__ش نمى توان_د اين ه_ا باش_د !

اين جهان و تمام مواهب آن _ از ديدگاه يك فرد خداپرست كه با مفاهيمى چون علم و حكمت خدا آشناست _ براى صالحان و پاكان آفريده شده است ؛ همان گونه ك_ه سرانج_ام ني_ز ب_ه ط_ور كام_ل از دس_ت غاصب_ان درخواه_د آم_د و در اختي_ار آن_ان ق__رار خ_واه__د گرف__ت ( اَنَّ الاَْرْضَ يَرِثُه__ا عِب__ادِىَ الصّالِحُ__ونَ ) .

باغبان آفرينش (جهان پهناور هستى) به خاطر همين گروه فيض و مواهب خود را همچنان ادامه مى دهد ؛ هرچند علف هرزه ها نيز به عن_وان ي_ك ه_دف تبع_ى سي_راب گردن__د و بهره من__د شون__د ؛ ول__ى بى ش_ك ه_دف اصل__ى آنه__ا نيستن__د .

و اگ_ر فرض_ا روزى ف_را رس_د ك_ه آخرين نسل گروه صالحان از روى زمين برچيده شون_د ، آن روز دليلى بر ادامه جري_ان اي_ن مواه_ب وج_ود نخواه_د داش_ت .

«» (51)

آن روز آرام_ش زمي_ن ب_ه ه_م مى خ_ورد و آسم_ان برك_ات خ_ود را قط_ع مى نم_اي__د و زمي___ن از دادن به__ره ب__ه انس__ان ه__ا مض_ايق___ه خ_واه____د ك____رد !

پيامبر يا امام ، سمبل گروه صالحان و نمونه بارز انسان كامل است ؛ يعنى ، همان گروهى كه هدف اصلى آفرينش را تشكيل مى دهند و به همين دليل وجود او به تنهايى يا در رأس گروه صالحان ، توجيه كننده هدف آفرينش و مايه

نزول هر خير و بركت و ريزش باران فيض و رحمت خدا است ؛ اعم از اينكه در ميان مردم آشكارا زندگى كند يا مخفى و ناشناس بماند .

درست است كه افراد صالح ديگر نيز هركدام هدفى هستند براى آفرينش و يا به تعبير ديگر ، بخشى از آن هدف بزرگ ، ولى نمونه كامل اين هدف همين انسان هاى نمون_ه و م_ردان آسم_ان_ى مى باشن__د ، ه_رچن__د سه_م دگ_ران ني_ز محف__وظ اس__ت .

(52) «»

و ازاينجا روشن مى شود، آنچه در پاره اى از عبارات به اين مضمون وارد شده كه:

« بِيُمْنِه رُزِقَ الْوَرى وَ بِوُجُودِه تَثْبُتُ الاَْرْضُ وَ السَّماءُ ؛ از بركت وجود او (يعنى حجّت و نماينده الهى) مردم روزى مى برند و به خاطر هستى او آسمان و زمين برپاست!» يك موضوع «اغراق آميز» و «دور از منطق» و يا «شرك آلود» نمى باشد ؛ همچنين ، عبارتى كه به عنوان يك حديث قدسى خطاب به پيامبر از طرف خداوند در كتب مشهور نقل شده : « لَوْلاكَ لَما خَلَقْتُ الاَْفْلاكَ ؛ اگر تو نبودى آسمان ها را نمى آفريديم» بيان يك واقعيّت است نه مبالغه گوئى ، منتها او شاهكار هدف آفرينش است و صالحان ديگر هركدام بخشى از اين هدف بزرگ را تشكيل مى دهند.

از مجم_وع آنچ_ه در اين فص_ل تحت پنج عنوان گفته شد ، چنين نتيجه مى گيريم :

آنها كه دور نشسته اند و وجود امام را در عصر غيبت يك وجود شخصى و بدون

«» (53)

بازده اجتماعى دانسته اند و به عقيده شيعه در اين زمينه تاخت و تاز كرده اند كه وجود چنين امامى چه نفعى در مقام رهبرى و امامت خلق مى تواند داشته باشد ، آن چن_ان ك__ه آنه__ا گفت_ه ان__د نيس__ت و آث__ار

وج__ودى او در اي_ن ح__ال ني_ز ف_راوان اس_ت .

چگونگى قيام حضرت مهدى عليه السلام

مى دانيم شرط مهمّ پيروزى بر دشمن برترى نيروهاست ؛ اين نيروها تنها شامل نيروهاى نظامى نمى شود ؛ بلكه برترى از نظر قدرت روحى و ايمان به هدف و استحكام پايه هاى اقتصادى واجتماعى،همه دراين برترى شكل مى گيرندشكل مى گيرند و نقش اساسى دارند .

و اگر جامعه اى شكست خورده و در زنجير اسارت باقيمانده ، دليلى جز غفلت از

(54) «»

تلاش و كوشش در زمينه فراهم ساختن اين عوامل پيروزى و يا اشتباه در محاسبه نيروه____ا ن_____دارد .

با در نظر گرفتن اصل اساسى بالا ، پرسش هايى پيرامون قيام مصلح بزرگ جهانى پي___ش مى آي______د :

1 _ براى تحقّق يافتن عدالت جهانى و پيروزى ارتش طرفداران حقّ و عدالت بر يغماگران و زورگويان و خودكامگان و جبّاران ، آيا رهبر اين نهضت بزرگ از سلاح هاى سنّتى اعصار پيشين استفاده مى كند (از اسلحه سرد) ، در اين صورت چگون_ه مى توان_د اين روش پيك_ار را به ديگ_ران بقبولان_د و چني_ن سلاح_ى در ب_راب_ر سلاح ه_اى پيشرفت_ه و وحشتن_اك عص_ر ما كه ب_ه حك_م ي_ك بازيچ_ه ك_وچ____ك اس____ت ، چگ_ون___ه مى ت_وان____د ض_ام_____ن پي_____روزى گ______ردد ؟

«» (55)

يا باسلاحى مدرن تراز آنچه امروز در اختيار پيشرفته ترين كشورهاى صنعتى است دست به مبارزه مى زند ؟

اين سلاح چگونه و به چه وسيله در اختيار او و طرفدارانش قرار خواهد گرفت ؟

2 _ از اي____ن گ__ذشت_______ه ، در رواي____ات اس_____لام__ى م__ى خ__واني________م :

«او با شمشير قيام مى كند» و اين تعبير نشان مى دهد كه احتمال اوّل يعنى بهره گيرى از سلاح هاى سنّتى به حقيقت نزديك تر است و با اين حال اشكال گذشته ب__ازمى گ____ردد ك___ه :

چگون___ه مى ت___وان س__لاح هاى م_درن را ب_ه كلّ_ى از ك_ار انداخ___ت و به عصر س__لاح سرد بازگشت ؟

آيا

دنياى امروز در يك جنگ اتمى _ آن چنان كه بعضى از دانشمندان پيش بينى

(56) «»

كرده اند _ احتمالاً طورى درهم كوبيده مى شود كه چاره اى جز بازگشت به گذشته ن__دارد و سپ____س او قي__ام خواه__د ك____رد ؟

آيا اين احتم__ال قاب__ل قب__ول اس____ت ؟

3 _ باز سؤال ديگرى پيش مى آيد كه اصولاً و به طور كلّى ، در عصر برترى نور بر ظلمت و عدالت بربيدادگرى ، آيا ماشينيزم مدرن با اين همه وسائل رفاه و آسايشى كه براى بشريّت فراهم ساخته از ميان مى رود و انسان ها به چندين قرن پيش بازگشت مى كنند؟

اين ارتجاع و عق_ب گرد باوركردنى است ؟

و يا به عكس ، نه تنها مى ماند ، بلكه با سرعت تكامل مى يابد ، تكاملى كه توأم با پيشگي_رى از جنب_ه منف_ى زندگ_ى ماشين_ى و خطرن_اك ناش_ى از آن خواه_د بود ؟ و ب_ه تعبي__ر ديگ__ر ، ماشيني_زم ه_م «تكام__ل» مى ياب_د و ه_م «تصفي__ه» مى ش__ود !

«» (57)

ب_راى يافت_ن پاس_خ اين سؤال ه_ا ه_م از مناب_ع حدي_ث مى ت_وان كم_ك گ_رفت و ه___م از دلائ_____ل عقل_____ى چ___راك____ه ب__ه ه___ر دو ارتب___اط و پي_ون____د دارد .

عقل مى گويد :

بازگشت به عقب نه ممكن است و نه منطقى و اين برخلاف سنّت آفرينش و اصل تكامل در زندگى انسان ها است ؛ بنابراين ، هيچ دليلى وجود ندارد كه با جهش جامعه انسانى به سوى حقّ و عدالت ، ترقّى و پيشرفت جامعه متوقّف گردد و يا عقب نشينى كن_د ، عق_ب گ_رد و گذشت_ه گراي__ى با چن__ان پيشرف__ت و جهش__ى متن__اس_ب نيست .

بنابراين ، قيام يك مصلح بزرگ براى استقرار عدل و آزادى در سراسر جهان هيچ گاه سبب نمى شود كه جنبش صنعتى و ماشينى در شكل سالم و مفيدش برچيده يا متوقّ___ف ش___ود .

(58) «»

صنايع

كنونى نه تنها بسيارى از گره ها را از زندگى انسان ها گشوده اند ، بلكه يكى از پايه هاى استقرار حكومت واحد جهانى ، نزديكى و به هم پيوستگى دنيا از نظر وسايل ارتباطى و پيوندهاى اجتماعى است و اين موضوع بدون تكامل صنعتى ممك_ن نيس__ت .

ولى شك نيست اين جنبش صنعتى و تكامل تكنولوژى الزاما بايد از يك صافى دقيق بگذرد تا جنبه هاى ناسالم و زيانبخش آن حذف گردد و سرانجام در مسير منافع انسان ها و صلح و عدالت بسيج شود ؛ يك حكومت طرفدار حقّ و عدالت اين كار را حتما خواهد كرد .

اي__ن در م______ورد اص______ل پيش__رف_____ت صنع______ت و تكن__ول________وژى .

امّ_____ا در م________ورد س___لاح ه__________ا ب__اي___________د گف___________________ت :

«» (59)

براى استقرار چنان حكومتى بايد حكومت هاى خودكامه و بيدادگر از صحنه جه_ان خ_ارج شون_د ؛ و براى خ_ارج ك_ردن آنه_ا ، لااقل در شرايط كنونى يك «سلاح برتر» لازم است؛ سلاحى كه شايد حتّى تصوّرش امروز براى ما ممكن نيست .

آيااين سلاح چيزى هماننديك«اشعّه مجهول و مرموز»است كه كاربردش ماوراى همه سلاح هاى كنونى است و مى تواند همه آنهارا خنثى كند و نقشه استفاده ابرقدرت ها را از آن عقي______م بگ________ذارد ؟

يا يك نوع تأثير مرموز روانى و از كار انداختن دستگاه هاى فكرى آنها حتّى از راه هاى دور است كه نتوانند هيچ گونه فكرى براى استفاده از سلاح هاى مخرّب كن_____ون___ى بكنن_______________د ؟

و يا چيزى از قبيل احساس يك نوع ترس و وحشت فوق العاده كه مانع هرگونه

(60) «»

تصميم گيرى در اين زمينه ش__ود ؟

و ي_____ا چي_____ز ديگ_____ر ...

نمى داني_م و نمى تواني_م ن_وع اين س_لاح را نه از نظ_ر م_ادّى يا روان_ى ب_ودن و نه از جه__ات ديگ_ر تعيي_ن كني_م ؛ همي_ن ان_دازه اجم_الاً مى تواني_م بگوئي_م ي_ك س____لاح برت___ر خواه_د بود .

و

نيز مى داني_م آن س_لاح ، س_لاحى نيست كه گناهكار و بيگناه را با هم نابود كن_د و پاي__ه ه_اى ع_دال_ت آين_ده ، ب_ر ظل__م و ست__م ام__روز بگ___ذارد .

اين ازنظرتجزيه وتحليل عقلى.

و امّا از نظر من__ابع ح___ديث

«» (61)

در مناب__ع حدي__ث تعبي_رات جالب_ى دي_ده مى ش_ود ك_ه ب_ه ط_ور ضمن__ى پاس__خ رس___ا و روشن___ى ب__راى س_____ؤالات ف_____وق درب_____ردارد ؛ از جمل_____ه :

1 _ از ام_ام ص___ادق عليه السلام چنين نق_ل شده :

«اِنَّ قائِمَنا اِذا قامَ اَشْرَقَتِ الاَْرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ اسْتَغْنَى الْعِبادُ مِنْ ضَوْءِ الشَّمْسِ ؛(1) هنگامى كه قائم ما قيام كند ، زمين به نور پروردگارش روشن مى شود و بندگان خدا از نور آفتاب بى نياز مى شوند!» .

از اين تعبير چنين برمى آيدكه مسأله نور و انرژى آن چنان حل مى شود كه در روز و شب از پرقدرت ترين نورهاكه مى تواند جانشين نور آفتاب گردد ، بهره گيرى مى كنند .

1- بحار الانوار ، جلد 13 ، چاپ قديم ، صفحه 176.

(62) «»

آيا باز بايد به اين موضوع شكل اعجاز دهيم در حالى كه برنامه زندگى روزمرّه _ آن هم به طور مستمر _ بايد بر سنن طبيعى دور بزند ، نه بر اعجاز ؛ كه اعجاز يك امر استثناي__ى و ب__راى م___وارد ض_رورى و ف_وق الع_اده اس_ت آن ه__م در مسي_ر اثبات حقّانيّ_ت دع_وت نب__وّت ي_ا امام__ت .

و به هر حال ، در عصر هيچ پيامبرى زندگى عادى مردم بر اساس اعجاز جريان نداشته است ؛ بنابراين ، تكامل علوم و صنايع به حدّى خواهد رسيد كه مردم با رهبرى آن رهبر بزرگ قادر به كشف منبع نور و انرژى فوق العاده اى كه حتّى مى تواند جانشين نور خورشيد گردد ، مى شوند .

و آيا در چنين اوضاع و شرايطى سلاح مردم براى تأمين

صلح و آزادى و عدالت مى تواندازنوع سلاح هاى قرون پيشين باشد و اصولاًتناسبى درميان اين دووجوددارد؟

«» (63)

2 _ در حدي__ث ديگ___رى از اب__وبصي__ر از ام__ام ص____ادق عليه السلام نق____ل ش____ده :

« اِنَّهُ اِذا تَناهَتِ الاُْمُورُ اِلى صاحِبِ هذَا الاَْمْرِ رَفَعَ اللّهُ تَبارَكَ وَ تَعالى لَهُ كُلَّ مُنْخَفِضٍ مِنَ الاَْرْضِ وَ خَفَّضَ لَهُ كُلَّ مُرْتَفَعٍ حَتّى تَكُونَ الدُّنْيا عِنْدَهُ بِمَنْزِلَةِ راحَتِه ، فَاَيُّكُمْ لَوْ كانَتْ فى راحَتِه شَعْرةٌ لَمْ يَبْصُرْها (1) ؛ هنگامى كه كارها به صاحب اصلى ولايت (مهدى عليه السلام ) برسد خداوند هر نقطه فرو رفته اى از زمين رابراى اومرتفع و هرنقطه مرتفعى را پايين مى بردآن چنان كه تمام دنيانزداو به منزله كف دستش خواهدبود! كداميك از شمااگر در كف دستش مويى باشد آن را نمى بيند!».

امروز با نصب وسائل فرستنده بر فراز كوه ها ، كمك به انتقال تصويرها به نقاط مختلفى از جهان مى كنند و حتّى از ماهواره ها نيز استفاده كرده مناطق وسيع ترى را

1- بحارالانوار ، جلد 52 ، صفحه 328.

(64) «»

زير پوشش انتقال تصوير قرار مى دهند ؛ تا همه كسانى كه دستگاه هاى گيرنده در اختيار دارند بتوانند از آن استفاده كنند .

ولى عكس اين موضوع لااقل در حال حاضر عملى نيست ؛ يعنى ، تصويرها را از يك نقطه به نقاط مختلف جهان مى توان منتقل ساخت ولى از همه نقاط نمى توان به يك نقطه انتقال داد مگر اينكه در هر شهر بلكه در هر خانه و در هر بيابان و كوه و صحرا و در هر گوشه اى از دنيا دستگاه هاى مجهّز فرستنده نصب گردد ، تا بتوان از هم_ه جه_ان آگ_اه ش_د و چني_ن چي__زى ب_ا وس__ائ___ل كن__ون_ى غي__رممك_ن اس__ت .

امّا از حديث فوق چنين برمى آيد كه در عصر قيام مهدى عليه السلام يك سيستم نيرومند و مجهّز براى انتقال

تصويرها به وجود مى آيد كه شايد تصوّر آن هم امروز براى ما مشكل باشد ، آن چنان كه تمام جهان به منزله كف دست خواهد بود ؛ نه موانع مرتفع و

«» (65)

ن__ه گ__ودى زمين ه___ا ؛ م_ان__ع از رؤي__ت موج__ودات روى زمي__ن نخواه__د ش__د !

بديهى است بدون يك چنين سلطه اطّلاعاتى بر تمام كره زمين ، حكومت واحد جهانى و صلح و امنيّت و عدالت ، به گونه همه جانبه و سريع و جدّى ، امكان پذير نخواهد بود؛ و خداوند اين وسيله را در اختيار او و تشكيلات حكومتش قرار مى دهد.

باز تكرار و تأكيد مى كنم كه اين گونه امور كه با زندگى روزمرّه مردم سر و كار دارد بسيار بعيد است كه بر پايه اعجاز صورت گيرد بلكه بايد از طرق اسباب عادى و طبعا بر اساس پيشرفت علم و صنعت باشد .

اين نيز روشن است كه اين واحد اطلاّعاتى پيشرفته ، نمى تواند در يك جامعه ظاهرا عقب افتاده بود باشد بلكه به موازات آن بايد ساير بخش هاى زندگى نيز به هم_ان نسب_ت پيشرفت_ه باش_د ، در هم_ه زمينه ها و در همه شؤون و حتّى نوع سلاح ها .

(66) «»

3 _ از امام باقر عليه السلام نقل شده كه فرمود :

« ذُخِرَ لِصاحِبِكُمُ الصَّعْبُ !

قُلْ___تُ : وَ مَ_ا الصَّعْ_بُ ؟

قالَ : ما كانَ مِنْ سَحابٍ فيهِ رَعْدٌ وَ صاعِقَةٌ اَوْ بَرْقٌ ، فَصاحِبُكُمْ يَرْكَبُهُ ، أَمّا اَنَّهُ سَيَرْكَبُ السِّحابَ وَ يَرْقى فِى الاَْسْبابِ ؛ اَسْبابِ السَّماواتِ السَّبْعِ وَالاَْرَضي_نَ ! (1) براى صاح_ب و دوست شما (مهدى عليه السلام ) آن وسيله سركش ذخي______ره ش________ده اس______ت .

راوى اي__ن حدي__ث مى گوي__د : گفت__م منظ__ور از وسيل__ه سرك__ش چيس___ت ؟

1- بحارالانوار ، جلد

12 ، صفحه 182.

«» (67)

ام____ام عليه السلام ف__رم___________ود :

ابرى است كه در آن غرش رعد و شدت صاعقه يا برق است ؛ او بر اين وسيله سوار مى شود ؛ آگاه باشيد او به زودى بر ابرها سوار مى گردد و صعود به آسمان ها و زمين ه___اى هفتگان___ه مى كن_د» .

مسلما منظور از ابر ، اين ابر معمولى نيست ؛ زيرا ابرهاى معمولى وسيله اى نيستند كه بتوان با آنها سفر فضايى كرد ؛ آنها در جوّ نزديك زمين در حركتند و با زمين فاصله ناچيزى دارند و نمى توانند از آن بالاتر بروند ؛ بلكه اشاره به وسيله فوق العاده سريع السّيرى است كه در آسمان به صورت توده اى فشرده از ابر به نظر مى رسد ، غرّشى همانن_د رع_د و قدرت و شدّتى همچون صاعقه و برق دارد ؛ و به هنگام حركت ، دل آسم_ان را ب_ا ني__روى ف__وق الع__اده خود مى شكاف_د ؛ و همچن_ان به

(68) «»

پي_ش م_ى رود و مى توان__د ب___ه ه____ر نقط_____ه اى از آسم____ان حرك____ت كن______د .

و به ترتيب، يك وسيله مافوق مدرن است كه شبيه آن را در وسايل كنونى نداريم ؛ تنها در ميان بشقابهاى پرنده و وسايل سريع و سر سام آور فضايى كه امروز داستانهايى از آنها بر سر زبانهاست و نمى دانيم تا چه حد جنبه واقعى و علمى دارد ، شايد شباهت داشته باشد ؛ ولى به هر صورت بشقاب پرنده هم نيست . به هر حال از حديث بالا بطور اجمال مى توان دريافت كه موضوع عقب گرد صنعتى در كار نيست ، بلكه بعكس سخن از پيشرفت خارق العاده اى در ميان است كه به موازات آن بايد تكامل در همه زمينه ها صورت گيرد .

4 - حديث عجيب

ديگرى كه از جابر از امام باقر عليه السلام نقل شده چنين مى گويد : «اِنَّما سُمِّىَ الْمَهْدِىُّ لاَِنَّهُ يُهْدى اِلى اَمْرٍ خَفِىٍّ ؛ حَتّى اَنَّهُ يَبْعَثُ اِلى رَجُلٍ لا

«» (69)

يَعْلَمُ النّاسُ لَهُ ذَنْبا فَيَقْتُلُهُ حَتّى اَنَّ اَحَدَكُمْ يَتَكَلَّمُ فى بَيْتِه فَيَخافُ اَنْ يَشْهَدَ عَلَيْهِ الْجِدارُ ؛ به اين جهت او مهدى ناميده شده است كه به امور مخفى و پنهان هدايت مى گردد ؛ تا آنجا كه گاه به سراغ كسى مى فرستد كه مردم او را بى گناه مى دانند و او را به قتل مى رساند (زيرا از گناه نهايى او همانند قتل نفس كه موجب قصاص مى شود آگاه است !) و تا آنجا كه بعضى از مردم هنگامى كه درون خانه خود سخن مى گويند مى ترسند ديوار بر ضدّ آنها شهادت دهد ( و از خلافكاريها و توطئه آنان ، حكومت مهدى را با خبر سازد !» اين حديث نيز گواه بر ان است كه در دوران حكومت او در حالى كه نيكان و پاكان در نهايت آزادى به سر مى برند ، خلافكاران چنان تحت كنترل هستند كه ممكن است با وسايل پيشرفته اى امواج صوتى آنها از ديوار خانه هايشان باز گرفته شود و به هنگام لزوم مى توان فهميد كه آنهادر درون

(70) «»

خانه چه گفته اند ! اين سخن شايد در يكصد سال پيش جز به عنوان يك معجزه قابل تصور نبود ، اما امروز كه مى بينيم در بسيارى از كشورها چگونگى حركت اتومبيلها را در جادّه ها با دستگاه رادار از راه دور و بدون حضور پليس كنترل مى كنند ؛ و يا مى شنويم دانشمندان توانسته اند از امواجى كه بر بدنه كوزه هايى كه در پاره اى از كوزه هاى مصر وجود

دارد صداى كوزه گران دو هزار سال پيش را زنده كنند و يا مى شنويم كه دستگاه هايى وجود دارند كه از طريق امواج حرارتى ( امواج مادون قرمز ) كه از يك دزد يا يك قاتل در محلّى باقيمانده و خودش تازه از آن جا گريخته عكسبردارى كنند و او را از روى آن بشناسند ؛زياد شگفت آور نيست. ازمجموع آنچه در بالاآورديم پاسخ سؤالات گذشته روشن مى گردد كه در عصرانقلاب جهانى مهدى عليه السلام نه فقط مسئله عقب گرد صنعتى وجود ندارد بلكه صنايع و تكنولوژى

«» (71)

به طرز بى سابقه اى گسترش مى يابد ولى تنها در مسير منافع انسانها و تحقّق بخشيدن به آرمان حق طلبان و آزادى خواهان و تشنگان حقّ و عدالت .

مفهوم شمشير

تنها اين سؤال باقى مى ماندكه پس از اين همه تعبيرات مربوط به « قيام به شمشير» در مورد مهدى عليه السلام چه مفهومى دارد ؟ حتّى در دعا هايى كه درس آمادگى براى شركت در اين جهاد آزادى بخش بزرگ مى دهد انتظار آن روز را مى كشيم كه با شمشير كشيده « شاهِرا سَيْفَهُ » در صفوف اين مجاهدين قرار گيريم .

امّا حقيقت اين است كه « شمشير» هميشه كنايه از قدرت و نيروى نظامى بوده و هست همانگونه كه «قلم» كنايه از علم و فرهنگ است . شك نيست كه حتّى در

(72) «»

ميدان جنگهاى سنّتى پيشين سلاحهاى مختلفى جز شمشير به كار مى رفته ، همچون تيرونيزه و خنجر، ولى همواره مى گويند اگردربرابر فلان موضوع سرتسليم فرود نياريد « حواله شما با شمشير است » يا گفته مى شد « به زور شمشير حقّ خود را مى گيريم » .

يا از قديم معرف بوده « كشور با دو چيز اداره مى شود ، قلم و شمشير » و همه

اينها جنبه سمبوليك دارد و مفهوم آن تكيه بر قدرت و استفاده از نيروى نظامى است. ضرب المثلهاى زيادى امروز در اين زمينه در دست است ؛ مى گويند : « فلان كس شمشير را از روى بسته ! يعنى ، آشكارا قدرت نمائى مى كند .» « شمشير ميان ما و شما حكومت خواهد كرد !» اشاره به اين كه جز از راه جنگ مسأله حل نمى شود . «شمشيرها را غلاف نمى كنيم تا به هدفمان برسيم !» كنايه از اينكه مبارزه را تا آخر ادامه خواهيم داد .

«» (73)

« فلان كس شمشيرش را غلاف كرده !» يعنى ، از دو سو مبارزه مى كند .» در تمام اين تعبيرات شمشير كنايه از قدرت و مبارزه است؛ در روايات اسلامى نيز مى خوانيم : اَلْجَنَّ_ةُ تَحْ__تَ ظِ___لالِ السُّيُ___وفِ ؛ بهش_____ت در س___اي_____ه شمشي__ره_اس______ت .

اَلسُّيُوفُ مَقاليدُ الْجَنَّةِ ؛ شمشيرها كليدهاى بهشتند ! همه اينها اشاره از جهاد و جانبازى و استفاده از قدرت است ؛ و اين تعبيرات سمبوليك از « شمشير» يا « قلم » در زبانهاى مختلف فراوان است .

از اينجا روشن مى شود كه منظور از قيام مهدى عليه السلام به سيف ، همان اتّكاى بر قدرت است ؛ براى اينكه چنين گمان نشود كه اين مصلح بزرگ آسمانى به شكل يك معلم ، يا يك واعظ ، و يا راهنماى مسائل اجتماعى ظاهر مى شود و رسالت او تنها ان__درز دادن م____ردم اس_____ت .

(74) «»

بلكه او يك رهبر دورنگر و دور انديشى است كه نخست حربه منطق بهره گيرى مى كند ، و آنجا كه گفتار حق سودى نبخشد كه در مورد بسيارى از زور گويان و جبّاران سودى هم نخواهد

داد ، دست به شمشير مى كند ؛ يعنى ، متوسّل به قدرت مى شود و ستمكاران را بر سر جاى خودشان مى نشاند ؛ يا در صورت لزوم ، وجود كثيفشان را از سر راه برمى دارد ؛ و شك نيست كه براى اصلاح گروهى از مردم جز اين راهى نيست كه گفته اند :

« اَلنّ__اسُ لا يُقيمُهُ__مْ الاَّ السَّيْ__فَ ؛ ك__ار م__ردم ج_ز ب_ا شمشي__ر راس__ت نشود !»

و به تعبير ديگر ، او تنها وظيفه اش روشنگرى و ارائه راه نيست بلكه وظيفه مهمت_رش - ع_لاوه ب_ر اي_ن - اج_راى قواني_ن اله_ى و ب_ه ثم_ر رسان_دن انق_لاب تك__امل__ى اس___لام و رسان__دن ب__ه مقص__د و ايص___ال ب____ه مطل____وب اس____ت .

«» (75)

گر چه از گفتار بالا اين نكته نيز روشن شد ، ولى تصريح به آن لازم به نظر مى رسد كه بر خلاف پندار بعضى كوته فكران كه چنين مى پندارند او به هنگام قيامش بى مقدّمه دست به سلاح مى برد و طبق آن افسانه دروغين « آنقدر خون مى ريزد كه خون به رك_ابش مى رس_د !» نخس_ت از طري_ق رهب_رى فك_رى و روشنگرى در همه زمينه ه___ا ، مى پ__ردازد .

به تعبير رساى مذهبى « اتمام حجّت » مى كند آنچنان كه هر كس كمترين آمادگى براى پذيرا ش_دن منطق_ى آئي_ن ح_ق داشت_ه باشد روشن شود و تنها كسانى باقى بمانن__د ك_ه ج_ز از طري__ق توسّ__ل ب__ه زور و خش__ون_ت اص__لاح پ_ذي__ر نيستن___د .

از قرائن روشن بر اين موضوع - گذشته از اين كه دليلش با خود آن است - اينكه مى دانيم روش او روش پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله است ؛ او سيزده سال تمام در مكّه به دعوت

(76) «»

پنهان و آشكار مشغول بود

و آنها كه پذيراى حق بودند گرد او را گرفتند ؛ ولى گردنكشان ياغى و زورمند كه اكثريّت توده نادان را به دنبال خود مى كشانيدند در برابرش بپا خاستند و او بناچار به مدينه آمد و با تشكيل حكومت اسلامى و فراهم ساختن قدرت ، در برابر آنها ايستاد و راه خود به سوى يك دعوت عمومى گشود . گرچه در زمينه دعوت اسلام نيز سمپاشى زياد شده كه آئين شمشير است ولى بهترين سندى كه امروز در برابر آنها در دست است و خوشبختانه نتوانسته اند آن را بپوشانند يا از ميان ببرند همين قرآن است . اگر چهره اسلام يك چهره توسّل به خشونت و زور بود در قرآن براى اثبات حقايق اينهمه استدلال نمى باشد ؛ اينهمه در موضوع خداشناسى و معاد دو اصل اساسى تكيه روى دلائل گوناگون نمى شد ؛ اينهمه متفكّران و صاحبان عقل و انديشه را به داورى نمى طلبيد ؛ اينهمه سخن از علم و

«» (77)

دانش نمى گفت ؛ يك رژيم خشن نظامى استدلال نمى فهمد . وحتى به هنگام توسّل به زور نيز موضوع خود را با دلايل منطقى به عنوان يك ضرورت اجتناب ناپذير مشخّص مى سازد. به هرحال او در اين روش همانند پيامبر صلى الله عليه و آله عمل مى كند ، به اضافه اين در عصراو سطح افكار عمومى بالاتر آمده و توسّل به منطق ضرورت بيشترى دارد همان گونه كه در ب_راب_ر خشونت روز افزون گردنكشان زورگو ، خشونت لازم است .

مسلّما انقلاب او در پاره اى از قسمتها يك انقلاب خونين خواهد بود ، و خونهاى كثيف كالبد جامعه بشرى با تيغ او بيرون خواهد ريخت و در هيچ جامعه فاسدى جز از اين

راه اصلاحات بنيادى مايه نخواهد گرفت ؛ ولى مفهوم اين سخن آن نيست كه او بى حساب خون مى ريزد و بى دليل مى كشد ؛ درست همانند طبيبى است كه در خون گرفتن از كالبد بيمار نهايت دقّت را به عمل مى آورد !

(78) «»

سه دوران

سه دوران مشخّ_ص در مورد انقلاب_ى بزرگ تاريخ بشر ، مه_دى عليه السلام وج_ود دارد :

1 - دوران آم__ادگى و انتظار و نشانه هاى ظهور

2 - دوران تحقّق انقلاب و مبارزه با ظلم و فساد

3 - دوران حك__وم__ت ح____قّ و ع__دال____ت

درباره دوران اوّل و دوّم تاكنون سخن بسيار گفته ايم ؛ و اكنون نوبت بحث پيرامون دوران س_وّم اس_ت كه نتيج_ه اين انق_لاب وسيع و همه جانبه است و على رغ_م اهمّيّت__ى ك__ه اي__ن موض__وع دارد كمت__ر روى آن بح__ث ش___ده اس___ت .

ب___ه ه___ر ح_____ال تص_____وّر اي____ن ك_________ه :

«» (79)

جهان_ى به وج_ود آي_د خال_ى از تبعيض ه_ا و اختلاف هاى طبقاتى و صف بندى ه____اى مفس___ده آفري______ن ؛

خال__ى از جدائى ه_ا و پراكندگى ه_ا ؛

خالى از جنگ و خونريزى و تجاوز ؛

و خالى ازخنده هاى مستانه استعمارگران و ناله هاى محرومان به زنجيركشيده شده ؛

راست__ى چ_ه دل انگي__ز و آرامب__خش و نش___اط آف__ري____ن اس______ت !

ولى مسلّما همانقدر كه ترسيم چنين جهانى در افق خيال آسان است ، از نظر عمل فوق العاده مشكل و طاقت فرساست ، ولى به هر صورت بشريّت ناگزير است چنين راهى را بپيمايد و به آن واقعيّت عينى دهد كه در غير اين صورت راهى جز تباهى و نابودى ندارد . خطوط اصلى نظامات چنين جامعه اى در روايات اسلامى با اشاراتى

(80) «»

كوتاه و پر معنى ترسيم شده و با اين كه عباراتى است كه از سيزده يا دوازده قرن پيش

به دست ما رسي_د ، كام_لاً زن_ده و ت_ازه اس_ت . و در اي_ن ج_ا ب_ه چن_د قسم_ت حسّ_اس آن اش__اره مى كني__م :

پيشرفت برق آساى علوم در عصر مهدى عليه السلام

هيچ برنامه انقلابى بدون يك جهش فكرى و فرهنگى ، پايا و پويا نخواهد بود و رشد و تكامل لازم را نخواهد يافت ؛ لذا ، بدون شك نخستين گام در تحقّق بخشيدن به چنين هدف_ى ، اق_دام ب_ه ي_ك انق_لاب فرهنگ_ى اس_ت ك_ه افك_ار را از دو س__و ب__ه ح__رك__________ت در آورد :

ازطرفى در زمينه علوم و دانشهايى كه موردنياز يك جامعه آباد و آزاد و سالم است

«» (81)

(اين از نظر مادّى و رو بنائى) .

و از سوى ديگر ، در زمينه آگاهى به اصول يك زندگى صحيح انسانى آميخته با ايم_ان در جهت معنوى و زير بنائى .

در ح___ديث______ى از ام______ام ص________ادق عليه السلام چني____ن م_ى خ__واني__________م :

« اَلْعِلْمُ سَبْعَةٌ وَ عِشْرُونَ حَرْفا فَجَميعُ ما جائَتْ بِهِ الرُّسُلُ حَرْفانِ ، فَلَمْ يَعْرِفِ النّاسُ حَتَّى الْيَوْمَ غَيْرَ الْحَرْفَيْنِ ، فَاِذا قامَ قائِمُنا اَخْرَجَ الْخَمْسَةَ وَ الْعِشْري_نَ حَرْف_ا ؛ فَبَثَّه_ا فِى النّ_اسِ وَ ضَمَّ اِلَيْهَا الْحَرْفَيْنِ ، حَتّى يَبُثُّها سَبْعَ___ةً وَ عِشْري___نَ حَرْف__ا ؛

علم و دانش بيست و هفت حرف (بيست و هفت شعبه و شاخه) است ؛ تمام آنچه پيامبران الهى براى مردم آوردند دو حرف بيش نبود و مردم تاكنون جز آن دو حرف

(82) «»

را نشناخته اند ، امّا هنگامى كه قائم ما قيام كند بيست و پنج حرف (بيست و پنج شاخه و شعبه) ديگ_ر را آشك_ار مى س_ازد ؛ و در مي_ان مردم منتش_ر مى س_ازد ؛ و دو ح_رف را ب__ه آن ضميم___ه مى كن__د ت__ا بيس___ت و هف__ت ح_رف كام_ل

و منتش_ر گ____ردد.»

اين حديث به روشنى جهش فوق العاده علمى عصر انقلاب مهدى عليه السلام را مشخص مى سازد كه تحوّلى به ميزان بيش از 12 برابر نسبت به تمام علوم و دانشهايى كه در عصر همه پيامبران راستين به بشريّت اعطا شد ، پيش مى آيد ؛ و درهاى همه رشته ها و همه شاخه هاى علوم مفيد و سازنده به روى انسانها گشوده مى شود و راهى را كه بشر ط__ىّ ه__زاران س__ال پيم_وده ب__ه مي_زان 12 ب_راب_ر در دوران كوتاه_ى مى پيماي__د ؛

چه جهشى از اين بالاتر و سريعتر !

حديث ديگرى ك_ه از ام_ام باق_ر عليه السلام نقل شده، معنى حديث فوق را تكميل

«» (83)

مى كن____د ، آنج__ا ك____ه مى گوي____د :

« اِذا قامَ قائِمُنا وَضَعَ يَدَهُ عَلى رُؤُوسِ الْعِبادِ ، فَجَمَعَ بِها عُقُولَهُمْ وَ كَمُلَتْ بِها اَحْلامُهُمْ؛ هنگامى كه قائم ما قيام كند، دستش را بر سر بندگان مى گذارد و عق_ول آنه__ا را ب_ا آن كام__ل و افكارش__ان را پ__رورش داده تكمي___ل مى كن___د» .

و به اين گونه در پرتو ارشاد و هدايت و مهدى عليه السلام و در زير دست عنايت او مغزها در مسير كمال به حركت درمى آيند؛ و انديشه ها شكوفان مى گردند و تمام كوته بينى ه_ا و تنگ نظرى ه_ا و افك_ار پس_ت و كوت_اه كه سرچشمه بسيارى از تضادّه_ا و تزاحم_ها و برخوردهاى خشونت آميز اجتماعى اس_ت برط_رف مى گ_ردد .

مردمى بلندنظر ، با افكارى باز و سينه هايى گشاده و همّتى والا و بينشى وسيع ، پرورش مى يابند كه بسيارى از مشكلات اجتماعى را در روح خود حلّ مى كنند و

(84) «»

جهانى از صلح و صفا مى سازند .

و امروز نيز هر گونه اصلاح اجتماعى ، در هر مقياسى ، بستگى به اين دگرگونى فك__رى و انق__لاب روح___________ى دارد

.

پيشرفت خارق العاده صنايع در آن عصر

احاديث جالب و گويايى كه تحت شماره هاى 1 و 2 و 3 و 4 در بحث گذشته تحت عنوان « راه پيروزى ...» آورديم نشان مى دهد كه اين جهش علمى ، صنايع و تكنولوژى را نيز در مقياس وسيعى شامل مى گردد. وسايل اطّلاعاتى آنقدر پيشرفته خواهد بود كه دنيا را همچون كف دست آشكار مى سازد ؛ و به حكومت مركزى تسلّط كامل بر اوضاع جهان مى بخشد تا به موقع و بدون فوت وقت براى حلّ

«» (85)

مشكلات جهانى بكوشد؛ و هر گونه فسادى را (عمدى و غير عمد) در نطفه خفه سازد.

مسأله انرژى و نور آنچنان ح__ل مى ش__ود كه حتّ__ى ني__از به ان__رژى خورشيدى ك__ه ب__ازگش__ت هم__ه ان__رژى ه___ا (ج___ز ان__رژى اتم__ى) ب_ه آن اس__ت ، نيس__ت .

و اين شايد در پرتو يك سيستم تكامل يافته انرژى اتمى - با تصفيه كامل از تشعشع__ات زي__انب__ار كن__ونى ك___ه در حال حاضر بزرگترين مشكل استفاده از اين ان__رژى را تشكي___ل مى ده_د - خ________واهد ب_________ود .

وسايل سريع السّيرى كه با وسايل كنونى قابل مقايسه نيست ، نه فقط براى دورزدن ك_ره زمي_ن در يك زم_ان كوت_اه بلك_ه ب_راى مسافرته_اى دور دس_ت فض_اي__ى در اختي___ار آن حكوم___ت ق___رار مى گي_____رد .

و اين نيزكمك به اهداف اصلاحى اين حكومت مى كند .

(86) «»

در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام چنين آمده است :

«اِنَّ قائِمَنا اِذا قامَ مَدَّاللّهُ بِشيعَتِنا فى اَسْماعِهِمْ وَ اَبْصارِهِمْ ، حَتّى لا يَكُونَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقائِمِ بَريدٌ ، يُكَلِّمُهُمْ فَيَسْمَعُونَ وَ يَنْظُرُونَ اِلَيْهِ وَ هُوَ فى مَكانِه ؛ هنگامى كه قائم ما قيام كند خداوند آنچنان گوش و چشم شيعيان ما را تقوي_ت مى كن_د

كه مي_ان آنه_ا و قائ_م (رهبر و پيشوايشان) نامه رسان نخواهد بود ؛ ب_ا آنه_ا سخ__ن مى گ_وي__د و سخن__ش را م_ى شن_ون_د و او را مى بينند، در حال_ى ك_ه در مك____ان خ_وي____ش اس_____ت (و آنه____ا در نق____اط ديگ______ر جه_______ان !)» .

يعنى وسائل انتقال «صدا» و «تصوير» بطور همگانى و ساده و آسان در اختيار همه پيروان او قرار مى گيرد آنچنان كه چيزى به نام اداره پست در عصر حكومت او شيئى زائد محسوب مى گردد ! و مسائل جارى اين حكومت ، بدون نياز به كاغذ بازى

«» (87)

- آنچنان كه راه و رسم دنياى امروز است و شايد نيمى از وقت و نيروى انسانى را تلف كرده و گردش همه كارها را كند مى سازد و رسيدن حق را به حق داران به تأخير مى اندازد - حلّ و فصل مى شود . همه دستورها و برنامه ها با سيستم «شهود و حضور» ابلاغ و اجرا مى گردد . و چه عالى است چنين طرحى براى اداره جامعه هاى انسان__ى و ح__ذف ب_رنام__ه ه__اى زائ__د و دس__ت و پ__ا گي__ر و وق__ت تل__ف ك__ن !

حديث گوياى ديگرى كه در اين زمينه از امام صادق عليه السلام نقل شده اين موضوع را به نحو بارزى تكميل مى كند ؛ آنجا كه فرمود :

«اِنَّ الْمُؤْمِنَ فى زَمانِ قائِمٍ وَ هُوَ بِالْمَشْرِقِ سَيَرى اَخاهُ الَّذى فِى الْمَغْرِبِ ؛ وَ كَذَا الَّذى فِى الْمَغْرِبِ يَرى اَخاهُ الَّذى بِالْمَشْرِقِ ؛ مؤمن در زمان قائم در حالى كه در مشرق است برادر خود را در مغرب مى بيند ؛ همچنين كسى كه در غ__رب است برادرش را در ش__رق مى بين_د !» .

(88) «»

ارتباط مستقيم نه تنها در سطح حكومت بلكه در سطح

عموم عملى مى شود ؛ و پيوندهاى ظاهرى و جسمانى، پيوندهاى معنوى دلها رااستحكام مى بخشد؛ آن گونه كه جهان را به راستى به شكل يك خانه و مردمش همچون اهل يك خانواده خواهند بود!

به اين ترتيب ، علم و دانش و صنعت در اختيار بهسازى وضع جهان و تحكيم پ_اي_ه ه_اى اخ_وّت و ب_رادرى - و ن__ه در راه وي_رانگ__رى - ق_رار خ_واه_د گرف_ت .

پيشرفت عظيم اقتصادى و عدالت اجتماعى

زمينى كه در آن زندگى مى كنيم امكانات فراوانى براى زندگى ما و نسلهاى آينده و جمعيّتهاى بسيار زيادتر از جمعيّت كنونى ما دارد ؛ امّا عدم آگاهى كافى به منابع

«» (89)

موجود و منابع بالقوّه زمين از يك سو و عدم وجود يك نظام صحيح براى تقسيم ثروت زمين از سوى ديگر ، سبب احساس كمبود از جنبه هاى مختلف شده است ؛ تا آنجا كه در عصر ما همه روزه گروهى از انسانهاى مفلوك از گرسنگى مى ميرند . نظام حاكم بر اقتصاد جهان امروز كه يك نظام استعمارى است در كتاب خود يك نظام جنگى ظالمانه را پرورش مى دهد كه قسمت مهمّى از نيروهاى فكرى و انسانى را كه مى بايست بطور مداوم و پويا در جستجوى منابع جديد براى بهسازى زندگى انسانها به تلاش برخيزند ؛ مى بلعد و نابود مى كند . امّا به هنگامى كه اين نظام و نظام جنبى آن دگرگون شود ، نيروها براى استخراج منابع بى شمار زمين به كار مى رود و علم و دانش پيشرو در اختيار اين برنامه قرار مى گيرد و بسرعت منابع تازه اى كشف مى گردد و شكوفائى خاصّى به اقتصاد بشريّت مى بخشد . لذا در روايات مربوط به حكومت آن

(90) «»

مصلح بزرگ اشارات پر معنائى به اين توسعه اقتصادى ديده مى شود كه از

هر گونه توضيح بى نياز است . از جمله در حديثى چنين مى خوانيم : «اِنَّهُ يُبَلِّغُ سُلْطانَهُ الْمَشْرِقَ وَ الْمَغْرِبَ ؛ وَ تَظْهَرُ لَهُ الْكُنُوزُ ؛ وَ لا يَبْقى فِى الاَْرْضِ خَرابٌ اِلاّ يُعَمِّرُهُ ؛ حكومت او شرق و غرب جهان را فرا خواهد گرفت ؛ و گنجينه هاى زمين براى او ظاهر مى گردد و در سرتاسر جهان جاى ويرانى باقى نخواهد ماند مگر اين كه آن را آباد خواهد ساخت !» .

و به راستى بايد چنين شود زيرا ويرانيهاى زمين نه بخاطر كمبود نيروى انسانى است و نه كمبود مالى ، بلكه مولود ويرانگرى انسانها و صرف بيهوده منابع مالى و انسانى و عدم احساس مسؤليّت است ؛ و هنگامى كه اينها در پناه يك نظام صحيح اجتماعى برطرف گردد ، اين آبادى حتمى است ؛ بخصوص كه از پشتوانه منابع جديد

«» (91)

ف_وق الع_اده اى ني_ز برخ_وردار خواهد ب_ود . در حدي_ث جالب ديگ_رى از امام ص___ادق عليه السلام مى خواني____م:

اِذا قامَ الْقائِمُ : حَكَمَ بِالْعَدْلِ وَ ارْتَفَعَ الْجَوْرُ فى اَيّامِه وَ اَمِنَتْ بِهِ السُّبُلُ وَاَخْرَجَتِ الاَْرْضُ بَرَكاتِها وَ رُدَّ كُلُّ حَقٍّ اِلى اَهْلِه ... وَ حَكَمَ بَيْنَ النّاسِ بِحُكْ_مِ داوُودَ عليه السلام وَ حُكْ_مِ مُحَمَّ_دٍ صلى الله عليه و آله فَحينَئِ_ذٍ تَظْهَ_رُ الاَْرْضُ كُنُ_وزَه__ا

وَ تُبْ___دى بَرَكاتِه__ا

وَ لا يَجِ_دُ الرَّجُ_لُ مِنْكُ_مْ يَوْمَئِذٍ مَوْضِعا لِصَدَقَتِه وَ لا لِبَرِّه لِشُمُولِ الْغِنى جَمي_عَ الْمُؤْمِنينَ...؛

هنگام_ى كه قائ_م قي_ام كن_د : حكوم_ت را ب_ر اس__اس عدال_ت ق__رار مى ده___د .

و ظل_م و ج_ور در دوران او برچي_ده مى ش_ود . و جادّه ه_ا در پرت_و وج_ودش

(92) «»

ام_____ن و ام___ان مى گ___ردد .

زمين بركاتش را خارج مى سازد .

و هر حقّى به صاحبش مى رس_د .

در مي____ان م____ردم هم___انن______د داود عليه السلام

و محمّ____د صلى الله عليه و آله داورى مى كن_____د .

در اي___ن هنگ____ام زمي_____ن گنج ه_____اى خ_____ود را آشك_____ار مى س______ازد .

و برك__ات خود را ظاهر مى كن_د .

و كسى موردى را براى انفاق و صدقه و كمك مالى نمى يابد زيرا همه مؤمنان بى ني__از و غن___ى خواهن__د شد ...» !

تكيه روى ظاهر شدن بركات زمين و خارج شدن گنج ها نشان مى دهد كه هم مسأله زراعت و كشاورزى به اوج ترقى خود مى رسد ؛ و هم تمام منابع زيرزمينى

«» (93)

كشف و مورداستفاده قرار مى گيرد و درآمد سرانه افراد آن قدر بالا مى رود كه در هيچ جامع_ه اى فقي_رى پيدا نمى شود و همه به س_ر ح_دّ بى ني_ازى و خودكفاي_ى مى رسن_د .

و بى شك اجراى اصول عدل و داد و جذب نيروهاى انسانى به مسيرهاى سازنده، چنين اثرى را خواهد داشت ؛ زيرا همان گونه كه گرسنگى و فقر و نيازمندى بر اثر كمبودهانيست بلكه نتيجه مستقيم و غيرمستقيم مظالم و تبعيض هاو بيدادگرى ها و تلف شدن نيروهاوهدردادن سرمايه هاست !

درحديث ديگرى كه درمنابع اهل تسنّن آمده است،ازابوسعيدخُدْرِىّ چنين نقل شده:

ق_________الَ رَسُ________ولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله :

«اُبَشِّرُكُمْ بِالْمَهْدِىِّ يَمْلاَءُالاَْرْضَ قِسْطا كَما مُلِئَتْ جَوْرا وَ ظُلْما ، يَرْضى عَنْهُ سُكّانُ السَّماءِ وَ الاَْرْضِ ، يُقَسِّمُ الْمالَ صِحاحا ، فَقالَ رَجُلٌ ما مَعَنى

(94) «»

صِحاحا ، قالَ بِالسَّوِيَّةِ بَيْنَ النّاسِ ؛ وَ يَمْلاَءُ قُلُوبَ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله غِنًى ؛ وَ يَسَعُهُمْ عَدْلُهُ ، حَتّى يَأْمُرَ مُنادِيا يُنادى يَقُولُ مَنْ لَهُ بِالْمالِ حاجَةٌ فَلْيَقُمْ فَما يَقُومُ مِنَ النّاسِ اِلاّ رَجُلٌ واحِدٌ (ثُمَّ يَأْمُرُلَهُ بِالْمالِ فَيَأْخُذَ ثُمَّ يَنْدِمَ وَ يَرُدُّهُ)»(1)؛

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود :

«شما را به ظهور مهدى عليه السلام بشارت مى دهم ؛ زمين را پر از عدالت مى كند هم_ان گون_ه ك_ه از ج_ور و ست_م پ_ر ش_ده است ؛ ساكنان آسمان ها و ساكنان زمين از او راض_ى مى شون__د و ام__وال و ثروت ه__ا را

ب_ه ط__ور صحي__ح تقسي___م مى كن__د .

كسى پرسيد: معنى تقسيم صحيح ثروت چيست؟

1- نُورُالاَْبْصارِ فى مَناقِبِ آلِ بَيْتِ النَّبِىِّ الْمُخْتارِ ، صفحه 156 و 157 ، چاپ مصر.

«» (95)

فرم__ود : ب____ه طور مس__اوى در مي_ان م___ردم !

(سپ____________س ف______________رم_____________ود:)

و دل هاى پيروان محمد صلى الله عليه و آله را پر از بى نيازى مى كند و عدالتش همه را فرامى گيرد ؛ تا آنجا كه دستور مى دهد كسى با صداى بلند صدا زند هركس نياز مالى دارد برخيزد ، هيچ كس _ جز يك نفر برنمى خيزد . (سپس در ذيل حديث مى خوانيم كه امام دستور مى دهد مال قابل ملاحظه اى به او بدهند ، امّا او به زودى بازمى گردد و پشيمان مى شود كه چرا آزمن_د و حريص بوده است) .

در تفسير اين حديث به چند نكته بايد توجّه كرد :

1 _ منظوراز رضايت ساكنان آسمان از حكومت او ، يا اشاره به فرشتگان آسمان و ملائكه مقرّب پروردگاراست؛ويااشاره به گسترش حكومت او بركرات ديگر مسكونى

(96) «»

و گش_وده ش_دن راه آسمان ه__ا و مسافرته_اى فضايى به نقاط دوردست جهان است .

2 _ منظور از تقسيم عادلانه ثروت در شكل تقسيم مساوى _ با توجّه به اين كه مى دانيم در اسلام كه مهدى عليه السلام حافظ و مروّج احكام آن است در برابر كار بيشتر و تلاش و لياقت فزون تر ، سرمايه بيشترى پرداخته مى شود _ يا اشاره به اموال بيت المال و اموال عمومى به طور كلّى است كه همگان در حكومت اسلامى در مقابل آن برابرند _ چنانكه از سيره پيامبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام نقل شده ، به عكس چيزى كه درباره دوران بسيارى از خلفا همانند عثمان خوانده ايم كه انواع تبعيض ها را روا مى داشتند ! و يا اشاره به اين است كه در شرايط مساوى ، امتيازات و پاداش ها و

اجرت ها مساوى به افراد داده مى شود ؛ به عكس آنچه در دنياى كنونى ديده مى شود كه يك كارگر در نقطه اى از جهان ممكن است ساعتى ده دلار مزد بگيرد امّا كارگر

«» (97)

ديگر با همان شرايط و كيفيّت در مقابل كار ده ساعته خود حتّى يك دلار هم نگيرد و اين نهاي_ت ظل_م اس_ت ك_ه م__زد اف__راد در شراي__ط ب_راب_ر ، كام_لاً متف_اوت باش__د .

3 _ نكته ديگر اين كه ، از ذيل حديث به خوبى استفاده مى شود كه در آن روز حتّى يك نفر محتاج و نيازمند وجود ندارد ، به دليل اين كه آن يك نفر هم كه برمى خيزد غناى روحى نداشته و گرفتار حرص و آز بوده والاّ از نظر مادّى بى نياز بوده است ؛ و مهم اين است كه او تحت رهبرى صحيح خود دل ها را مملو از غناى معنوى و روانى مى كند ؛ و اين خلق و خوى زشت «حرص» را از سرزمين دل ها ريشه كن مى سازد ؛ همان حرصى كه سرچشمه بسيارى از تلاش هاى بيهوده ثروت اندوزان تهى مغز است كه با داشتن هزاران برابر سرمايه موردنياز زندگى خود و فرزندان خويش ، باز هم دست و پا بر جمع ثروت فزون تر مى كند ؛ گويى به بيمارى استسقا گرفتارند كه هرچه مى نوشند بازهم سيراب نمى شوند .

(98) «»

يكى ديگر از عوامل ، يا صحيح تر ، از بهانه هاى جمع ثروت ، كه عدم اطمينان به وضع آينده است ، در پرتو عدالت اجتماعى او به كلّى از بين مى رود و هيچ كس نيازى در خود به ثروت اندوزى نمى بين_د ؛ زي_را ه_م ام_روز و هم آينده او تأمين شده است .

ب__از در ح__دي_____ث ديگ______رى از پي_امب______ر اك______رم صلى الله عليه و آله

مى خ_واني____م :

« ... حَتّى تَمْلاَءُ الاَْرْضُ جَوْرا فَلا يَقْدِرَ اَحَدٌ يَقُولَ اللّهِ ! ثُمَّ يَبْعَثُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ رَجُلاً مِنّى وَ مِنْ عِتْرَتى فَيَمْلاَءُ الاَْرْضَ عَدْلاً كَما مَلاَءَها مَنْ كانَ قَبْلَهُ جَ_وْرا وَ يُخْرِجُ لَهُ الاَْرْضُ اَفْلاذَكَبِدِها وَ يَحْثُوالْمالَ حَثْوا وَ لايَعُدُّهُ عَدّا؛ (1)

1- امالى شيخ (طبق نقل منتخب الاثر ، صفحه 168).

«» (99)

زمانى فرامى رسد كه زمين پر از ستم مى شود و كسى نمى تواند (آشكارا) نام خدا را ببرد (و دم از حقّ و عدالت بزند) ؛ سپس خداوند عزّ و جل مردى را از من و خاندان من ، برمى انگيزد كه زمين را پر از عدل مى كند آن گونه كه پيش از او ، پر از ستمش كرده اند و زمين قطعات كبد خود را براى او بيرون مى فرستد و ثروت را بدون شماره و محاسب_ه در ميان مردم پخش مى كند (و هركس به قدر نيازش از آن برمى گيرد...)» .

«اَفْلاذ» جمع فِلْذَ: به معنى قطعه و شعبه است ؛ و اَفْلاذ كَبِد به اشياء گران بها اطلاق مى ش_ود و در اينج_ا اش_اره به مناب_ع گران قيم_ت و پرارزش درون زمين است.

اين احتمال نيز وجود دارد كه تعبير فوق اشاره به اين باشد كه انسان دسترسى به هسته درونى گداخته زمين مى يابد كه يك پارچه آتش و حرارت است ؛ و ممكن

(100) «»

است از آن به عنوان يك منبع مهمّ انرژى استفاده كرد ؛ و نيز ممكن است منابع گران بهايى از انواع فلزّات از آن بتوان استخراج نمود ؛ و با توجّه به اين كه پوسته جامد زمين پوسته نسبتا نازكى است و درون دل زمين جهانى از موادّ گداخته و منابع گوناگ_ون وج_ود دارد ،

دسترس_ى به چني_ن منبع عظي_م و وسيع_ى مى توان_د فكر انس_ان را از جه_ات فراوانى راح__ت سازد .

رشد اخلاقى و تأمين نيازهاى آينده به طور اطمينان بخش و فراوانى منابع درآمد و خلاصه جمع شدن غناى روحى و جسمى سبب مى شود كه حتّى نياز به شمارش اموال پيدانشود و هرنيازمندى نيازخود رااز بيت المال حكومتش بدون تشريفات زايدبگيرد.

اين ها همه از يك سو و از سوى ديگر :

اشاراتى در اخبار ديده مى شود كه نشان مى دهد در عصر حكومت او شهرهاى

«» (101)

بسيار وسيع و آباد ، جاده هاى وسيع ، مساجد بزرگ امّا ساده و بدون زرق و برق و زينت ساخته خواهد شد ؛ و نظارت كاملى بر طرز ساختمان خانه ها ، به گونه اى كه كمترين مزاحمتى براى مردم ديگر نداشته باشد ، مى كند :

1 _ در ح_ديث_ى از ام_ام ص___ادق عليه السلام م_ى خ__واني_م :

« وَ يَبْنى فى ظَهْرِ الْكُوفَةِ مَسْجِدا لَهُ اَلْفُ بابٍ وَ يَتَّصِلُ بُيُوتُ الْكُوفَةِ بِنَهْرِ كَرْبَلا وَ بِالْحيرَةِ (1) ؛ در پشت كوفه مسجدى بنا مى كند كه يك هزار در دارد و خ__ان__ه هاى ك__وفه به نه__ر ك__ربلا و حي__ره مى رس___د !

و مى داني__م فاصل__ه مي__ان اين دو شهر هم اكن__ون بيش از 70 كيلومت__ر اس___ت .

2 _ از ام_______ام ب__اق______ر عليه السلام م__ى خ___واني_____م :

1- بحارالانوار ، جلد 52 ، صفحه 330.

(102) «»

«اِذا قامَ الْقائِمُ ... يَكُونُ الْمَساجِدُ كُلُّها جَمّاءَ لا شَرَفَ لَها كَما كانَ عَلى عَهْدِ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَ يُوَسَّعُ الطَّريقُ الاَْعْظَمُ فَيَصيرَ سِتّينَ ذِراعا وَ يُهْدَمُ كُلُّ مَسْجِدٍ عَلَى الطَّريقِ وَ يُسَدُّ كُلُّ كُوَّةٍ اِلَى الطَّريقِ وَ كُلُّ جَناحٍ وَ كَنيفٍ وَ ميزابٍ اِلَى الطَّريقِ(1)؛ هنگامى كه قائم قيام كند...مساجد درعصراو همگى داراى ديوارهاى كوتاه و بدون كنگره خواهدشد همان گونه كه در عصر رسول اللّه صلى الله عليه و آله

بود».

جادّه هاى بزرگ و اصلى را توسعه مى دهد و به 60 ذراع مى رسد ! و تمام مساجدى را كه در مسير قرار دارند (و مزاحم مردم هستند به فرمان او) خراب مى شود!

و تمام دريچه ها و روزنه هايى كه به راه ها گشوده مى شود (و مزاحم عبور و مرور

1- بحارالانوار ، جلد 52 ، صفحه 333.

«» (103)

مردم است) ويران مى سازد .

و بالكن ه_ا(ى مزاح__م) و فاضلاب ها و ناودان هاي_ى كه در راه (عب_ور م_ردم) باز مى ش___ود مى بن___دد !» .

3 _ و ني__ز در ح_ديث__ى طولان__ى از امام ص__ادق عليه السلام نق__ل ش__ده ك__ه فرم___ود :

«... وَ لَيَصيّرَنَّ الْكُوفَةُ اَرْبَعَةَ وَ خَمْسينَ ميلاً وَ لَيُجاوِرُنَّ قُصُورُها كَرْبَلا وَ لَيُصَيِّرَنَّ اللّهُ كَرْبَلا مَعْقِلاً وَ مُقاما ... (1) ؛ او كوفه را پنجاه و چهار ميل توسعه مى ده_د تا آنج_ا كه عم_ارات آن به كرب_لا مى رس_د و كرب_لا (ك_وى شهيدان و قهرمان_ان و جانب_ازان راه خ_دا) مرك_ز و كانون بسي_ارى از فعاليّ_ت ها مى گردد ...)» .

1- بحارالانوار ، جلد 53 ، صفحه 12.

(104) «»

4 _ روايات در زمينه پيشرفت كشاورزى و فزونى فراورده هاى زراعى و فزونى آب ه__ا و دام ه___ا و عم___ران و آب___ادى در تم___ام زمين__ه ه___ا ف__راوان اس_ت (1).

پيش___رفت هاى قض____ايى

براى مبارزه با فساد و تجاوز و ستم ، از يك سو تقويت پايه هاى ايمان و اخلاق لازم است ؛ و از سوى ديگر به وجود آمدن يك سيستم صحيح و نيرومند قضايى با هوشيارى كامل و احاطه وسيع .

مسلّما پيشرفت كامل صنايع ، وسايلى را در اختيار بشر مى گذارد كه با آن به خوبى مى توان _ در مورد لزوم _ حركات همه مردم را تحت كنترل قرار داد و هر حركت

1- منتخب الاثر ، صفحات 472

و 473 و 474.

«» (105)

ناموزون و نابجايى را كه منتهى به فساد و تجاوز و ستمى مى شود ، زير نظر گرفت ؛ و با علائم و آثارى كه مجرمان در محلّ جرم باقى مى گذارند ، از آنها عكسبردارى كرد ؛ صداى آنها را ضبط نمود و آنها را به خوبى شناخت . قرارگرفتن چنين وسايلى در اختي_ار يك حكوم_ت صال_ح ، عام_ل مؤثّ_رى ب_راى پيشگي_رى از فس_اد و ست__م و در ص_ورت وق_وع چني_ن موض__وع__ى ، رس__ان_دن ح_ق ب_ه صاح_ب ح__ق اس___ت .

شك نيست كه در عصر آن مصلح بزرگ جهان ، آموزش هاى اخلاقى با وسايل ارتباط جمعى فوق العاده پيشرفته ، آن چنان وسعت مى گيرد كه اكثريّت قاطع مردم جهان رابراى يك زندگى صحيح انسانى وآميخته باپاكى و عدالت اجتماعى آماده سازد.

ولى از آنجا كه بالاخره انسان آزاد آفريده شده و در اعمال خويش از اصل جبر پيروى نمى كند ؛ خواه ناخواه افرادى _ هرچند در اقلّيّت باشند _ در هر اجتماع صالحى

(106) «»

ممك_ن اس_ت پي__دا ش_ون_د ك__ه از آزادى خ__ود س__وء استف__اده كنن__د و از آن ب__راى وص_ول به مقاص__د شومى به_ره گيرن_د .

لذا بايد يك دستگاه قضايى سالم و كاملاً آگاه و مسلّط باشد كه حقوق مردم را به آنها برساند و ستمگر را بر سر جاى خود بنشاند .

ب_ا مطالع_ه و دقّ_ت روى جرائ_م و جناي_ات و مفاس_د اجتماع_ى و ط_رق پيشگي__رى از آنه__ا ، روش___ن مى ش___ود ك__ه :

اولاً ، با اجراى عدالت اجتماعى و تقسيم عادلانه ثروت ، ريشه بسيارى از مفاسد اجتماعى كه از تنازع و كشمكش بر سر انداختن ثروت ها و استثمار طبقات ضعيف و حيله و تزوير و انواع تقلّب ها و دروغ و خيانت

و جنايت به خاطر درآمد بيشتر از هر راه با هر وسيله ، سرچشمه مى گيرد ، برچيده مى شود ؛ و شايد رقم بزرگ فساد و ظلم

«» (107)

در هر جامع_ه اى از همي_ن رهگ_ذر اس_ت ؛ ب_ا از مي__ان رفت__ن ريش__ه اصل_ى ، ش_اخ و برگ ه__ا خ__ود به خ__ود مى خشك_د .

ثانيا ، آموزش و تربيت صحيح اثر عميقى در مبارزه با فساد و تجاوز و انحرافات اجتماعى و اخلاقى دارد ؛ و يكى از علل مهمّ توسعه فساد در جوامع امروز اين است كه نه تنها از وسايل ارتباط جمعى آن ، استفاده براى آموزش صحيح نمى شود ، بلكه همه آنها غالبا در خدمت كثيف ترين و زشت ترين برنامه هاى استعمارى فساد است ؛ و شب و روز بطور مداوم از طريق ارائه فيلم هاى بدآموز و داستان ها و برنامه هاى گمراه كننده و حتّى اخباردروغ و نادرستى كه در خدمت مصالح استعمار جهانى است ، به ظلم و تبعيض و فساد خدمت مى كنند .

البتّه اين ها نيز از جهتى ريشه اقتصادى دارد و در جهت تخدير مغزها و به ابتذال

(108) «»

كشيدن مفاهيم سازنده و نابودكردن نيروهاى فعّال و بيدار هر جامعه ، براى بهره گيرى بيشترِ غول هاى استعمار اقتصادى حركت مى كند بى آن كه به مانع مهمّى روبه رو شوند .

هرگاه اين وضع دگرگون گردد ، در مدّت كوتاهى بطور قطع قسمت مهمّى از مفاس_د اجتم_اعى فرو خواه_د نشست ؛ و اين كار جز از يك حكوم_ت صال_ح و سال_م جهان_ى كه در مسير منافع توده هاى جهان _ و نه استثمارگران _ براى ساختن جهانى آب___اد و آزاد و ممل_وّ از صل___ح و ع__دال____ت و ايم__ان ، ساخت__ه نيس____ت .

ثالثا ، وجود يك دستگاه قضايى بيدار

و آگاه با وسيله مراقبت دقيق كه نه مجرمان از چنگ آن فرار كنند و نه از عدالت سرباز زنند ، نيز عامل مؤثّرى در كاهش از ميزان فساد و گناه و تخلّف از قانون است .

واگر اين سه جنبه دست به دست هم بدهد، ابعادتأثير آن فوق العاده زيادخواهدبود.

«» (109)

از مجموع احاديث مربوط به دوران حكومت مهدى عليه السلام استفاده مى شود كه او از تمام اين سه عامل بازدارنده ، در عصر انقلابش بهره مى گيرد آن چنان كه جمله معروفى كه حكم ضرب المث__ل را دارد جامه عمل به خود مى پوشد ؛ همان جمله كه مى گويد :

«زمان__ى ف___را مى رس___د ك__ه گ_رگ و ميش در كن__ار ه__م آب مى خورن___د!» .

مسلّما گرگان بيابان تغيير ماهيّت نمى دهند ، لزومى هم ندارد كه كه چنين شود و نه ميش ها از حالت كنونى درمى آيند ؛ اين اشاره به برقرارى عدالت در جهان و تغيير روش گرگ صفتان خونخوار كه با سازش با حكومت جبّار قرن ها به خوردن خون قشرهاى مستضعف جامعه انسانى ادامه مى دادند ، مى باشد .

آن ها در پناه نظام جديد يا به كلّى تغيير روحيّه مى دهند ، چراكه گرگ صفتى هرگز جزء سرشت بشر نبوده و نيست و از نهادهاى عَرَضى و قابل تغيير است و يا حدّاقلّ بر

(110) «»

سرجاى خودمى نشينندو به جاى خوردن منافع دگران دركنار آنهااز مواهب الهى به طور عادلان_ه به_ره مى گيرن_د ، همان گون_ه كه «گرگ» در كن_ار «ميش» و بر سر «چشمه» !

درغير اين دو صورت مشمول تصفيه شده و وجودشان از ميان برداشته خواهدشد!

ازجمله اشارات قابل توجّه در اين زمينه، همان است كه در مورد تقسيم صحيح مال در حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده كه آن قدر مردم غناى جسمى و روحى پيدا مى كنند كه اموال اضافى مى ماند و طالبى ندارد ؛

يعنى مردم در يك نظام صحيح حكومت آن چنان تربيت مى شوند كه اموال زائد بر نياز خود را دردسرى براى خويش مى بينند ! و تمام شور و شرها و قال و غوغايى كه از اين رهگذر پيدا مى ش_ود ، فرومى نشين__د !

زندگى همه تأمين و از آينده نيز هيچ گونه نگرانى نخواهند داشت تا به خاطر تأمين آن ت__ن به آلودگى ه__ا و مسابق__ه جمع ث__روت بدهن_____د .

«» (111)

و نيز در حديث ديگرى خوانديم كه سطح افكار مردم در عصر حكومت او چنان بالا مى رود كه به هيچ وجه با امروز قابل قياس نيست و طبعا تضادها و كشمكش هايى كه مولود كوته نظرى ها و تنگ چشمى ها و پايين بودن سطح افكار و خلاصه كردن شخصيّت در ميزان مال و ثروت است ؛ برچيده خواهد شد .

به خاطر مراقبت شديدى كه در عصر حكومت او طبق رواياتى كه گذشت ، اعمال مى گردد ؛ حتّى مجرمان در محيط خانه خود در امان نيستند ، چراكه ممكن است باوسائل پيشرفته اى تحت كنترل باشند و حتّى مثلاً امواج صوتى آنها برروى ديوار قابل كنترل گردد؛ اين خود اشاره ديگرى به وسعت ابعادمبارزه بافساددرعصر حكومت او اس_ت .

داورى كردن او بر طبق قانون دادرسى محمد صلى الله عليه و آله و قانون دادرسى داوود عليه السلام

(112) «»

گويا اشاره به اين نكته لطيف است كه او هم به موازين ظاهرى دادرسى اسلامى همچون اقرار و گواهى گواهان و مانند آن استفاده مى كند ؛ و هم از طرق روانى و علم_ى براى كشف مجرمان اصلى ، آن چنان كه پاره اى از نمونه هاى آن از عصر داوود عليه السلام نق___ل ش___ده اس___ت .

به علاوه ، در عصر او به موازات پيشرفت علوم و دانش ها و تكنيك و صنعت ، آن قدر وسائل كشف

جرم تكامل مى يابد كه كمتر مجرمى مى تواند ردّپايى كه با آن شناخته شود از خود به جا نگذارد .

در يكى از مطبوعات خبرى پيرامون شگفتى هاى مغز آدمى خواندم كه مغز انسان امواجى برابر با اعتقادات درونى بيرون مى فرستد كه با ان__دازه گي__رى آن مى ت__وان ب___ه راس__ت گوي___ى و دروغ گ__وي____ى اف___راد در اظه___اراتش_____ان پ___ى ب____رد !

«» (113)

مسلّما اين وسايل تكامل مى يابد و وسايل ديگرى نيز اختراع مى گردد . و با استفاده از روش هاى پيشرفته روانى ، مجرمان كاملاً مهار مى شوند ، هرچند مجرم در چني__ن جامع_ه اى اص__ولاً ك_م اس_ت (ولى هم__ان ك__م ني__ز كام__لاً مه__م اس___ت) .

براى چندمين بار تكرار مى كنيم :

اين اشتباه است اگر ما تصوّر كنيم كه در عصر حكومت او همه اين مسائل از طريق اعجاز حلّ مى شود ، چراكه اعجاز حكم يك استثناء را دارد و براى مواقع ضرورى و مخصوصا اثبات حقّانيّت دعوت پيامبر صلى الله عليه و آله يا امام عليه السلام است ، نه براى تنظيم زندگى روزمرّه و جريان عادى زندگى ؛ كه هيچ پيامبرى براى اين مقصد از معج__زه استف__اده نك__رده اس___ت .

بنابراين ، مسير حكومت جهانى او از همان نمونه است كه اشاره كرديم نه از نمونه اعجاز !

(114) «»

به هر حال ، آن چنان امنيّتى در سايه حكومت او جهان را فرامى گيرد كه طبق روايت_ى يك زن تن_ها مى توان_د از ش_رق جه_ان به غ_رب عال_م برود بدون اين كه كس__ى مزاح___م او ش___ود !

اگر مسأله سادگى زندگى مهدى عليه السلام را _ طبق آنچه در روايات آمده به آن بيفزائيم باز مسأله از اين هم روشنتر مى شود ؛ چراكه عمل او سرمشق و الگويى است براى مردم__ى كه تح__ت پوشش حكوم__ت او ق__رار دارن_د

، يعن_ى براى همه مردم جهان .

و با در نظر گرفتن اين موضوع كه قسمت مهمّى از جرائم و جنايات و مفاسد اجتماعى از تجمّل پرستى و پرزرق و برق شدن زندگى و تشريفات بيهوده و پرخرج و كمرشكن سرچشمه مى گيرد ، يكى ديگر از دلائل برچيده شدن مفاسد در دوران حكومت او روشن مى گردد .

«» (115)

در حديث_ى از ام_ام عل__ىّ ب__ن موس___ى الرّض____ا عليه السلام چني____ن آم____ده اس___ت :

«وَما لِباسُ الْقائِمِ عليه السلام اِلاَّ الْغَيْظُ وَ ما طَعامُهُ اِلاَّالْجَشِبُ (1)؛ لباس قائم عليه السلام چيزى جز پارچه خشن نيست و غذاى او نيز تنها غذاى ساده و كم اهميّت است!» .(2)

آين__ده جه__ان (3)

اصل انديشه مهدويّت و وجود موعودى براى اصلاح جهان تنها توسط آيين

1- منتخب الاثر ، صفحه 307.

2- اين مطالب از كتاب حكومت جهانى مهدى (عج)، تأليف حضرت آية اللّه مكارم شيرازى، استف______اده ش____ده اس__ت .

3- اين مطالب از كتاب آينده جهان، تأليف جلال برنجيان، استفاده شده است .

(116) «»

اسلام طرح نشده است ؛ بلكه اين بشارتى است كه خداى متعال به همه انبياء داده و تمامى اديان توحيد منادى اين انديشه بوده اند و آينده جهان را از آنِ صالحان خوانده اند و حاكميّت عدالت را بر سراسر گيتى حتمى قلمداد كرده اند و اين انديشه آن قدر در اديان توحيدى مهمّ و پر رونق بوده كه به اديان غير توحيدى نيز رنگ داده اند و اديانى كه به ظاهر منشأالهى نداشته اند، آنان نيز اعتراف به وجود مصلح جه___انى ك__رده اند.

1 _ آيين يهوديّت

«ت__ورات»، سِفْ___ر پي___داي___ش، ب______اب هف___ده_________م:

18 _ و ابراهي_م به خدا گفت كاش كه اسماعي__ل در حض__ور ت__و زيس__ت كن__د...

«» (117)

20 _ و امّا در خصوص اسماعيل ترا اجابت فرمودم اينك او را

بركت داده، بارور گردانم و او را بسيار كثير گردانم، دوازده رئيس از وى پديد آيند و امتّى عظيم از وى به وجود آورم .

در اين بيان، اشاره به 12 امام از نسل اسماعيل عليه السلام دارد كه امتّى عظيم از او به وجود مى آيد.

و اين همان بشارتى است كه خداوند در قرآن مى فرمايد؛ و با تمام تحريف ها و تغييرهايى كه در تورات راه يافته، اما هنوز اين بشارت باقى است. خداوند مى فرم__اي__د:

«وَ لَقَ_دْ كَتَبْن_ا فِ_ى الزَّبُ__ورِ مِ_نْ بَعْ_دِ الذِّكْ_رِ أَنَّ الاَْرْضَ يَرِثُها عِبادِىَ الصّ_الِحُونَ»(1)

(118) «»

و به تحقيق در زبور پس از ذكر (در كتب پيشين) نوشتيم كه همانان زمين را بندگان صالح من به ارث خواهن___د برد.

2 _ آيي______ن مسيحيّ__ت

«انجيل مرقس»، باب 13:

30 _ هر آينه به شما مى گويم تا جميع اين حوادث واقع نشود اين فرقه نخواهند گذشت. 31 _ آسمان و زمي_ن زاي_ل مى ش_ود ليك_ن كلم_ات من هرگ_ز زاي_ل نشود. 32 _ ولى از آن روز و ساعت غير از پدر هيچ كس اطلاع ندارد نه فرشتگان در آسمان و

1- قرآن كريم، 105 / انبياء .

«» (119)

نه پس هم. 33 _ پس برحذر و بيدار شده دعا كنيد زيرا نمى دانيد كه آن وقت كى مى شود. 34 _ مثل كسى كه عازم سفر شده خانه خود را واگذارد و خادمان خود را قدرت داده هريكى را به شغلى خاص مقرّر نمايد و دربان را امر فرمايد كه بيدار بماند. 35 _ پس بيدار باشيد زيرا نمى دانيد كه در چه وقت صاحب خانه مى آيد در شام يا نص_ف شب يا بان_گ خروس يا صب_ح. 36 _ مبادا ناگهان آمده شما را خفته يابد. 37 _

اما آنچه به شما مى گويم به همه مى گويم بيدار باشيد.

در اين بشارت به سان مطالب پيشين اشاراتى بر ظهور موعود دارد. تنها در اين جا چند فراز اضافه دارد: يكى امر بر دعاى فرج است كه حضرت عيسى عليه السلام هم نمى دانند. در روايات اسلامى وارد شده كه زمان ظهور را جز خداى متعال كسى نمى دان__د و امر ظه__ور در ي__ك ش__ب اص__لاح مى ش_ود.

(120) «»

«انجيل لُوقا» باب 12:

35 _ كمرهاى خود را بسته، چراغ هاى خود را افروخته بداريد. 36 _ و شما مانند كسانى باشيد كه انتظار آقاى خود را مى كشند كه چه وقت از عروسى مراجعت كند تا هر وقت آيد و در را بكوبد بى درنگ براى او باز كنند. 37 _ خوشا به حال آن غلامان كه آقاى ايشان چون آيد ايشان را بيدار يابد هر آينه به شما مى گويم كه كمر خود را بسته ايشان را خواهد نشانيد و پيش آمده ايشان را خدمت خواهد كرد. 38 _ و اگر در پاس دوم يا سيّم از شب بيايد و ايشان را چنين يابد خوشا به حال آن غلامان. 39_ اما اين را بدانيد كه اگر صاحب خانه مى دانست كه دزد در چه ساعت مى آيد بيدار مى ماند و نمى گذاشت كه به خانه اش نقب زنند. 40 _ پس شما نيز مستعدّ باشيد زيرا در ساعتى كه گمان نمى بريد پسر انسان مى آيد. 41 _ پطرس به وى گفت اى خداوند آيا

«» (121)

اين مَثَل را براى ما زدى يا به جهت همه. 42 _ خداوند گفت پس كيست آن ناظر امين و دانا كه مولاى او وى را بر ساير خدّام خود گماشه باشد

تا آذوقه را در وقتش به ايشان تقسيم كند. 43 _ خوشا به حال آن غلام كه آقايش چون آيد اورادرچنين كارمشغول يابد. 44 _ هر آينه به شما مى گويم كه او را برهمه مايَمْلَك خود خواهد گماشت. 45 _ ليكن اگر آن غلام در خاطر خودگويد آمدن آقايم به طول مى انجامد و به زدن غلامان و كنيزان و به خوردن و نوشيدن و ميگساريدن شروع كند. 46 _ هر آينه مولاى آن غلام آيد در روزى كه منتظر او نباشد و درساعتى كه او نداند و او را دوپاره كرده نصيبش را با خيانتكاران قرار دهد. 47 _ اما آن غلامى كه اراده مولاى خويش را دانست و خود را مهيّا نساخت تا به اراده او عمل نمايد تازيانه بسيار خواهد خورد. 48 _ اما آن كه نادانسته كارهاى شايسته اى ضرب كند، تازيانه كم خواهد خورد و به هر كسى كه عطا

(122) «»

زياده شود از وى مطالبه زيادتر گردد و نزد هر كه امانت بيشتر نهند از او بازخواست زيادتر خواهند كرد.

اينجا نيز بسان فرازهاى پيشين بشاراتى بر حضرتش دارد و مطلب افزون در اينجا دوگونه بودن كارگزاران حضرتش مى باشند كه برخى از دوران غيبت ايشان سوءاستفاده كرده و به جان و مال ديگران مى تازند و با اين گمان كه نه شايد كه حضرتش به زودى نيايد به كارهاى ناشايست دست مى يازند كه در بشارات اسلامى رسيده است: حضرتش چون ظاهر شوند هزار فقيه را در مسجد مدينه كه جملگى با حضرتش مخالفت مى كنند، نابود مى نمايد. و گروهى به پاسدارى از مرزهاى دين مى پردازند و خود را مهيّا براى دوران قيام سرور بخش آن حضرت مى كنند و در ايّام

غيبت به اهداف و آرمان هاى حضرتش جامه عمل مى پوشانند و در اين راه مرتكب

«» (123)

كوچك ترين كوتاهى و خطا نمى شوند كه «به هركسى كه عطا زياده شود از وى مطالبه زيادتر گردد و نزد هر كه امانت بيشتر نهند از او بازخواست زيادتر گردد و نزد هر كه امانت بيشتر نهند از او بازخواست زيادتر خواهند كرد» .

3 _ آيين زرتشت

آيين زرتشت

در آسمانى بودن آيين زرتشت اختلاف وجود دارد، ولى گروهى از محقّقين اسلامى آن آيين را در زمره اديان آسمانى، بر شمرده اند .(1) در آن آيين نيز موضوع

1- ولى حتّى اگر آن آيين آسمانى هم باشد، مسلما كتاب «اوستا» دستخوش تحريف قرارگرفته است و امروزه اين كتاب را نمى توان در زمره كتاب هاى آسمانى دعوتگر به يكتاپرستى دانست و برخى محقّقين بيان مى كنند كه اين آيين از دستبرد فلسفه ميترانى (دوگانه پرستى) كه در آن روزگار رواج داشته در امان نمانده است و حقايق توحيدى آن آيين توسط فلسفه ميترانى كه در ايران زمين رواج داشته است دستخوش تحريف شده است.

(124) «»

منجى جهان طرح شده است و افراد زرتشتى را به آمدن او بشارت داده اند. ما به يك مورد اشاره مى كنيم:

در آيين زرتشت «سُوشِيانْت» به عنوان منجى جهان ياد شده است. كلمه سوشيانت كه در كتاب «اَوِسْتا» از او ياد شده است به معناى «سود رساننده» و «سودبخش» است. سوشيانت ها ياوران و نگاهبانان آيين مَزْدِيَسْنا هستند كه هدفشان رستگارى و نجات مردم از جهل و نادانى و ظلم و ستم است و سوشيانت ب_زرگ ب__ه عن_وان منج___ى ك__لّ جه_ان مى باش_د. در مت_ون زرتشت_ى آم__ده اس__ت:

«» (125)

كى اى مزاد! سپيده دم درآيد و جنبش بشر به سوى

راستى روى كند. كى نجات دهنده (سوشيانت) بزرگ با گفتار پر از حكمت خويش به مراد رسد. كدامند كسانى كه «وه_وم__ن» ب___ه ي___ارى آن__ان آي______د .(1)

اصل مهدويّت از جمله مباحثى است كه تمامى فِرق اسلامى بر آن اتفاق نظر دارند و از اصول مسلّم در آيين اسلام مى باشد. ما در اين جا به عنوان نگرشى بسيار گذرا ابت__دا به كتب عامّ__ه نگاه مى كني_م و سپس اشارتى اجمالى به منابع شيعى مى نماييم .

الف _ آرم_ان مهدويّت در كت_ب عامّ___ه

1- «سوشيانت يا سيرانديشه ايرانيان درباره موعود آخرالزمان»، على اصغر مصطفوى / 54 و 55 نقل از «سيماى انسان كامل»، عبداللّه نصرى / 18 .

(126) «»

عب_دالرحمن سيوط_ى عالم بزرگ اهل سنّت در كتاب «عَرْفُ الوَرْدىّ فى اخبارِ الْمَهْ_دىّ» از پيامب_ر صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه فرمودند:

هركه خروج مهدى را انكاركند، كافرشده است. (1)

و ني_ز حَموَيْن_ى در كت_اب «فَرائِد السِّمْطَيْ_ن» به نق_ل از ابن عب_اس بي_ان مى كن_د ك___ه گ___وي___د : پيغمب__ر صلى الله عليه و آله ف__رم____ودن________د:

همانا على بن ابيطالب پيشواى امّت من و جانشين پس از من بر ايشان است، و از فرزندان او قائم منتظر مى باشد كه خداوند به او زمين را از داد آكنده مى كند همان گونه كه از ستم پر شده باشد و سوگند به آن كسى كه مرا به حقّ به پيامبرى

1- «مَنْ اَنْكَرَ خُرُوجَ الْمَهْدِىِّ فَقَدْ كَفَرَ» .

«» (127)

برانگيخ__ت ثاب__ت پيمان_ان بر امانت_ش در دوران غيب_ت او ناياب ت_ر از گوگ_رد س________رخ م_ى ب__اشن__________د. (1)

و ني_ز اب_و داود، اب_ن ماج__ه، طبران__ى و حاك__م كه از بزرگ__ان اه__ل سنّ__ت هستن__د از امّ سلم____ه نق__ل ك_رده ان__د ك_ه گوي__د: رس__ول اك__رم صلى الله عليه و آله فرمودن___د :

مهدى از خاندان من است و او از فرزن_دان دخت_رم فاطم_ه عليهاالسلام خواه_د بود.(2)

1- «فرائد السمطين»، حافظ حموينى، انتهاى ج 2،

نقل از كتاب «اَلْمَهْدِىُّ الْمَوْعُودُ الْمُنْتَظَرُ عِنْدَ عُلَماءِ اَهْلِ السُّنَّةِ»، شيخ نجم الدين عسكرى، ج 2 / 297 .

2- «الْمَهْدِىُّ مِنْ عِتْرَتى مِنْ وُلْدِ فاطِمَةَ»، كتاب «الحاوى للفتاوى» جزء دوم 355، نقل از كتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ترجمه آقاى لطيف راشدى .

(128) «»

شيخ محى الدين عربى:

بدانيد كه قيام مهدى عليه السلام حتما رخ مى دهد. امّا او قيام نمى كند تا آن كه زمين از ستم آكنده گردد و او آن را از داد و برابرى انباشته مى كند و اگر از عمر دنيا جز يك روز بيشتر باقى نمانده باشد، خداوند آن روز را آن قدر طولانى مى كند تا اين خليفه الهى به حكومت برسد. او از خاندان رسول صلى الله عليه و آله و از فرزندان فاطمه رضى اللّه عنها مى باشد و جدّش حسين بن على بن ابيطالب عليهم السلام و پدرش حسن عسكرى فرزند امام على نقى فرزند امام محمد تقى فرزند امام على الرضا فرزند امام زين العابدين على فرزند امام حسين بن على فرزند امام على بن ابيطالب رضى اللّه عنه مى باشد... اسلام را پس از خواريش عزّت مى بخشد و پس از مردنش زنده مى نمايد... هركه با او بستيزد خوارمى گردد. ازآيين آنچه واقعى است، آشكار مى سازد به طورى كه اگر پيامبر صلى الله عليه و آله

«» (129)

زنده مى بود، بدان فرمان مى داد. در دورانش چيزى جز آيين خالص و پاكِ از رأى و پندارها باقى نخواهد ماند. در احكامى كه آشكار مى نمايد با اكثر فتواهاى علماى مذاهب كه نسبت به احكام دينى حُكم مى كنند، مخالفت خواهد داشت، زيرا آنان گم_ان مى كنن_د كه خداون_د پس از پيشواي_ان پيشي_ن آن_ان مجتهدى را آشكار نخواهد ساخت. (1)

ب _ آرمان مهدويّت در آيينه كتب شيعى

ترسيم مهدويّت در ميان شيعيان روشن تر از آن است كه بخواهيم دلايل زيادى

1- «فتوحات مكّية»، محى الدين، فصل

366 نقل از ترجمه «كشف الاستار» اثر محدّث نورى ترجمه جلال برنجيان، مخطوط .

(130) «»

اقامه كنيم و اين موضوع آن قدر قطعى بوده است كه دانشمندان شيعى كتاب هايى در غيبت حضرتش قبل از ولادت ايشان نوشته اند كه از آن جمله كتاب «اَلْغَيْبَة» اثر فضل بن شاذان نيشابورى از اصحاب امام هادى و حضرت عسكرى عليهم السلام را مى توان نام برد و از عصر ولادت آن حضرت تاكنون، قرن به قرن محدّثان بزرگوار شيعه در كنار آثار مهمّ خود كتابى نيز در پيرامون حضرت مهدى عليه السلام نگاشته اند كه از آن جمله است «كمال الدين و تمام النعمة» اثر شيخ صدوق (متوفى سال 380 ه.)، كت__اب «الغيب___ة» اث__ر اب__ن اب__ى زين____ب نُعْم___ان__ى (متوف___ى س____ال 400 ه.).

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:

هركس قائ_م از اولاد م_ن را در دوران غيبت_ش انك_ار كن_د، به مرگ دوران جاهلي___ت م____رده اس______ت. (1)

«» (131)

و نيز امير مؤمنان عليه السلام فرمودند: پس از حسين نُه تن از صلب او خليفه خدا در روى زمين هستند و حجّت خدابر بندگان و امين خدابر وحى اومى باشند. آن ها پيشواى مسلمي_ن و رهب_ر مؤمني_ن و س_رور پرهي_زگاران مى باشند و نهمىِ آن ها قائم است.(1)

خداى عزّ و جلّ دين را رها و يله قرارنداده است و در هر زمان نگاهبانى معصوم را قرارداده تا با ديده نافذ خود نظاره گر جوامع شيعى باشد و دين را از گزند روزگار و

1- «مَنْ أَنْكَرَ الْقائِمُ مِنْ وُلْدى اثْناءَ غَيْبَتِهِ، ماتَ مِيْتَةَ جاهِلِيَّةِ».«الاختصاص»، شيخ مفيد / 268، نقل از كتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ترجمه آقاى لطيف راشدى .

2- «وَ مِنْ بَعْدِ الْحُسَيْنِ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِهِ خُلَفاءُ اللّه ِ فى أَرْضِهِ وَ حُجَجُهُ عَلى عِبادِهِ وَ أُمَناوُهُ عَلى وَحْيِهِ وَ هُمْ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ وَ قادَةُ الْمُؤْمِنِينَ وَ

سادَةُ الْمُتَّقِينَ وَ تاسِعُهُمُ الْقائِمُ»، كتاب «اعلام الورى»، اث__ر طبرس__ى / 378، نقل از كت__اب مخط_وط درباره امام زمان عليه السلام ترجمه آقاى لطيف راشدى .

(132) «»

انحراف آفرينى منحرفان حفظ كند و اين چند سده عصر غيبت در فراز و نشيب هاى خطرناك و طوفان هاى هولناك حضرت بقية اللّه امام زمان عليه السلام مذهب شيعه را پاس داشته اند و شيعيان را از چپاولگرى چپاولگران اعتقادى حفظ فرموده اند. حضرتش در فرازى از توقيع صادره به شيخ مفيدفرمودند:

ما در رعايت حال شما كوتاهى نمى كنيم و ياد شما را به فراموشى نمى سپاريم كه اگر اين چني_ن نب_ود بلاها بر شما بارش مى رفت و دشمنان شما را خورد مى كردند. (1)

تمدن آينده جهان در لواى حكومت مهدى عليه السلام

1 _ وارستگى ها و صلاحيّت هاى رهب_رى:

1- «بحارالانوار»، علامه مجلسى، ج 53 باب توقيعات .

«» (133)

رهبرىِ حكومت واحد جهانى را خداى متعال بر عهده بنده صالح خود حضرت حجة بن الحسن عليهم السلام قرارداده است و او يگانه انسان است كه امروز خداى متعال، معصوم بودن او را امضاء فرموده است و اوست كه از هر پستى و آلودگى، اشتباه كارى و خطا بركنار است و هيچ پليدى و ناپاكى در او يافت نمى شود. خداى متعال درباره او و پدران گرامى اش و ناموس كبريا، صدّيقه كبرى، فاطمه زهرا عليهاالسلام فرموده است:

«اِنَّم_ا يُريدُ اللّه ُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا»(1)

هم__ان__ا خ_داى چني__ن خواست__ه اس_ت ك_ه تمام_ى ناپاك__ى ه_ا را از شم__ا اه__ل بي__ت ب_زداي____د و شم__ا را از هم___ه پلي__دى ه______اى پ____اك نم__اي_______د.

1- قرآن كريم، 33 / احزاب .

(134) «»

2 _ نيروهاى كارآزموده و بى آلايش :

ياران حضرت مهدى عليه السلام _ همانانى كه حكومت جهانى حضرتش را به دوش خواهد كشيد _

بزرگوارانى هستند كه بسان آنان در تاريخ بشر كم پيدا شده است. آنان اف__راد والاگه__رى مى ب_اش__د ك___ه از هم__ه ويژگى ه__اى نيك__و به__ره اى دارن___د .

امي__ر مؤمن___ان عليه السلام درب___اره ي___اران ام___ام زم__ان عليه السلام مى ف___رم___اي____د:

آن ها قومى هستند كه با صبر و شكيبايىِ خود بر خدا منّت نمى نهند و جانبازىِ خود را در راه حقّ بزرگ نمى شمارند، هنگامى كه حادثه اى روى دهد و زمينه يأس پيش آيد ديده هايشان را از برق شمشير جلوه مى دهند و به فرمان امامشان به پروردگارخودتقرّب مى جويند.آن هاهمگى شيرهاى ژيانى هستندكه ازجنگل هاى خود بيرون آمده اند. اگر اراده كنند كه كوه ها را از جاى خود بركنند، بى ترديد انجام

«» (135)

مى دهند. آن ها به حقيقتِ توحيد خدا راه يافته اند. براى آن ها در دل شب از ترس خدا ناله هايى است چون ناله مادران داغ پسر ديده، شب زنده داران در دل شب و روزه داران در طول روز هستند. گويى اخلاق و آداب آن ها يكى است. دل هاى آن ها بر محبّ_ت و شفق_ت و خيرخواه_ى گ__رد آم___ده اس_ت .(1)

حضرت صادق عليه السلام در توصيف ايشان مى فرمايد:

...مردانى هستند كه دل هاى آن ها چون قطعه هاى آهن است كه هرگز شك و ترديد در آن ها راه ندارد. آن ها در اعتقاد خود نسبت به خدا از سنگ سخت تر هستند. اگر به كوه ها هجوم ببرند. آن ها را از پاى درمى آورند، با پرچم هاى خود به هيچ

1- «ترجمه يَوْمُ الْخَلاصِ»، كامل سليمان، ج 1 / 414 .

(136) «»

كشورى روى نمى آورند، مگر اين كه آن را فتح مى كنند. بر فراز اسب هاى نجيب خود دست بر زين امام عليه السلام مى كشند و تبرّك مى جويند. آن ها به هنگام نبرد پروانه وار شمع وجود امام عليه السلام را در ميان گرفته، محافظت مى كنند و هرچه حضرتش اراده كند آن را برمى آورند. مردان شب زنده دارى هستند

كه شب ها نمى خوابند و زمزمه نمازشان چون نغمه زنبوران از كندو به گوش مى رسد. شب ها را با شب زنده دارى سپرى مى كنند و بر فراز اسب ها خدا را تسبيح مى گويند. آن ها در برابر فرمان امامشان، از بنده مطيع نسبت به مولايش، مطيع تر هستند. گويى دل هاى آن ها مشعلى نورانى است و آن ها از ترس پروردگار خود نگران هستند...

شعار آن ها «يا لَثاراتِ الْحُسَيْنِ» (اى خونخواهان حسينى است). رعب و وحشت آن هامسافت يك ماه جلوتراز خودشان پيش مى رود و آن ها فوج فوج به سوى مولاى

«» (137)

(خ_ود) حركت مى كنند. خداوند به وسيله آن ها امام ح__قّ را ي_ارى مى فرماي__د. (1)

و نيز امير مؤمنان عليه السلام در ضمن حديث طولانى در وصف بيعت ياران حضرت مهدى عليه السلام چني__ن مى فرماي___د :

...با او بيعت مى كنندكه هرگز :

دزدى نكنن____________________د،

زن______ا نكنن__________________د،

مسلمان__ى را دشن_ام ندهن___د،

خون كسى را به ناح_قّ نريزند،

1- «ترجمه يَوْمُ الْخَلاصِ»، كامل سليمان، ج 1 / 428 .

(138) «»

به آب_روى كس__ى لطم__ه نزنند،

به خ_ان_ه كس___ى هج_وم نبرند،

كس_ى را ب__ه ن_اح___قّ نزنن___د،

ط___لا، نق___ره، گن____دم و ج__و ذخي__ره نكنند،

م________ال يتي___________م را نخ__ورن____________د،

در م_ورد چيزى كه يقين ندارند، گواهى ندهند ،

مسج___________دى را خ________راب نكن________د ،

مش____روب (الكل______ى) نخورن_______________د،

ح__ري_________ر و خ____________ز نپ__وشن________د ،

در ب_رابر سي__م و زر سر ف__رود ني____اورن______د،

«» (139)

راه را ب_______ر كس_______ى نبن_____دن_____________د،

راه را ن____اام_______________ن نكنن________________د،

گ_____رد همجن___س ب_____ازى نگ__ردن_________د،

خوراكى را از گندم و جو انبار نكنند،

ب__ه ك_______م قناع______ت كنن________د،

طرف___دار پاك______ى باشن__________د ،

از پلي___دى گري_______زان باشن_______د،

ب__ه نيك_____ى فرم____ان دهن_________د،

از زشت___ى ه____ا ب_____ازدارن________د،

جامه ه__اى خش______ن بپوشن________د،

(140) «»

خ__اك را متك____اى خ____ود سازن_د ،

در راه خ__دا ح__قِّ جه_اد را ادا كنند و...

ام____ام مه_____دى عليه السلام ني_____ز در ح______قّ خ______ود تعهّ____د مى كن____د ك____ه:

از راه آن ه_______ا ب___________________رود ،

جام__ه اى مث_ل جام_ه آن ه___ا بپوش__د،

مركب_ى همانن_د مركب آن ها سوار شود،

آن چن__ان كه آن ه__ا مى خواهن__د باشد،

ب__ه

ك__م راض___ى و قان____ع ش_______ود،

زمي__ن را ب_ه ي_ارى خ__دا پ_ر از عدال_ت كن_د آن چن_ان كه از پر از ستم شده است،

خدا را آن چنان كه شايسته است بپرستد،

«» (141)

براى خوددربان و نگهبان اختيارنكندو...(1)

ويژگى هاى انحصارى نهضت امام زمان عليه السلام

براى پيشبرد اهداف معنوى و تحقّق بخشى حكومت عدل الهى دست غيبى لازم است. تمام انبيا در كنار همه واجديّت هاى انسانى، قدرت هاى الهى نيز داشته اند و بابرخوردارى از آن قدرت ها بر اهريمنيان پيروز شده اند. چيرگى حضرت نوح بر كافران، غلبه حضرت ابراهيم بر آتش نمروديان، نجات بنى اسرائيل به دست حضرت موس_ى از ست_م فرعونيان و... جملگى به مددهاى غيبى و توانايى هاى الهى آنان

1- «منتخب الاثر»، لطف اللّه صافى / 469 نقل از كتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ترجمه آقاى لطيف راشدى .

(142) «»

بوده است.

امام مهدى عليه السلام نيز واجد تمام توانايى ها و معجزات و بيّنات انبيا است. دامنه توانايى او به گستره همه تاريخ است. زيرا كار آن حضرت نيز به بزرگى همه تاريخ بشريّت مى باشد و آنچه را كه انبياى الهى در دوران عمر خويش برپايى آن موفّق نشده اند، حضرتش يك تنه بايد بپادارد. لذا تمامى نيروهاى غيبى در اختيار حضرتش مى باشد.

در اين مورد تنها به دو روايت اشاره مى كنيم :

ام______ام ص______ادق عليه السلام فرمودن__________د :

هيچ معجزه اى ازمعجزات انبيا و اوصيانيست، مگر اين كه خداوند تبارك و تعالى مانن_د آن را به دس_ت قائ_م عليه السلام ظاه_ر مى گردان_د تا بر دشمنان اتمام حجّت كند .(1)

1- «اثبات الهداة»، شيخ حرّ عاملى، ج 7 / 357 نقل از «ترجمه مكيال المكارم» محمد تقى اصفهانى، ترجمه حائرى قزوينى، ج 1 / 194 .

«» (143)

و ني__ز حض__رت ص__ادق عليه السلام در ترسي__م زم__ان ظه_ور حضرت_ش مى فرماين_د:

در آن هنگ__ام آق__اى ما

قائ__م عليه السلام ب_ه خان_ه خ__دا تكي_ه مى كن_د و مى فرماي_د:

اى مردم! هركه مى خواهد «آدم» و «شِيْث» (1) راببيند، بداندمن«آدم»و «شِيْث» هستم (و تجسّم آنان مى باشم).

و هر كه مى خواهد «نوح» و فرزندش «سام» را ببين_د، بدان_د من هم_ان «ن_وح» و «س_______ام» هست___________م.

و هر كه مى خواهد «ابراهيم» و «اسماعيل» را ببيند، بداند من همان «ابراهيم» و

1- «شِيْث» وصىّ حضرت «آدم» است و «سام» وصىّ حضرت «نوح» مى باشد و «يُوشَع» وصىّ حضرت «موسى» است و «شَمْعُون» وصىّ حضرت «عيسى» مى باشد.

(144) «»

«اسم__اعي_______ل» هست______م.

و هر كه مى خواهد «موسى» و «يُوشَع» را ببيند، بداند من همان «موسى» و «يُوشَ______ع» هست__م.

و هر كه مى خواهد «عيسى» و «شَمْعُون» را ببيند، بداند من همان «عيسى» و «شَمْعُ___ون» هست___م .

و ه_ر ك_ه مى خواه_د «محمّ__د» صلى الله عليه و آله و «اميرالمؤمني_ن» عليه السلام را ببيند، بداند م___ن هم______ان «محمّ_____د» صلى الله عليه و آله و «امي______رالمؤمني_____ن» عليه السلام هست________م.

و هركه مى خواهد «حسن» و «حسين» عليهم السلام راببيند، بداند من همان «حس_ن» و «حسين» عليهم السلام هستم.

و ه_ركه مى خواه_د امام_ان از ذريّ_ه حسي_ن عليهم السلام را ببيند، بداند كه من همان

«» (145)

ائم___ه اطه____ار هستم.

دعوتم را بپذيريد و نزد من جمع شويد و هرچه (آنان) گفته و هرچه را نگفته اند، به شما خبر مى دهم .(1)

برترى مالى و اقتصادى امام زمان عليه السلام

يكى از مشكلات مهمّ هر نظام اجتماعى ناتوانى هاى مالى آن است. امّا خداى متعال گنجينه هاى پنهانى خويش را در اختيار حجّت خود حضرت بقية اللّه الاعظم عليه السلام

1- «بحارالانوار»، علامه مجلسى، جلد 53 / 9 نقل از «ترجمه مكيال المكارم»، محمدتقى اصفهانى، ترجمه حائرى قزوينى، ج 1 / 195 .

(146) «»

قرار مى دهد و در دوران آن حكومت اين امام عليه السلام مشكلى به نام مشكل اقتصادى مطرح نخواهد بود. ما در اين جا اجمالى را

در اين مورد بيان مى كنيم و گسترده آن را در بخش تصوير جهان پس از ظهور خواهيم آورد.

ام_ام ص_ادق عليه السلام در ترسيم اوضاع مالى آن دوران در ضمن حديثى مى فرمايند:

چون قائم ما به پاخيزد... زمين گنج هاى خود را آشكار مى سازد، به گونه اى كه بر سطح آن ديده مى شود. چون فردى از شما براى اداى زكات خود درصدد يافتن شخص_ى (نيازمن_د) ب_رمى آي_د، كس_ى را نمى ي_اب_د كه آن (م_ال) را بپذي_رد. م_ردم ب_ه فض_ل اله_ى از آنچ_ه ب_ه ايش_ان روزى مى فرماي__د، بى ني__از مى شون___د .(1)

1- «ترجمه اعيان الشيعه» (آشنايى با امام زمان عليه السلام )، سيد محسن امين / 349.

«» (147)

جهان در عصر پس از ظهور امام زمان (عج)

آنچه از دانش در عصر همه پيامبران حتّى در عصر اسلام توسط پيغمبر اسلام و اوصياى گرامى اش عليهم السلام آشكار شده، تنها دو حرف از دانش است و در دوران حكومت حضرت مهدى عليه السلام 25 حرف ديگر از دانش آشكار خواهد شد كه اصلاً در گذشته همه جهان سابقه نداشته است و حضرتش از نواميس طبيعى چيزهايى را ظ_اه_ر مى فرماي_د ك_ه اص_لاً در انديش_ه بش_ر ام_روز ج_اى ن_دارد. چن_ان ك_ه معص_وم مى فرمايد:

(148) «»

علم 27 حرف است، آنچه پيامبران آوردند و براى مردم آشكار ساختند تنها دو حرف بوده است و مردم تا به امروز جز آن دو حرف رانشناخته اند. هنگامى كه قائم ما عليه السلام قيام كند 25 حرف ديگر را آشكار مى كند و آن ها را در ميان مردم بسط مى دهد و آن دو حرف گذشت_ه را ه_م به آن مى افزاي_د تا 27 ح_رف (دان_ش را در مي__ان م___ردم___ان) م__ى پ__راكن__د.(1)

فن آورى ارتباطات در عصر مهدى عليه السلام

1- «الزام الناصب»، ج 2 / 307 نقل از كتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ترجمه آقاى

لطيف راشدى.

«» (149)

ارتباطات در دوران حكومت حضرت مهدى عليه السلام به شكوفايى فاحش خود مى رسد، امّا آن شكوفايى كه در كنارش مشكلى براى ديگران مطرح نباشد. مسافت هاى طولانى در مدتى اندك طى مى شود، امّا نه به همراه رنج صداى مهيب جت ها براى مردمان مسير پرواز. راه ها به سرعت درنورديده مى شود، امّا نه همراه مشكل براى مردمان كنار «خط آهن». وسايل مسافرت فراوان مى شود، امّا نه همراه دود و آلودگى محيط زيست براى جانوران دريايى و ساحل نشينان. امّا از كيفيّت اين مسافرت ها آگاهى كافى نداريم. در برخى روايات حتى به مسافرت هاى بدون وسايل ظاهرى اشاره شده است. در برخى روايات به مسافرت هايى چون سفرهاى سليمان گوشزد شده است و به برخى وسايل بالاتر از وسايل سفرهاى فضايى در دوران ذوالقرنين اشاره دارد.

(150) «»

ولى آنچه مسلم است آن وسايل هرچه باشد، مشكل و ستم و ناراحتى را براى ديگ_ران به هم_راه نخواهد داشت كه دوران ظهور آن حضرت دوران اتمام همه ست_م ه__ا و آزاره__ا اس___ت .

امّا از نظر ارتباطات صوتى و تصويرى جهانى، دوران حضرتش باز ويژگى هاى خاص__ى دارد. در برخ__ى روايات چنين مى خواني__م :

در هنگام ظهور آن حضرت، تنها يك چشم او را نمى بيند، بلكه در يك آنِ واحد همگ__ان همزم__ان آن حض__رت را خواهن___د دي__د .(1)

و نيز روايات ديگر بدين مطلب اشاره مى كنند كه ارتباطات خواهد بود، امّا بدون نياز به وسايل خارجى. چنان كه امام عليه السلام مى فرمايد :

1- نقل از كتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ترجمه آقاى لطيف راشدى .

«» (151)

هنگامى كه قائم ما قيام كند، خداوند به گوش ها و چشم هاى شيعيان ما نيرويى عنايت مى فرمايد كه ميان آنان و حضرت قائم عليه السلام پيك

و پست نخواهد بود كه ارتباط برقراركند. پس آن حضرت هرجا كه باشد با ايشان سخن مى گويد و آنان سخن حضرتش را مى شنوند و اورا مى بينند درحالى كه حضرتش در مكان خود مى باشد. (1)

اين حديث اشاره به ارتباطاتى وراى ارتباطات از راه تلويزيون، تلفن، راديو، ب__ى سي___م و رادار دارد. ارتب___اط______ى از راه دي______دن و شني_____دن مستقي______م.

خداوند تمامى وسايل اين جهان را در تسخير حضرتش قرار خواهد داد و حتّى اين مطلب منحصر در ارتباطات بين قاره اى نخواهد بود، بلكه در دوران آن حضرت

1- «بحارالانوار»، علامه مجلسى، ج 52 / 336 .

(152) «»

مسافرت ها كيهانى بر همگان ممكن مى شود و حتّى در روايات ما اشاره اى به مسافرت هشت ساعتى به كره خورشيد دارد.

امّا آن حضرت برابرها سوار خواهد شد و به وسيله وسايلى، وسايل آسمان هاى هفتگانه بالا خواهد رفت (وبه آن آسمان ها دست خواهديافت).(1)

بايد گفت كه عصر امام مهدى عليه السلام ، تنها عصر اتّحاد و يكپارچگى ملّت هاى زمينى نيست، بلكه عصر هماهنگى و يكپارچگى همه عوالم هستى با يكديگر است و مهدى عليه السلام نه تنها دستى بر زمين خواهد داشت كه همه گيتى با همه موجوداتش در

1- «بحارالانوار»، ج 52 / 335: «أَما أَنَّهُ سَيَرْكَبُ السَّحابَ وَ يَرْقى فِى الاَْسْبابِ أَسْبابَ السَّمواتِ السَّبْعِ» .

«» (153)

تحت فرمان نافذ او قرارخواهد گرفت و او تمامى اقاليم هفت گانه وجود را تسخير خواه_د ك_رد. ن_ه تنه_ا هف_ت ق_اره زمي_ن ك_ه هم_ه سراپ_رده ه_اى گيت_ى و هم_ه ك_رات آسمان__ى در زي___ر فرم___ان او س___رتسلي______م ف______رود خ_واهن___د آورد.

سلامتى و بهداشت همگانى در زمان حضور حضرت مهدى عليه السلام

يكى از آرزوى دانشمندان كنونى، افزايش عمر طبيعى انسان است و حتّى در آمال همه انسان هاى جهان عمرى در حدود يكصد سال به عنوان

يك آرزوى قلبى است. مراكز تحقيقاتى فراوانى در سرتاسر جهان به اين مهمّ پرداخته اند كه با ايجاد وسايل، داروها و... عمر طبيعى انسان را بالا برند، امّا هنوز به نتيجه اى مطلوب نرسيده اند و هرچه تمدّن فسادزاى امروزى پيش مى رود و صنايع شيميايى گسترش مى يابد، ضايعات ناشى از آن ها بر محيط زيست، سايه مرگبار خود را مى گستراند و حتى

(154) «»

حياتِ اندكِ انسان و جهان جانوران را تهديد مى كند. پيدايش بيمارى هاى نو به نو، گسترش آلودگى هاى محيط زيست،تقليل اكسيژن و گازهاى ضرورى زندگى موجودات، باقى ماندن ضايعات راديو اكتيو و تشعشعات مضرّ زباله هاى اورانيوم و فضولات مضرّ حيات حتّى حياتِ مح__دود را براى انسان ه__ا در معرض جدّى قرار داده است .

امّا دوران حكومت حضرت مهدى عليه السلام دوران زدوده شدن همه آلودگى ها و فسادها است، چه فسادهاى شخصى، چه تباهى هاى اجتماعى و چه آلودگى هاى محيط زيست. خداى متعال به بركت آن حضرت و دم مسيحايى او بيماران را شفا مى بخشد و مرض هاى صعب العلاج را درمان مى كند.

خ__داى متع__ال در شب معراج به پيامبرش فرمود:

همان_ا م_ن به وسيل_ه او (مه_دى حجة ب_ن الحس_ن) نابيناي_ان را شف_ا مى بخش_م و

«» (155)

ب__ه وسيل___ه او مريض ه___ا را درم_____ان مى كن_____م. (1)

آن حضرت نه تنها مرض هاى ساده را شفا مى دهد، بلكه معلول هايى را كه امروزه بشر از درم__ان آن ها عاج__ز هستند، بهب_ودى مى بخشد، كه او را دمى مسيحايى است.

ام_____ام سج_______اد عليه السلام در ت__رسي________م آن دوران م_ى ف__رم___اين__________د :

آن گاه كه قائم ما قيام كند، خداوند تمام بيمارى ها را از شيعيان ما دور مى كند و ايش______ان را ت_وان مى بخش__د .(2)

حضرت باقر عليه السلام فرمودند :

1- «بحارالانوار»، علامه مجلسى، ج 51 / 70 به نقل از «كمال الدين».

2- «الغيبة»، ابن ابى زينب

نعمانى / 171 و «الزام الناصب» / 139 و 230 نقل از كتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ترجمه لطيف راشدى .

(156) «»

هر كس قائم اهل بيت مرا درك كند، اگر بيمار باشد بهبود مى يابد و اگر ناتوان باش__د، نيرومن______د مى ش___ود. (1)

عمر مردان در عصرحضرتش چندين برابرعمركنونى خواهدشد.امام صادق عليه السلام فرمودند:

در دوران حكوم_ت او آن ق_در مردمان عمر مى كنند كه براى هريك از ايشان هزارفرزند پسر به دنيا خواهدآمد. (2)

1- «مَنْ أَدْرَكَ قائِمَ أَهْلِ بَيْتى مِنْ ذِى عاهَةٍ بَرَى ءَ وَ مِنْ ذِى ضَعْفٍ قَوِىَ» كتاب «المهدى» / 197، «بشارة الاسلام» / 243 و «بحارالانوار»، علامه مجلسى، ج 52 / 335 نقل از كتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ترجمه آقاى لطيف راشدى .

2- «الغيبة»،شيخ طوسى / 280 نقل از كتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ترجمه آقاى لطيف راشدى .

«» (157)

حتّى در روايات اسلامى اشاره به تغييرات كيهانى دارد كه طول سال از يك سال به م__دت 10 سال افزايش مى يابد، يعنى هر سال در دوران حكوم_ت حض_رت مه____دى عليه السلام ب____ه ان____دازه 10 س_____ال در دوران قب______ل از ظه______ور اس__ت.

ام__ام باق___ر عليه السلام در روايت___ى مى فرمايند:

هر سال در آن دوران برابر 10 سال شماست.

ابوسعي______د از حض____رت___ش مى پرس___د:

سال ه___ا چگون__ه طولان__ى مى ش_______ود؟

حض____رت____ش ف____________رم____________ود:

خداون_د به فل_ك دست_ور مى ده_د كه آرام ت_ر بچرخد و بدين گونه روزها و

(158) «»

س___ال ه______ا ط___ولان________ى مى ش________ود. (1)

از اين روايت برمى آيد كه حتّى در وضعيت كهكشان ها نيز تغييراتى رخ خواهد داد و زمان در گيت__ى طولانى ت__ر خواه__د ش_د.

در عصر حكومت حضرت مهدى عليه السلام دانش به اوج خود خواهد رسيد و مشكل ارتباط_ات ب_ه كلّ_ى حل مى ش_ود، عمر طبيع_ى انسان ه_ا چندي_ن ب_راب_ر م_ى گ__ردد، ب_ه بيم_ارى ه__ا و معل_وليّت ه_ا خ_اتم__ه

داده خواه_د ش_د، ب_ه س_وى ديگ_ر سيّاره ه_ا همگ_ان سف__ر خواهن___د ك__رد. آي__ا اي__ن سع__ادت حقيق___ى نيس_____ت ؟

1- «بحارالانوار»، علامه مجلسى، ج 52 / 339 نقل از كتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ترجمه آقاى لطيف راشدى.

«» (159)

امنيّت جهان در سايه تمدّن حضرت مهدى عليه السلام

اگر بخواهيم درباره امنيّت سخن گوييم بايد بيان كنيم كه در يك جامعه چندگونه امنيّت را مى توان تصور كرد :

1 _ امنيّ_____ت ف______ردى

2 _ امنيّ_____ت اجتماع__ى

3 _ امنيّ_____ت منطق___ه اى

قطعا براى تأمين سعادت و آسايش انسان در اين جهان به همه گونه امنيّت نياز است و به مجرّد از بين رفتن يكى از آن ها حيات انسان در معرض خطر جدّى مى افتد.

تحقّق امنيّت آرمان همه امّت هايى است كه خواستار پى ريزى يك تمدّن انسانى مى باشند و اگر امنيّت و آسايش سياسى يك كشور دچار مشكل شود برپايى هر نوع

(160) «»

تم_دّن و بدس_ت آم_دن ه__رگ__ون_ه پيشرف_ت اگ__ر نگويي_م مح__ال است لااقل بسي_____ار دش___وار خ__واه__د ش__د.

امنيّت جهانى در عصر طلايى ظهور

امنيّت جهانى در عصر طلايى ظهور

قيام حضرت مهدى عليه السلام يعنى اتمام حيات همه فرعونان و فاسدان تاريخ. قيامت بقية اللّه الاعظم عليه السلام يعنى پايان زندگى همه بيدادگران و ستم پيشه گان جهان و قي_ام حجة بن الحس_ن عليه السلام يعن_ى برچي_ده ش_دن تمام كاخ هاى بيداد در سراسر گيتى .

ام____ام عليه السلام ف__رم____ودن_____د :

بر هر ستمگر و ستمگرزاده اى پيروز مى شود و آن قدر عدالت در جهان آشكار مى س__ازد ك_ه م_ردگ__ان ش__ان آرزوى زن_دگ__ى _ مج__دّد در دني___ا _ مى نماي__د. (1)

«» (161)

حتّى در كتب اهل سنّت نيز تصوير آن دوره به روشنى بيان شده است. مثلاً در كتاب «عِقْدُ الدُّرَر» مى خوانيم :

حضرت مهدى عليه السلام اميرانش را به تمام كشورها مى فرستد تا عدالت را پياده كنند.

گ___رگ و گ__وسفن__د در ي____ك مك__ان ب____ه چ__را مشغ____ول مى شون_______د.

كودكان با م_اره_ا و عقرب ه_ا ب_ازى مى كنن_د و هي_چ آسيب_ى ب_ه آن ه_ا نمى رس_د.

ش___رّ و ب______دى برداشت______ه مى ش______ود و خي_____ر باق_____ى م_ى م__ان______د.

انسان يك مُدّ (1) (بذر) مى كارد و 700 مُدّ حاصل برداشت مى كند. چنان كه

1- «الحاوى للفتاوى»، ج 2 / 61 نقل از كتاب

مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ترجمه آقاى لطيف راشدى .

2- هر مُدّ در حدودد 750 گرم مى باشد.

(162) «»

قرآن كريم مى فرمايد: «كَمَثَلِ حَبَّةٍ اَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فى كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِأَةُ حَبَّةٍ وَ اللّه ُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ» (1) (همانند يك دانه كه از آن هفت سنبل برويد و هر سنبل_ى ص_د دان_ه باش_د و خداون_د ب_راى هركس بخواه_د بيشتر هم عطا مى فرمايد).

رب______ا ب__رداشت________ه مى ش________ود.

زن_____ا ب__رداشت______ه مى ش___________ود.

شُ____رب خم_________ر از بي_____ن مى رود.

مردم به اطاعت و عبادت روى مى آورند.

دي_______ن رون______ق مى ياب_____________د .

1- قرآن كريم، 261 / بقره .

«» (163)

نمازها به جماعت خوان____ده مى ش___ود.

عم___ره___ا ط___ولان____ى مى گ_______ردد.

امانت ه______ا رع___اي____ت مى ش_____ود .

درخت____ان پرثم_____ر مى گ____ردن_______د.

برك___ت ه__ا بسي__ار اف__زون مى ش____ود .

ب___ده_ا و ش____روران ه__لاك مى شون_د.

نيك__ان مى مانن__د و از دشمن__ان اه__ل بي__ت پيامب__ر كس__ى باق_ى نمى ماند .(1)

1- «عِقْدُالدُّرَر»، يوسف بن يحيى مقدسى شافعى/159 نقل ازكتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ترجمه آقاى لطيف راشدى .

(164) «»

اگر بخواهيم براساس آنچه از روايات بدست مى آيد آن دوران را از بُعد اقتصادى ت__رسيم كني__م ب__ايد بگ_____ويي__م :

الف _ نابودى نظام فقرمدارى

در دوران حكومت مهدى عليه السلام از فقر نشانه اى نخواهد بود، نه كه عدّه اى سير بخوابند و در كنارشان انسان هايى فراوان به گرسنگى شب و روز را سپرى كنند و پايه هاى اقتصادى را عدّه اى محدود در اختيار خويش گيرند و با تمام ترفندهاى حيله گرانه تازه كاران را به زمين زنند و از قدرت خويش بهره گيرند و توليد كالاهايى را در انحصار خويش قراردهند. بلكه در دوران طلايىِ حضرت مهدى عليه السلام هركه

«» (165)

بخواهد تلاش كند به آزادى زمينه تلاش برايش فراهم خواهد شد. نه زورگويىِ اقتص_ادى خواه_د بود و نه انحصار توليد كه همگان در بهره ورى از نعم الهى برابرند.

چون حكومت آل محمد صلى الله عليه و آله آشكار

شود مهدى عليه السلام _ به عنوان فرمانرواى آن حكومت _ در حدّ پايين ترين فرد جامعه اسلامى از نعمت هاى مادّى بهره ور خواهد ش__د و تم_ام_ى ي__اران حض___رتش ني___ز در اي__ن ك__ار ب_ا او هم__راه خواهن_د ب_ود.

مُعَلّ__ى ب__ن خُنَيْ__س گوي___د: ب___ه ام___ام ص____ادق عليه السلام عرض____ه داشتي_____م:

اگر حكوم__ت به د__ست شما افت__د ما در كن__ار شم_ا در عيش و رفاه خواهيم بود.

حض__رت_ش ف___رم______ود :

به خدا سوگند اگر اين امر به دست ما افتد جز نان سبوسين نخواهيم خورد و جز لباس خشن به تن نخواهيم كرد.(1)

(166) «»

ب _ رف___اه اقتص__ادى

در دوران حاكميّت حضرت مهدى عليه السلام رفاه، همگانى مى شود و تمام آحاد مردم در زير چتر حكومت آن حضرت از مواهب طبيعى يكسان بهره مند خواهد شد. پيامبر اك_______رم صلى الله عليه و آله فرمودن_____د:

امّت من در دوران مهدى عليه السلام چنان متنعّم شود كه بسان آن بهره ورى را (درتمام زمان ها) نديده باشد. آسمان پيوسته باران (رحمت) خود را بر ايشان فرومى فرستد و زمين چيزى از روييدنى اش باقى نمى ماند مگر آن كه بروياند. ثروت در آن روز بر

1- «بحارالانوار»، علامه مجلسى، ج 52 / 340 نقل از كتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ترجمه آقاى لطيف راشدى .

«» (167)

روى ه_م انباشت_ه مى ش_ود. (چون) م_ردى به پاخي_زد و بگوي_د: اى مه_دى بر من عط____ا فرم_____ا. گوي__د: بگي_______ر. (1)

در جاى ديگر حضرتش فرمودند:

در پايان امّت من مهدى عليه السلام خروج خواهد كرد. خداوند با باران رحمتش او را سيراب مى كند. زمين گياهش را مى روياند. او ثروت را به مساوات تقسيم مى كند. دام (چهارپ_اي_ان به_ره ده) در جه_ان ف_راوان مى شون_د و امّ_ت (اس_لام_ى) بسي_ار بلن_______دى خ__واهن_____د گرف_____ت .(2)

1- «عقدالدرر» يوسف بن يحيى مقدسى شافعى/ 170 نقل از كتاب مخطوط درباره امام

زمان عليه السلام ترجمه آقاى لطيف راشدى .

(168) «»

و ني__ز پي___امب__ر صلى الله عليه و آله فرمودن__د:

زمين بار محصول خويش را مى دهد و در دل خود چيزى برجاى نمى گذارد. در آن روزگار مال و ثروت خرمن شود.هركس دربرابرمهدى بايستدوبگويد: اى مهدى به من مالى بده! مهدى بى درنگ گويد: بگير .(1)

ام__ام باق___ر عليه السلام ف__رم__ودن_____د:

هرگاه قائم ما قيام كند (دارايى ها) را به مساوات تقسيم مى كند و در ميان آفريدگان خداى رحمان به عدالت رفتار مى كند، خواه نيكوكاران باشند و خواه

1- «تاريخ ما بعدالظهور»، محمد صدر / 774 نقل از كتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ترجمه آقاى لطيف راشدى .

2- «بحارالانوار»، علامه مجلسى، ج 51 / 88 نقل از «در فجر ساحل» محمد حكيمى / 40 .

«» (169)

زشت كرداران...و تمام اموال دنيا آنچه در روى زمين است و آنچه در درون آن، براى او گرد هم مى آيد. پس به مردمان مى گويد:

بياييد آنچه را كه به خاطرش با ارحام خود قطع رابطه كرديد و به خاطر آن خون ها ريختيد و به خاطرش مرتكب حرام هاى الهى شديد، (آن ها را برگيريد) پس به گونه اى(ازاموال)ارزانى مى كندكه پيش ازاواحدى چنين عطاوبخشش نكرده است .(1)

ام__ام موس__ى كاظ__م عليه السلام در اوص__اف حض__رت مه__دى عليه السلام مى فرماين__د :

او دوازدهمين ماست، خداوند هر سختى را برايش آسان و هر امر مشكلى را سهل مى گرداند. برايش گنج هاى زمين را آشكار و هر مقصد دور را نزديك مى نمايد.

1- «عِلَلُ الشّرايِع»، شيخ صدوق نقل از «منتخب الاثر»، لطف اللّه صافى / 310.

(170) «»

طومار زندگى ظالمان را توسط او درهم مى پيچد و بالاخره هر شيطان پليد را به دست او نابود مى سازد. (1)

در بي_____ان______ات ام______ام______ان عليهم السلام چني______ن رسي_______ده اس_________ت:

اگر مردى از مهدى درخواست مال و مكنت كند، به او خطاب مى كند كه از

خزانه دار حضرتش مقدار م_وردنياز را بگيرد و خزانه دار آن حضرت بدان فرد مى گوي__د ب__ه مق__دارى ك__ه ت__وان حم___ل آن را دارى از اي___ن م_ال ه___ا ب___ردار .

و ي_ا در ج__اى ديگ__ر ام__ام مه__دى عليه السلام در خط__اب به مردم__ان مى فرماي__د:

اين ها اموالى است كه به خاطر آن برهم ستم مى كرديد. پس هرچه مى خواهيد از

1- «كمال الدّين»، شيخ صدوق، ج 2 / 368 و 369 .

«» (171)

اين اموال برگيرد .

در مناب_ع عامّ_ه به نق__ل از كت__اب «بِش__ارة المصطف__ى» آم__ده اس_ت ك_ه پي_امب__ر صلى الله عليه و آله فرمودند:

مهدى عليه السلام نسبت به اموال، بخشنده اى جواد است و نسبت به مستمندان با مهر و عط_وف__ت و نسب__ت ب__ه كارگ__زاران خوي__ش بسي____ار ب__ا ش_دّت مى ب_اش____د.(1)

شكوفايى اقتصادى در دوران حكومت امام مهدى عليه السلام به گونه اى است كه در گذشته تاريخ بى سابقه بوده است. گويى تمام قواى زمينى و آسمانى دست بردست هم داده اند تا تمامى ذخاير هستى را آشكار كنند و قدرت لايزال الهى را در گستردگى

1- «منتخب الاثر»، لطف اللّه صافى / 311 .

(172) «»

نعمت و بخشش بر همگان بنماياند، تا بشر به زبان فطرت در بارگاه قدس او اعتراف كند كه مُلك هستى از آن اوست و هرچه فرمان دهد وقوعش قطعى است، كه خداى متعال در قرآن كريم مى فرمايد:

«أَفَرَيْتُ_مْ ما تَحْرُثُ__ونَ ءَأَنْتُ__مْ تَزْرَعُونَ__هُ أَمْ نَحْ__نُ ال_زّارِعُ_ونَ» (1)

آي_ا نديدي_د آنچ_ه را كه در زمي_ن كشتي_د آي_ا شم_ا آن (دان_ه) را رويانيدي_د يا اي_ن كه م_ا آن را رويان_دي__م؟!

و خداوند چنين مقدّر داشته است كه آن بهشت زمينى را در دوران مسرّت آفرين آخرين خليفه اش حضرت مهدى عليه السلام آشكار فرمايد تا بوىِ گل و سنبل تمام فضا را عطرآگين كند و درختان سربر فلك كشيده سايه خويش را

بر زمين بگسترانند و آهوان

1- قرآن كريم، 63 و 64 / واقعه .

«» (173)

و پرندگان در بيشه زارانش به جست و خيز و پرواز پردازند، تا همگان توان خليفه الهى را در زمين مشاهده كنند. (1)

در ذكر اعم_ال و آداب مخصوص، جهت ملاقات آن حضرت عليه السلام (2)

آداب_ى ك_ه ب__ه برك____ت آن ه____ا مى ت____وان حض____رت را زي____ارت ك_____رد:

در ذكر اعمال و آدابى كه شايد بتوان به بركت آن ها به سعادت ملاقات حضرت حجّت عليه السلام رسيد؛ شناسد يا نشناسد؛ در خواب يا بيدارى و بردن بهره و فيضى از آن

1- اين مطالب از كتاب آينده جهان، تأليف جلال برنجيان، استفاده شده است .

2- اين مطالب از كتاب خورشيد غايب مختصر نجم الثاقب، تأليف رضا استادى، استفاده شده است .

(174) «»

حضرت ؛ هرچند كه نباشد مگر زيادتى نور يقين و معرفت وجدانى به آن وجود معظّم، كه از اهمّ مقاصد است.

رسيدن به اين مقصود و بلوغ اين مرام، در غيبت كبرى ممكن و ميسور (است)، بلكه مكشوف مى شود كه مى توان به وسيله علم و عمل و تقواى تام و معرفت و تضرّع و انابت و تهذيب نفس از هر غِلّ و غِشّ و ريبَة و شكّ و شُبهه و صفات مذموم_ه، قاب_ل تلقّ_ى اس_رار و دخ_ول در سلك خاصان و خ_واصّ، ش_د و از كلم___ات علم___اى اع____لام، در ب___اب ي_ازده___م، ش_واه__دى ذك____ر م_ى ش___ود.

مقصود در اين جا، نه بيان دست آوردن راه آن است ؛ كه زياده براى اداى تمام فرايض و سنن و آداب و ترك تمام محرّمات و مكروهات و مبغوضات، به نحوى كه از او خواسته اند، ساير مقدّمات آن، مستور و مخفى است (است) و

جز بر اهلش

«» (175)

مكشوف و مبيّن ندارند؛ بلكه غرض، به دست آوردن راهى است كه شايد به وسيله آن، در عم___ر خوي_ش، نوبت_ى ب__ه اي__ن نعم__ت برس__د؛ ه_رچن_د در خ_واب باش_د.

از تأمّل در برخى از قصص و حكايات معلوم مى شود كه مداومت بر عمل نيك و عبادتى مشروعه و كوشش در انابه و تضرّع، در مدت چهل روز، به جهت اين مقصد، از اسباب قريبه و وسيله هاى عظيمه است ؛ چنان كه رفتن چهل شب چهارشنبه در مسجد سهله، يا چهل شب جمعه در كوفه، با اشتغال به عبادت، از عمل هاى متداوله معروف_ه اس_ت كه بسي_ار از علم_ا و صلح_ا دع___واى تجربه كرده اند.

و نيز زيارت سيّد الشهداء عليه السلام ، در چهل شب جمعه و امثال آن .

و ظاه_را مستن_دى مخص_وص در دس_ت ايش_ان نباش_د _ نه ب_راى ع_دد مذكور و ن_ه ب_راى عم_ل _ ج_ز آن چ_ه از كت_اب و سنّ_ت ظاهر مى شود؛ كه مداوم_ت ب_ر دع__ا

(176) «»

در چه__ل روز، در اج__اب___ت و قب______ول، م__ؤثّ_______ر اس______ت.

در كافى روايت است كه محمّد بن مسلم گفت: گفتم به جناب باقر، يا صادق عليه السلام كه: «ما مى بينيم مرد را كه براى اوست عبادت و كوشش و خشوع، و لكِن قائل نيست ب__ه ح__قّ _ يعن_ى به امام__ت ائم__ه عليهم السلام _ پس آي__ا او را هي__چ منفع__ت مى ده__د ؟

فرمود: اى محمّد! به درستى كه مَثَل كسانى كه به امامت ائمه قائل نيستند و عبادت مى كنند. مَثَل اهل بيتى بود كه در بنى اسرائيل بودند، كه هيچ كدام از ايشان، چهل شب كوشش نمى كرد، مگر آن كه چون دعا مى كرد، به اجابت مى رسيد. مردى از ايش_ان، چه_ل ش_ب سع_ى

و ك_وشش ك_رد، آن گ_اه دع__ا ك_رد، پ_س مستج_اب نش__د.

دعاهايى كه به واسطه خواندن آن مى توان حضرت حجّت عليه السلام رادر خواب يا بي_دارى دي_د

«» (177)

و اما اعمال مخصوصه براى حاجت مذكوره؛ چه آن كه مختصّ به امام زمان عليه السلام باش_د، يا به مشارك_ت ساي_ر ائمّ_ه، بلك_ه انبي_اء عليهم السلام ؛ پس چند چي_ز از آن ه_ا مذكور مى شود:

اول: سيّ_د جليل، ابن باقى در «اختيار مصباح» رواي_ت ك_رده از حض_رت ص_ادق عليه السلام كه فرمود: «هركس بخواند بعد از هر نماز فريضه اين دعا را، پس به درست__ى ك__ه او خ_واه__د دي__د ام_ام م ح م د ب_ن الحس__ن عليه السلام را در بي__دارى ي__ا در خ______واب:

بسم اللّه الرحمن الرحيم

(178) «»

اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانا صاحِبَ الزَّمانِ أَيْنَما كانَ وَ حَيْثُما كانَ مَشارِقَ الاَْرْضِ وَ مَغارِبَها سَهْلَها وَجَبَلَها عَنِّى وَ عَنْ والِدَىَّ وَ اِخْوانِى التَّحِيَّة وَالسَّلامَ عَدَدَ خَلْ__قِ اللّه ِ، وَزِنَ_ةَ عَ_رْشِ اللّه ِ وَ ما أَحْص_اهُ كِت_ابُ_هُ وَ أَح_اطَ بِ__هِ عِلْمُ__هُ

اَللّهُمَّ اِنِّى أُجَدِّدُ لَهُ فِى صَبِيحَةِ هذَا الْيَوْمِ وَ ما عِشْتُ فِيهِ مِنْ أَيّامِ حَياتِى عَهْ_دا وَ عَقْدا وَ بَيْعَ_ةً لَ_هُ ف_ى عُنُقِ_ى لا أَحُ_ولُ عَنْه__ا وَ لا أَزُولُ أَبَ__دا .

اَللّهُمَّ اجْعَلْنِى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعْوانِهِ وَ الذّابِّينَ عَنْهُ وَ المُمْتَثِلِيِنَ لاَِوامِرِهِ وَ نَواهِيهِ فِى أَيّامِهِ وَ المُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ.

اَللّهُمَّ فَاِنَّ حالَ بَيْنِى وَ بَيْنَهُ المَوْتُ الَّذِى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِكَ حَتْما مَقْضِيّا فَأَخْرِجْنِى مِنْ قَبْرِى مُؤْتَزِرا كَفَنِى شاهِرا سَيْفِى مُجَرَّدا قَناتِى مُلَبِّيا دَعْوَةَ ال_دّاعِ_ى فِى الحاضِ_رِ وَ البادِى .

«» (179)

اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ وَ الغُرَّةَ الحَمِيدَةَ وَ اكْحُلْ بَصَرِى بِنَظْرَةٍ مِنِّى اِلَيْهِ وَ عَجَّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ .

اَللّهُمَّ اشْدُدْ أَزْرَهُ وَ قَوِّ ظَهْرَهُ وَ طَوِّلْ عُمْرَهُ اللّهُمَّ عَمِّرْ بِهِ بِلادَكَ وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَكَ فَاِنَّكَ

قُلْتَ وَ قَوْلُكَ الحَقُّ ظَهَرَ الفَسادُ فِى البِرِّ وَ البَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِى النّاسِ فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِيَّكَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِيَّكَ المُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَتّى لا يَظْفَرَ بِشَىْ ءٍ مِنَ الباطِلِ اِلاّ مَزَّقَهُ وَ يُحِقُّ اللّه ُ الحَ___قَّ بِكَلِم___اتِهِ وَ يُحَقِّقُ___هُ .

اللّهُمَ اكْشِفْ هذِهِ الغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الاُمَّةِ بِظُهُورِهِ اِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيدا وَنَريهُ قَرِيبا وَ صَلَّ__ى اللّه ُ عَل_ى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ » .(1)

1- بحارالانوار، ج 86، ص 61 .

(180) «»

«بار خدايا برسان به صاحب الزمان هرجاكه باشد و هر زمان كه باشد در مشارق زمين و مغارب زمين، هموار زمين و كوهستانى زمين، از من و از پدر و مادرم و برادران من درود و سلام را به شمارش. بارخدايا قرار ده من را از ياران او و كمك هاى او و پاسداران او و از كسانى كه فرمان هاى او را جامه عمل مى پوشانند و به نواهى او تارك هستم در تمامى روزهاى زندگيم و از كسانى مرا قرار ده كه جلوى روى ايشان شهيد شوم. بارخدايا اگر بين من و او مرگ فاصله شود آن مرگى كه براى بندگانت حتم و فرمان داده شده قرار داده اى پس مرا از قبرم بيرون آور در حالى كه كفنم را به دوش اندازم شمشيرم را بكشم نيزه ام را بيرون آورم لبيك گويان جواب كسى از طرف او ندا مى كند بدهم چه در شهرها و چه در بيابان ها. بارخدايا به من

«» (181)

نشان ده آن شكوفاى رشيد و آن نورانى ستوده شده و چشم من را سرمه بكش به نگاه او و فرجش را تعجيل فرما و محل بيرون آمدن او را آسان فرما. با آفرينش خدا و به وزن عرش خدا و به آن مقدار كه كتاب

خدا آن را مى شمارد و علم خدا به آن احاطه دارد. خداوندا به درستى كه من تجديد مى كنم براى او در بامداد امروز و هرچه من زندگى كنم از ايام زندگيم عهد را و قرارداد را براى او در گردنم كه از آن برنگردم و به آن پايان ندهم هرگز و پسر دختر پيامبرت را آن كسى كه نامگذارى شده به اسم رسول تو. درود تو بر او و آل او تا اينكه به هر باطلى دست پيدا كند آن را درهم ريزد و آنچه حق است برپا كند به واسطه كلماتى كه مى فرمايد و حقايقى كه روشن مى كند. بارخدايا برطرف ساز اين گرفتارى را از اين امّت به ظهور او به درستى كه آنها (دشمنان تو) آنرا دور مى پندارند و ما آن را نزديك مى دانيم و درود فرست بر محمّد

(182) «»

و آل او. بارخدايا توانش را زياد كن و پشت او را قوى كن و عمرش را طولانى فرما. بارخدايا شهرهايت را به وجود او آبادان فرما و بندگانت را با او احياء فرما. به درستى كه تو گفته اى و گفتارت حق است كه معلوم شده تباهى در خشكى و دريا به سبب آنچه دست هاى مردمان تحصيل كرده. پس ظاهرساز بارخدايا وليّت را» .

دوم: شيخ ابراهيم كفعمى در «الجُنة الواقيه» فرموده كه: «ديدم در بعضى از كتب اصحاب خود كه هركس اراده كرده ديدن يكى از انبياء و ائمّه عليهم السلام را يا ساير مردم يا فرزندان خود را در خواب، پس بخواند سوره شمس، قدر، كافرون، توحيد و معوَّذتين (1)، آن گاه بخواند سوره توحيدرا صدمرتبه و صلوات بفرستد برپيغمبر صلى الله عليه و آله

1- يعنى سوره ناس و فلق .

«» (183)

صد مرتبه

و بخوابد بر طرف راست ؛ پس به درستى كه خواهد ديد آن را كه قصد كرده _ ان شاءاللّه تعالى _ و سخن خواهد گفت با آن ها به آن چه مى خواهد از سؤال و جواب.

و ديدم در نسخه ديگر، همين را به عينه، جز آن كه گفته: به جامى آورد اين را هفت ش_ب، بع_د از دعاي_ى كه اول_ش اي_ن اس_ت: «اَللّهُ_مَّ أَنْ_تَ الحَ__ىُّ الَّ__ذِى...».

مخفى نماند كه اين دعا را سيّد على بن طاووس روايت كرده در كتاب «فلاح السائل» به اسناد خود از بعضى از ائمه عليهم السلام كه فرمود: «هرگاه اراده كردى كه ببينى ميّت خود را، پس بخواب با طهارت و بخواب بر طرف راست خود، و بخوان تسبيح فاطمه زهرا عليهاالسلام را و بگو: «اَللّهُمَّ أَنْتَ الحَىُّ...» .

شي_خ طوس_ى در مصباح خود فرموده: كسى كه اراده كرده ديدن ميّتى را در

(184) «»

خ_واب خ_ود، پ__س بگوي__د در وق___ت خ____واب:

«اَللّهُمَّ أَنْتَ الحَىُّ الَّذِى لا يُوصَفُ وَ الاِيمانُ يُعْرَفُ مِنْهُ مِنْكَ بَدَأَتِ الاَْشْياءُ وَ اِلَيْكَ تَعُودُ فَما أَقْبَلَ مِنْها كُنْتَ مَلْجَأَهُ وَ مَنْجاهُ وَ ما أَدْبَرَ مِنْها يَكُنْ لَهُ مَلْجَا وَ لا مَنْجا مِنْكَ اِلاّ اِلَيْكَ وَ أَسْئَلُكَ بِلا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ وَ أَسْئَلُكَ بِبِسْمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ بِحَقِّ حَبِيبِكَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله سَيِّدِالنَّبِيِّينَ وَ بِحَقِّ عَلِىٍّ خيْرِ الوَصِيِّينَ وَ بِحَقِّ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِساءِ العالَمِينَ وَ بِحَقِّ الحَسَنِ وَ الحُسَيْنِ الَّ_ذِينِ جَعَلْتَهُم_ا سَيِّ_دَىْ شَب_ابِ أَهْ_لِ الجَنَّةِ أَجْمَعِينَ أَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّ_دٍ وَ آلِ_هِ وَ أَهْ_لِ بَيْتِ_هِ وَ أَنْ تُرِيَنِى مَيِّتِى فِى الحالِ الَّتِى هُوَ فِيها».(1)

1- بحارالانوار، ج 53، ص 329. بار خدايا تويى زنده اى كه به وصف درنيايد و ايمان شناخته مى شود وجودش از توت. ابتداء

كردى به خلق اشياء و به سوى تو است بازگشت آن ها پس هرچه از اشياء كه آفريده شده تو پناه آن و محل نجات آن هستى و آنچه از آن ها رفته است پس پناهى و محل نجاتى از تو جز سوى تو نيست و از تو مى خواهم به لااله اَنْتَ (اين كه نيست معبودى جز تو) و از تو مى خواهم به بسم اللّه الرحمن الرحيم (به نام خداوند بخشاينده مهربان) و به حقّ حبيب تو محمّدصلى اللّه عليه و اله سيد انبياء و به حقّ على بهترين اوصياء و به حقّ فاطمه سيده زنان جهانيان و به حقّ حسن و حسين، آن دو نفرى كه قرارشان دادى دو آقاى جوانان بهشت همگى اين كه درود بفرستى بر محمّد و آل او و اهل بيتش و اين كه به من نشان دهى ميّت مرا در اين شب كه در آن هستم .

«» (185)

پس، به درستى كه تو خواهى ديد اورا _ ان شاءاللّه تعالى _ و مقتضاى عموم اول خبر، اين دعارا براى ميّت، حتى انبياء و ائمه عليهم السلام _ چه زنده و چه متوفّى _ مى شود خواند.

بايد آن كسى كه عامل به اين نسخه مى كند، تبديل كند آخر دعا را به آنچه مناسب مقام امام زنده و پيغمبر زنده است! بلكه ظاهر آن است كه اگر براى نبىّ يا امام _ چه

(186) «»

زنده و چه متوفّى _ باشد، بايد تغيير دهد.

و مؤيد اين مطلب آن كه در كتاب «تَسْهيلُ الدَّواء» بعد از ذكر دعاى مذكور، گفته كه: ذكر كرده بعضى از مشايخ ما رحمة اللّه كه هركس اراده كرده كه ببيند يكى از انبيا يا ائمه هدى عليهم السلام را، پس بخواند دعاى مذكور را

تا آن جا كه «أَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»، آن گاه بگويد: «أَنْ تُرِيَنِى فُلانا» (1)يعنى نام آن را كه خواسته، ببرد و بخواند بعد از آن، سوره شمس، ليل، قدر، كافرون، توحيد و معوّذتين را، آن گاه صدمرتبه سوره توحيد را بخواند، پس، هر كه را اراده كرده، خواهد ديد و سؤال مى كند از او، آنچ_ه را قص_د ك_رده و جواب خواهد داد او را _ ان شاءاللّه تعالى _

1- يعنى در اين نقل به جاى «ميّتى»، «فلانا» گفته شده كه مخصوص به ميّت نباشد.

«» (187)

سوم: شيخ مفيد رحمة اللّه در كتاب اختصاص روايت كرده از يكى از راويان، از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام كه گفت: شنيدم از آن حضرت كه مى فرمايد: «هركسى كه براى او حاجتى است به سوى خداوند تبارك و تعالى و اراده كرده كه ما را ببيند و مقام و مرتبه خود را بداند، پس غسل نمايد سرشب و مناجات كند به ما (يعنى _ واللّه العالم _ كه كه با خداى تعالى مناجات كند به توسطّ ما، به اين كه قسم دهد او را به حقّ ما و متوسّل شود به حضرت او به وسيله ما، كه ما را به او بنماياند و مقام او را در نزد ما به او نشان دهد) پس به درستى كه او خواهد ديد ما را و مى آمرزد او را خداوند به سبب ما و پوشيده نمى شود بر او موضع و محلّ او (يعنى مقام او)» .

و بعضى گفته اند: مراداز «مناجات كردن به ما»، اين [است] كه ديدن«ما»رااز همّ خودقراردهد و ديدن و محبّت «ما» را ذكرنفس خود گرداند، كه خواهد ديد ايشان را.

(188) «»

استغاثه به حضرت عليه السلام

سيّد فضل اللّه راوندى

در كتاب «دَعَوات» و علامه مجلسى در «بِحار» از كتاب «مجموع الدَّعَوات» تلعكبرى و سيد على خان در «كَلِم الطّيّب» از «قبس المصباح» روايت كرده اند از ابوالوفاى شيرازى كه گفت: «من اسير بودم در حبس الياس، با ضيق حال؛ پس چنين معلوم شد بر من كه او قصد قتل من كرده ؛ پس شكايت كردم به سوى خداوند تبارك و تعالى و شفيع قراردادم مولاى خود، ابى محمّد، على بن الحسين، زين العابدين عليه السلام را؛ پس خواب مرا ربود .(1)

1- و به روايت «قبس»: _ پس موكّلين به من گفتند كه:«قصد بدى به تو كرده». پس من مضطرب شدم و بناكردم به مناجات كردن با خداوند به توسّل پيغمبر و ائمه عليهم السلام و چون شب جمعه شد و فارغ شدم از نماز، خوابيدم.

«» (189)

در خواب ديدم رسول خدا صلى الله عليه و آله [را] كه آن جناب مى فرمايد كه: متوسّل نشو به من و نه به دختر من و نه به دو پسر من از براى چيزى از متاع دنيا، بلكه از براى آخرت و آنچ__ه را آرزو دارى از فضل خداى تعالى.

و اما برادرم، ابوالحسن عليه السلام ، پس او انتقام مى كشد از كسى كه ظلم كرده تو را. پس گفتم: يا رسول اللّه آيا نبود كه فاطمه عليهاالسلام را ظلم كردند، پس صبر كرد و ميراث تو را غص_ب كردند، صبر نمود؛ پس چگونه انتقام مى كشد از كسى كه مرا ظلم نموده؟

پس حضرت نظر كرد به من از روى تعجّب و فرمود: آن عهدى بود كه به او كرده

(190) «»

بودم و امرى بود كه به ا و، امر نموده بودم و جايز نبود براى او مگر

به پاداشتن آن و به تحقي_ق ك_ه ادا ك_رد ح_قّ را. و الان، پس واى بر كس_ى كه متع_رّض ش_ود م_والى او را.

اما علىّ بن الحسي_ن عليه السلام ، پس، از ب_راى نج_ات از سلاطي_ن و از ش__رور شياطين.

و اما محمّدبن على و جعفر بن محمّد عليه السلام ، پس، از براى آخرت و _ به روايتى _ آنچه بخواهى از طاعت خداوند و رضوان او.

و اما موسى بن جعفر عليه السلام ، پس بخ_واه ب_ه او عافيت. و اما على بن موسى عليه السلام ، از ب__راى نج__ات و _ ب__ه روايت_ى _ بطل_ب از او سلامت_ى را در سف_ره_ا در بح_ر و ب__رّ .

و ام_ا محمّ_دب_ن عل__ى عليه السلام ، بطل__ب ب_ه سب_ب او ن_زول رزق را از خداى تعالى.

و ام_ا عل_ى بن محمّ_د عليه السلام ، از ب_راى قضاى نوافل و نيكى اخوان و آنچه بخواه_ى از طاع_ت خداون_د ع_زّ و ج_لّ. و ام_ا حس_ن بن على عليه السلام ، از براى آخرت.

«» (191)

و اما حجّت عليه السلام ، پس هرگاه رسيد شمشير به محل ذبح تو _ و حضرت اشاره فرمود به دست خود به سوى حلق _ پس استغاثه بكن به او!؛ به درستى كه درمى يابد تو را و او فريادرس است و پناه است از براى هركس كه استغاثه كند ؛ بگو: «يا مَوْلاىَ يا صاحِ_بَ الزَّمانِ! أَنَا مُسْتَغِيثٌ بِ_كَ» .

در جمع بين حكايات و قصه هاى گذشته و بين روايتى كه در تكذيب مدّعى مشاهده آن جناب عليه السلام ، در غيبت كبرى رسيده است

شيخ صدوق رحمة اللّه در «كمال الدين» و شيخ طبرسى رحمة اللّه در «احتجاج» رواي_ت ك_رده ان___د ك__ه: بي___رون آم___د توقي_ع به س_وى اب_ى الحس_ن

سم__رى ك__ه:

«اى على بن محمّد سَمُرىّ! بشنو! خداوند، اجر برادران تو را در تو بزرگ گرداند،

(192) «»

پس به درستى كه تو فوت خواهى شد، از حال تا شش روز؛ پس جمع كن امر خود را و وصيّت مكن به احدى كه قائم مقام تو باشد بعد از وفات تو ؛ پس به تحقيق كه واقع شد غيبت تامّه؛ پس ظهورى نيست مگر بعد از اذن خداى تعالى و اين بعد از طول زمان و قساوت قلوب و پرشدن زمين است از جور و زود است كه مى آيد از شيعه من كسى كه مدّعى مشاهده است ؛ آگاه باشيد كه هر كس مدّعى شود مشاهده را پيش از خروج سفيانى و صيحه (1)، پس او كذّاب و مُفْتَرى است ؛ «وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه ِ العَلِىِّ العَظِيمِ».

و ني__ز در چن____د خب____ر ديگ_____ر اش____اره ب___ه اي____ن مطل__ب فرم__وده ان__د.

1- خروج سفيانى و صيحه و صداى آسمانى از علامات هاى ظهور امام عصر عليه السلام است.

«» (193)

و ج______واب از اي______ن خب______ر ب______ه چن_______د وج_______ه اس____________ت:

جواب اول آن كه: اين خبر كه سندش ضعيف است و غير آن، خبر واحد است كه جز ظن و گمان از حاصل نشود و موجب جزم و يقين نباشد؛ پس قابليت ندارد كه معارضه كند با وجدان قطعى، كه از مجموع قصص و حكايات مربوط به كرامات امام زمان «عَجَّلَ اللّه ُ تَعالى فَرَجَهُ الشَّريف» نقل شده است. بلكه برخى از آن حكايات دارابود كرامات و خارق عاداتى را كه ممكن نباشد صدور آن ها از غير آن جناب عليه السلام .

و علماى اعلام _ از قديم تا حال _ امثال آن حكايات را قبول دارند و

در كتب ضبط فرموده اند و به آن استدلال كرده اند و از يكديگر گرفته اند و از هركس كه اطمينان به صدق كلام او داشته اند، تصديق كرده اند.

جواب دوم آن كه: شايد مراد از اين خبر، تكذيب كسانى باشد كه مدّعى

(194) «»

مشاهده اند با ادّعاى نيابت و رساندن اخبار از جانب آن جناب عليه السلام به سوى شيعه؛ چن_ان كه سف_راى خاص آن حض_رت در غيب_ت صغ_رى داشتن_د و اين جواب از ع__لاّم___ه مجلس___ى در كت__اب «بح____ار» اس___ت.

جواب سوم آن كه: زين الدّين على بن فاضل، به سيّد الدين عرض كرد كه: «اى سيّدمن! ما روايت كرديم احاديثى از مشايخ خود، از صاحب الامر عليه السلام كه آن حضرت فرمود: هر كه در غيبت كبرى گويد كه مرا ديده، به تحقيق كه دروغ گفته، پس چگ_ون_ه در مي_ان شم__ا كس_ى اس__ت ك__ه مى گوي__د م__ن آن حض_رت را دي__ده ام ؟

سيد شمس الدين گفت: راست مى گويى ؛ آن حضرت اين سخن را فرمود در آن زمان، به سبب بسيارى دشمنان، از اهل بيت خود و غير ايشان از فراعنه زمان از خلفاى بنى عبّاس ؛ حتى آن كه شيعيان در آن زمان، يكديگر را منع مى كردند از ذكر كردن

«» (195)

اح_وال آن جن_اب و اكن_ون زم_ان ط_ول كشي_ده و دشمن_ان از او مأي_وس گردي_دن_د.

و سيد مرتضى در «تنزيه الانبياء» در جواب آن كسى كه گفته: «هرگاه امام غايب باشد به نحوى كه نرسد به خدمت او احدى از خلق و منتفع نشود به او، پس چه فرق است ميان وجود او و عدم او؟» فرموده: «اول چيزى كه در جواب او مى گوييم، اين كه: ما قطع نداريم كه نمى رس__د خدم_ت او اح_دى و ملاق_ات نمى كند او را بشرى و

اين امرى است كه معلوم نشده و راهى نيست به سوى يقين كردن به آن...» .(1)

1- اين مطالب از كتاب خورشيدغايب مختصرنجم الثاقب، تأليف رضااستادى، استفاده شده است.

(196) «»

«كتابنامه»

1 _ بيستونى، محمد، تفسير جوان (5 جلدى)، اوّل، ق_م، انتش__ارات بي_ان ج_وان .

2 _ بيستونى،محمد، فهرستواره موضوعى تفسيرجوان،اوّل،قم،انتشارات بيان جوان .

3 _ بيستونى، محمد، تفسير بيان (30 جلدى)، اوّل، تهران، انتش__ارات ف__راهانى .

4 _ بيستونى،محمد، فهرستواره موضوعى تفسيربيان،اوّل،تهران،انتشارات فراهانى .

5 _ ن__ورى، مي__رزا حسين ، خ__ورشيد غ__ائب (مختصر نجم الثاقب) ، اوّل ، قم ،

انتشارات مسجد مقدس جمكران .

6 _ برنجني_ان، ج__لال ، آينده جهان ، سوم ، تهران ، انتش__اراتى ط___ور ته__ران .

7 _ بح___ارالان___وار، ج 86 .

«» (197)

8 _ بح_________ارالان_________________وار، ج 53 .

9 _ مصطفوى، على اصغر ، «سوشيانت يا سير انديشه ايرانيان درباره موعود آخرالزمان»، نق__ل از نص__رى، عب__داللّه «سيماى انسان كامل».

10 _ حموينى، حافظ ، «فرائد السِمْطَيْن»، نقل از كتاب «اَلْمَهْدِىُّ الْمَوْعُودُ الْمُنْتَظَرُ عِنْدَ عُلَماءِ اَهْلِ السُّنَّةِ»، شيخ نجم الدين عسكرى، ج 2 .

11 _ راش__دى، لطي__ف ، «الح__اوى للفت__اوى» ج__زء دوم، نق__ل از كت__اب مخط_____وط درب_____اره ام______ام زم__________ان عليه السلام .

12 _ محى الدين، «فتوحات مكّية»، نقل از ترجمه «كشف الاَسْتار» اثر محدّث نورى ت__رجم__ه ج___لال ب__رنجي___ان، مخط_____وط .

13 _ شيخ مفيد، «الاختص__اص»، نقل از كتاب مخط__وط درب__اره امام زمان عليه السلام

(198) «»

ت____رجم____________ه لطي___________ف راش_______دى .

14 _ طبرسى، «اعلام الورى»، نقل از كتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ترجمه لطيف راشدى.

15 _ ع_لام_ه مجلس_____ى، «بح_______ارالان___وار»، ج 53 ب____اب ت___وقيع___ات .

16 _ سليمان، كامل، «ترجمه يوم الخلاص»، ج 1 .

17 _ سليمان، كامل، «ترجمه يوم الخلاص»، ج 1 .

18 _ صافى، لطف اللّه «منتخب الاثر»، نقل از كتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ت_____رجم_______ه لطي__________ف راش_____________دى .

19 _ عاملى، شيخ حرّ،

«اثبات الهداة»، ج 7 نقل از «ترجمه مكيال المكارم» محمد تقى اصفه___انى، ت__رجمه ح___ائرى ق__زوينى، ج 1 .

«» (199)

20 _ علامه مجلسى، «بحارالانوار»، ج 53 نقل از اصفهانى، محمد تقى، «ترجمه مكي_ال المكارم»، ترجمه ح__ائرى قزوينى، ج 1 .

21 _ امين، سيد محسن، «ترجمه اعي__ان الشيع__ه» (آشن__ايى ب__ا امام زمان عليه السلام ).

22 _ «الزام الناصب»، ج 2، نقل از كتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ترجمه لطيف راشدى.

23 _ نقل از كتاب مخطوط درب___اره ام__ام زمان عليه السلام ت__رجمه لطي__ف راش__دى .

24 _ علامه مجلسى، «بحارالانوار»، ج 52 .

25 _ «بح__________ارالان_______وار»، ج 52 .

26 _ ع_لام__ه مجلس__ى، «بحارالان_وار»، ج 51 به نق___ل از «كم___ال ال__دي__ن».

27 _ نعم__انى،ابن ابى زين_ب، «الغيبة»، «ال_زام الن_اصب» نق_ل از كتاب مخطوط

(200) «»

درباره امام زمان عليه السلام ترجمه لطيف راش__دى .

28 _ «المه_دى» ، «بش_ارة الاس___لام» و ع___لامه مجلس___ى، «بحارالانوار»، ج 52 نق___ل از كت____اب مخط___وط درب___اره ام___ام زم__ان عليه السلام ت__رجمه لطيف راش__دى .

29 _ شي__خ ط___وسى، «الغيبة»، نق__ل از كتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ت_______رجمه لطي_______ف راش____________دى .

30 _ «الح__اوى للفت__اوى»، ج 2 نقل از كتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ت_______رجمه لطي______ف راش_____________دى.

31 _ مقدسى شافعى، يوسف بن يحيى، «عِقْدُالدُّرَر»،نقل ازكتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ترجمه لطي____ف راش_______دى .

32 _ علامه مجلسى، «بحارالانوار»، ج52، نقل ازكتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام

«» (201)

ت___رجم___ه لطي______ف راش____________دى .

33 _ مقدّسى شافعى، يوسف بن يحيى، «عِقْدُالدُّرَر»، نقل از كتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ترجمه لطي____ف راش_____دى .

34 _ صدر،محمد،«تاريخ مابعدالظهور»، نقل از كتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ت_______رجم_____ه لطي______ف راش______دى .

35 _ علامه مجلسى، «بحارالانوار»، ج 51، نقل ازحكيمى، محمد، «درفجرساحل» .

36 _ شيخ صدوق، «علل الش_رايع»، نق__ل از ص__افى، لطف اللّه «منتخ_ب الاث_ر» .

37 _ شيخ

صدوق، «كمال الدين»، ج 2 .

38 _ ص_افى، لطف اللّه «منتخب الاثر» .

39 _ مكارم شيرازى، ناصر،حكومت جهانى مهدى «عج»، يازدهم، قم، انتشارات

(202) «»

نسل جوان

40 _ آيات اعظام صافى گلپايگانى ، سبحانى ، كورانى ، در جستج_وى نور ، دوم ،

ق____م، انتش__ارات مسج__د مق___دّس جمك______ران

41 _ امينى ، ابراهيم _ دادگستر جهان _ 25 _ قم _ انتشارات شفق

42 _ مجم__ع البي___ان ، ذي___ل آي___ه 9 ، تفسي___ر س__وره صف.

43 _ بح________ارالان_________وار ، جل_____د 52.

44 _ صحيح ت_رم_ذى ، باب ما جاء فى الدّجال.

45 _ «ه___دي__ة الاحب__اب».

46 _ تفسي_____ر ب__ره___ان.

47 _ نه___ج البلاغ______ه ، كلم______ات قص___ار.

«» (203)

48 _ بح__ار الان___وار ، جل__د 13 ، چاپ قديم.

49 _ بحارالانوار ، جلد 12.

50 _ نورالابصار فى مناقب آل بيت النّبى المختار.

51 _ منتخ___ب الاث______ر.

52 _ م_ولوى نيا، محمد جواد، سيماى مهدويت در قرآن، چاپ اول، ق_م، انتش____ارات ام____ام عص__ر عليه السلام .

53 _ طباطبايى ، سيّد محمّد ، ملاقات علماء بزرگ اسلام با امام زمان عليه السلام ، دوم ، قم ، انتش__ارات شمي__م گ__ل ن_____رگ_س .

54 _ على پ__ور، حسين، جلوه هاى پنهانى امام عصر عليه السلام ، اول، قم، انتشارات مسج_______د مق_______دّس جمك_______ران.

(204) «»

55 _ رجالى تهرانى، عليرضا، يكصدپرسش و پاسخ پيرامون امام زمان عليه السلام ، دهم ، ق_________م، انتش_______ارات نب_________وغ.

56 _ موسى الصّفّار،حسن،امام مهدى عليه السلام اميدملّت ها،پنجم،تهران،انتشارات آفاق.

57 _ علاّمه مُهرى ، سيّد مصطفى ، مهدى موعود عليه السلام يارانى اين گونه دارد ، اول ، قم، انتش___ارات علام___ه بح_____ران____ى.

58 _ فلسفى ، محمّدتقى ، حكومت جهانى امام عصر عليه السلام ، اول ، تهران ، انتشارات بني_اد فرهنگى حضرت مهدى موعود عليه السلام .

59 _ حسينى ، سيّ__دحسين ، ياد

محبوب ، دوم ، ته_ران ، انتشارات نشر آف____اق .

60 _ حكيمى، مهدى، منتظر، چشم به راهى فريادگر !!!! _ اول _ مشهد _ انتشارات به نشر (انتش__ارات آستان ق_دس رض_وى).

«» (205)

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109